این جغرافیا و وسعت آن به نویسنده این امکان را داده تا بسیاری از عوارض و اتفاقات جغرافیایی را به عنوان دستمایه ساخت تم و شخصیتهای داستانی مورد استفاده قرار دهد و از همان برای خلق موقعیتهای گاه طنز و گاه تراژیک خود استفاده کند.
به خاطر همین جغرافیا شخصیتهای خلق شده در این داستانها نیز از کلیشههای رایج داستاننویسی ایران خارج میشوند. سادهاندیش هستند و رفتارها و رویکردهای بکر دارند، به واقع این رفتارها و رویکردها را میتوان نشانی از سنتها و انسانهای اصیل ایرانی دانست که در لابهلای زندگی شهری فراموش شده بودند و حالا داستان کوتاه میقاتی دوباره برای آنهاست.
للـهگانی به شدت اهل سادهنویسی توأم با جزئینگری است. در تمامی سطور داستانهای او در این مجموعه کمترین نشانهای از اصطلاحات و توصیفهای غیرمعمول و غلوآمیز نمیتوان دید. داستانهایش با سرعت، جزئیات محیط و زیست فکری شخصیتهایش را رو کرده و به جلو سوق میدهد و از همین منظر او را باید خالق روایتی تازه از داستاننویسی کلاسیک ایرانی و یک آپدیت تازه از آن به شمار آورد.
محمد للـهگانی در مجموعه داستان کوتاه خود با عنوان «خدا لعنت کند سیاوش را» نگاهی تازه و متفاوت به طرح مفاهیم در داستان کوتاه داشته است. او در قالب استفاده از عناصر بومی دست به خلق شخصیتها، موقعیتها و حتی دیالوگ و جهانبینی تازهای برای روایت میزند و با خلق داستان در این فضا سعی دارد نوعی تازه از بیان داستانی را برای مخاطبانش به ارمغان بیاورد.
للـهگانی در داستانهای کوتاه خود دغدغه و اندیشه خود را از زبان روستائیانی ساده روایت میکند. سادگی و بکر بودن و در عین حال صراحت داشتن آنها ابزاری است که نویسنده به کمک آنها سعی دارد تا مفاهیم عالی مد نظر خود را منتقل کند که در این مسیر موفق نیز بوده است. او نه راوی صرف لذتها و آرزوهای فراموش شده خود در حیات روستایی و از دست رفتهاش که راوی تیزبینی است که دریچه بکری و سادگی روستا را برای روایت انتخاب کرده است و از این دریچه است که با مخاطب خود به گفتگو مینشیند.
طعم خوش زبان و بیان و اندیشه جاری در داستانهای مجموعه «خدا لعنت کند سیاوش را» یادآور دوران اوج بومینویسی در ادبیات داستانی ایران در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد است و بار دیگر غنا و قوت روایت فولکلورگونه داستان ایرانی و راز و رمزگونگی آن را به رخ میکشد.
نظر شما