بازتاب آیین سوگ سیاوش در عزاداریهای محرم در ایران/ 1
چگونه آیینهای عزاداری حسینی از کشتهشدن سیاوش تاثیر میگیرد؟
علی بلوکباشی معتقد است، یکی از آیینهایی که زمینهساز و شکلدهنده ذهنیت مذهبی و رفتارهای آیینی ـ نمایشی ایرانیان شیعی در مراسم عزاداری حسینی شد، به احتمال فراوان شکل آیینی ـ نمایشی سوگواری مردم بخارا در سالگرد کشتهشدن سیاوش بود.
«سیاوشان» نام آیین سوگ سیاوش و نیز مکانهایی است که در آنها آیین سوگ سیاوش انجام میشده است. این نام کوتاه شده «سوگ سیاوش» است، چرا که همه نامهایی که به این شکل آمده است با آیین سوگ سیاوش ارتباط دارد. گذشته از این، در گویش قدیم شیراز به همین معنی سوگ سیاوش به کار میرفته که اثر آن، چه در داستانی به همین نام نوشته سیمین دانشور (سووشون) و چه به صورت نام مسجدی در شیراز باقی مانده است. همچنین نشانههای سوگ سیاوش بر آثار سفالی کهن خوارزم و ماءورالنهر، نقاشیهای دیواری پنجکند سغد، آثار سفالی جدیدتر و نیز در برخی از آیینهای عزا و تعزیه در ایران امروز باقی مانده است. شواهد دیگری از بخشهای اصیل اسطوره سیاوش در جاهای دیگر از جمله هنر مینیاتور ایران هم بازمانده است.
علی بلوکباشی بر این باور است که آیین سوگواری پیشزمینههایی داشته است. وی میگوید: «با گرویدن ایرانیان به اسلام و پذیرش مذهب تشیع، بسیاری از رفتارها و باورهای فرهنگی و آیینی کهن ایرانی که با ساختار فرهنگی و انگارههای دینی ـ مذهبی جدید در تقابل بودند، کمکم از یادها رفتند و رفتارها و باورهایی که با تصورات اجتماعی و فرهنگی ـ آیینی تازه تعارض نداشتند، با آنها درآمیختند و یا با صبغهای تازه به حیات اجتماعی خود ادامه دادند. یکی از این آیینها که زمینهساز و شکلدهنده ذهنیت مذهبی و رفتارهای آیینی ـ نمایشی ایرانیان شیعی در مراسم عزاداری حسینی شد، به احتمال فراوان شکل آیینی ـ نمایشی سوگواری مردم بخارا در سالگرد کشتهشدن سیاوش بود که قرنها در ژرفای فرهنگ و ذهنیت جامعه ایرانی حضور داشت. برخی مناسک آیینی در نمایش «مصائب میترا» را نیز در شکل اجرایی مراسم عزاداری مصائب امامحسین(ع) بیتأثیر ندانستهاند. برخی دیگر هم میان دستهگردانیهای محرم و نمایش مصائب امامحسین(ع) با نمایش شمایل مصائب مسیح(ع) در اروپای قرون وسطی و مراسم هفته مصائب مسیح(ع) در برخی از سرزمینهای مسیحی شباهتهایی یافتهاند و فاجعه شهادت امامحسین(ع) در تاریخ شیعه را نیز مانند مصلوب کردن حضرت مسیح(ع) در تاریخ مسیحیت نقطه عطفی بزرگ دانستهاند.»
سوگواری برای سیاوش بر اساس شاهنامه فردوسی و منابع دیگر
مرگ سیاوش اتفاقی در گذشته نیست؛ بلکه بخشی از «اکنون ابدی» است که آیینهای سوگ و البته عناصری از جشنهای نوروزی، آن را تکرار میکنند. در طول تاریخ بسیاری از آیینهای کهن بر اثر دگرگونی شرایط زمانه و تغییر دین و دولت از یادها رفتند و پارهای نیز با زندگی جدید درآمیختند و باقی ماندند. سوگ سیاوش جزو معدود رسومی است که گذر زمان نقش چندانی در دگرگونی آن ایفا نکرده است. دلیل آن را میتوان نگاه تقدسگونه بشر به مسئله «شهادت» دانست. مسئله مرگ و بهویژه مرگی که در راه حق و راستی باشد، همواره میان افرادبشر ستودنی و مهم جلوه کرده است. ماندگاری این تفکر از زمانهای گذشته تا به امروز در آیینها خاص منعکس شده است.
سیاوش یکی از بارزترین کسانی است که شخصیت مقدس گونهاش، سبک متفاوتی از سوگواری را در مرگش بوجود آورد که تا به امروز از آن تاثیر بسیاری گرفتهاند. چنانچه شاهد وجود عناصر یکسانی میان سوگ سیاوش و سوگواری «چمر» در مناطق غربی ایران هستیم. در این میان ممکن است شخصیتها تغییر شکل یابند اما اجزای تشکیلدهنده غالبا مفهوم یکسانی را منتقل میکنند. چمر، مراسمی است که امروزه در نقاط معدودی از کشور ایران، بهویژه در روستاها و شهرهای کوچک، به هنگام درگذشت برخی از افراد شاخص، بزرگان و جوانان یک طایفه، به منظور نکوداشت آنان برگزار میشود. در این مراسم به قصد تاثیرگذاری بیشتر، از عناصر نمایش و اشعار و موسیقی و نیز فضاسازی خاص، استفاده میشود که شباهتهای بسیای به عناصر و اجزای داستان سوگ سیاوش دارند. عناصری چون کتل بستن، خاک بر سر ریختن، گیس بریدن، روی خراشیدن که میتوان آنها را متاثر از سوگواریهای شاهنامه و بهویژه اسطوره سیاوش دانست.
در آیین سوگ سیاوش، شبیه او را میساختند و در عماری و محملی میگذاشتند. این عماری یا محمل را که چهار سویش گشوده بود بر دوش میگذاشتند و مویهکنان و سینهزنان در گذرگاههای شهر میگرداندند. شکلهای بسیار کهن آیین سیاوش را مییابد به کمک منابع کهن و مکتوب شناسایی کرد. منابع گوناگونی به آیینهای سیاوش اشاره کردهاند. انجویشیرازی، که به تحقیق پیرامون آیینهای زنده در فرهنگهای ایرانی پرداخته بهموازات آن از زبان مردم کمک میگیرد تا آیینهای سیاوشان را معرفی کند. وی میگوید: «وقتی زال از خبر مرگ سیاهوش آگاه شد، نعرهای کشید و با دو دست به سر و صورت زد و بنا کرد گریه زاری کردن. رستم که تا آن وقت زال را در یک چنان وضع و حالی ندیده بود، سخت تعجب کرد و چون از خبر مرگ سیاهوش آگاه شد، مغفر دیو سفید را به زمین زد و بنا کرد گریستن. بعد فرمان داد فرامرز به آهنگ بمپور بلوچ به خاک توران زمین حمله کند و خود چون سودابه را بانی و باعث قتل سیاهوش میدانست، سوار بر رخش شد و یکه تنها به طرف پایتخت پخش شد و مردم شهرها و آبادیها و عشایر ایران به خاطر مرگ سیاهوش ماتم گرفتند و به کاوس نفرین کردند.»
یکی از گزارشهای دقیق از آیین سوگ سیاوش را ثعالبی ارائه میدهد: «چون گزارش کشته شدن سیاوش به ایران رسید، زمین از گریه مردم به لرزه درآمد و سوگ همگانی شد و این داغ را سخت بزرگ انگاشته، سوگواریها کردند و در این هنگام حال کیکاووس چونان حال فریدون به هنگام شنیدن گزارش مرگ ایرج بود. رستم را دردی جانکاه گرفت که او را از پای افکند به گونهای که نتوانست سواره به نزد کیکاووس بیاید. ناگزیر پیاده و سر و پای برهنه و گریان بر شاه درآمد و گفت: شاها، آن روز خطا کردی که فرزند بیمانندت را آواره ساختی و او را ناگزیر کردی که به دشمن پناه ببرد تا زمین را از خونش سیراب کردند. اینک از مرگ او پشت ما شکست و کارها نابسامان شد. همه این گرفتاریها پیامد همدلی تو با سودابه و چشمپوشی تو از تبهکاری آن جادوی پتیاره است. پس بیدرنگ به کاخ زنان درآمد و گیسوی سودابه را گرفت و او را کشان کشان تا جایگاه آورد و همانجا در پیش شوهر او را کشت. کیکاووس هیچ دم نزد و خوار و زبون بر جای نشست. رستم و دیگر سران به سوگ نشستند و هفت شبانه روز سر و پای برهنه آیین سوگواری به پا داشتند.» ابن بلخی نیز میگوید: «کیکاووس چون خبر حادثه سیاوش شنید، جزع بسیار کرد و گفت سیاوش روحانی را من کشتم نه افراسیاب.»
میرعابدینی در منبعی دیگر نیز که به شرح سوگواری برای سیاوش بر اساس منابع بعد از اسلام پرداخته است. چنین آورده است: «پیلسم، گریان و روان پرغم نزد لهاک و فرشیدورد رفت و به ایشان گفت که دوزخ از بوم افراسیاب بهتر است. بتازیم و نزدیک پیران برویم. پس نزد پیران رسیدند، همه چیز را به او گفتند که سیاوش را چگونه کشتهاند. پیران چون بشنید، از تخت فرو افتاد و از هوش رفت پس جامه بر تن چاک کرد و موی خویش برکند و خاک بر سر ریخت. چون سیاوش کشته شد، از خانه سیاوش خروشی برآمد و ماهرویان موی کندند و فرنگیس گیسوی چون کمند خویش را برید و آنها را بر کمر ببست. پس به آواز بر جان افراسیاب نفرین کرد.
خروش او به گوش افراسیاب رسید. به گرسیوز گفت او را از آن جای نهفت به کوی آورد و روزبانان موی او را بکشند و چادر او بدرند و آنقدر با چوب او را بزنند تا فرزند خود را بیفکند. همه نامداران بر این دستور او نفرین کردند که کسی تا آن وقت داوری از این گونه ندیده بود. چون به کاوس آگاهی رسید که افراسیاب سیاوش را با بیگناهی چون مرغی سر برید و در سوگ او مرغان به درد مینالند و شهر توران همه پرداغ و دردند، کاوس جامه بر تن بدرید و رخ بکند و از تخت فرود آمد و بر خاک نشست. ایرانیان با مویه و زاری به آن سوگ رفتند. سیاوش گویان بزرگان چون طوس و گودرز و گیو و شاپور و فرهاد و رهام همه جامهها کبود و سیاه کردند و به جای کلاه خاک بر سر ریختند؛ شیدوس بعد از کشته شدن سیاوش، سیاه پوشید و به آن جامه، پیش کیکاوس اندر رفت و هیچ نماز نکرد به او گفت نه سلام و نه سجده تو را، و از آن پس هرگز نخندید مگر در جنگ.»
نظر شما