هرمز رحیمیان دوست و همکار ابومحبوب میگوید: نگاه ابومحبوب به ادبیات متفاوت و نو بود. در واقع فلسفه نگاه تازه، که استاد بزرگوارمان جناب دکتر سیروش شمیسا در کتابش مطرح کرد، در ابومحبوب عملی شد. یعنی ایشان با آن نگاه تازه سراغ آثار میرفت و اگر کتابی تألیف میکرد، متفاوت از کار در میآمد.
وی اضافه کرد: ابومحبوب جزو آن دسته از استادان جدیدی بود، که نگاهشان به ادبیات مانند قدما، همان نگاه تکراری و کلیشهای نبود؛ بلکه از آنجا که کتب زیادی در زمینه نقد ادبی، هم به فارسی و هم به انگلیسی خوانده بود؛ به مکتبها و نحلههای نقد ادبی تسلط پیدا کرده بود و در این زمینه صاحبنظر شده بود؛ از طرفی هم خودش نقدهای خوبی، هم بر داستان و هم بر برخی کتابها مینوشت.
رحیمیان ضمن بیان اینکه ابومحبوب در تألیف کتاب هم موفق بود، اضافه کرد: از کتابهای معروفی که ایشان تألیف کرد، یکی کتاب "سیمین بهبهانی" است، که شعر، هنر و زندگی ایشان را در آن کتاب بررسی و نشر ثالث چاپ کرده است. دیگری هم «حمید مصدق» است؛ که هر دو شاعران مطرح معاصر بودند؛ سیمین در حوزه غزل نوآوریهایی داشت که این نوآوریها را دکتر ابومحبوب در کتابش نشان داده است. همینطور حمید مصدق که شاعری بود که بیشتر جوانها و دانشجویان انقلابی شعرش را میخواندند، حفظ و مطرح میکردند که ابومحبوب در کتابی زندگی و هنر شاعری حمید مصدق را شرح، نقد و تفسیر کرده است.
این استاد ادبیات فارسی درباره وجهه استادی مرحوم ابومحبوب اظهار کرد: در کار معلمی هم، جزو معلمان خوشنامی بود که محبوبیت زیادی بین دانشجویانش داشت. دلیل آن محبوبیت هم این بود که نه حرفهای تکراری سرکلاس میزد و نه حرفهایی که جاذبه نداشته باشد. نگاهش به ادبیات متفاوت و نو بود. در واقع فلسفه نگاه تازه، که استاد بزرگوارمان جناب دکتر سیروش شمیسا در کتابش مطرح کرد، در ابومحبوب عملی شد. یعنی ایشان با آن نگاه تازه سراغ آثار میرفت و اگر کتابی تألیف میکرد، متفاوت از کار در میآمد. کما اینکه مقالات و کتابهایشان را دیدیم و خواندیم.
او ادامه داد: همین طور در زمینه تدریس، کلاسهای پرشور و جاذبههایی داشت، دانشجویان از کلاسهای او استقبال میکردند، بین دانشجویان محبوبیت فراوانی داشت و حتی گاهی دانشجویان رشتههای دیگر یا دانشجویانی که آن درس را نداشتند، بهصورت مستمع آزاد در کلاس ایشان حضور پیدا میکردند، تا استفاده کنند.
رحیمیان درباره ویژگیهای شخصیتی و فردی ابومحبوب عنوان کرد: خارج از بحث علمی، معلمی و این قبیل حرفها، ابومحبوب دوست بسیار صمیمی من بود و من بارها و بارها از ایشان رفتار، حرکات و موضعگیریهایی دیدم، که درخور ستایش بود؛ یعنی در دوستی هم کم نظیر بود.
همینطور خیلی خانواده دوست بود و فرزندان خوبی هم تربیت کرد و تحویل جامعه داد. متأسفانه در این سالهای آخر روز کار کسی چهره تلخ خود را به او نشان داد. همسرشان در تصادفی سلامت خود را از دست داد و بعد هم خودشان که به آن بیماری مهلک دچار شد و در جنگ با سرطان کبد، مغلوب شد و از دست رفت.
دوست و همکار ابومحبوب در بخشی از سخنان خود گفت: امثال ابومحبوب در روزگار ما متاسفانه یا جانشین ندارند؛ یا خیلی کم جانشین دارند. ای کاش دانشگاه به وجود عاشقانی مثل دکتر ابومحبوب بیشتر توجه کند و امثال ابومحبوب بیشتر تربیت شوند، برای ساختن دانشجویانی که در آینده قرار است جای ابومحبوب بنشیند.
رحیمیان در پاسخ به این سوال که ابومحبوب چند وقت از بیماری سرطان کبد رنج میبرد، بیان کرد: مدت بیماری ایشان را دقیقا نمیدانم، چون متاسفانه بین ما در همین دو سه سال اخیر فاصلهای افتاد و به سبب مسائل و گرفتاریهای روزمره، کمتر از حال او خبر داشتم؛ اما در آخرین تماسهایی که با هم در حدود 2 یا 2/5 سال پیش داشتیم؛ سلامت بود و صحبت از بیماری نبود. خیلی سرپنجه، سردماغ، شوخ طبع و چالاک بود و امروز وقتی که خبر درگذشت او را شنیدم، اول باور نکردم. بعد وقتی که از چند نفر صحت خبر را تحقیق کردم و دیدم که خبر صحت دارد. حیرت کردم که در چه روزگاری زندگی میکنیم، چرا باید چنین کسانی در این سنین نسبتاً پایین از دست بروند. هنوز 62 سال بیشتر از عمر ابومحبوب نمیگذشت و اینها باید عمر پربرکتشان را در جهت خدمت به جامعه ادبی، فرهنگی و هنری صرف کنند؛ اما گاهی اوقات به قول حافظ؛ «اجل به ره عمر رهنمون امل است»
این استاد ادبیات فارسی درباره نحوه آشنایی خود با ابومحبوب گفت: سال 69 من در دانشگاه تهران دانشجوی فوق لیسانس بودم و چون لیسانسم را از دانشگاه علامه گرفته بودم؛ تعلق خاطری به آن دانشگاه داشتم و دو ترم بهعنوان دانشجوی مهمان به دانشگاه علامه رفتم. آن موقع دکتر ابومحبوب در دانشگاه علامه در همین رشته خودمان، یعنی ادبیات فارسی دانشجوی فوقلیسانس بود؛ در نتیجه با همکلاس شدیم و از آنجا رفاقت ما شروع شد و تا آنجا پیشرفت که غالبا برای امتحاناتی که در پیش داشتیم یا ایشان به منزل ما میآمد، یا من به منزل آنها میرفتم، با هم درس میخواندیم و بحث داشتیم؛ تا اینکه درسمان تمام شد و معلم شدیم؛ ولی همچنان این دوستی و رفت و آمد ادامه داشت. گاهی با هم کارهای علمی مشترک انجام میدادیم.
رحیمیان در پایان گفت: علاوه بر دوستی با ابومحبوب، ما همکاری فراوانی با یکدیگر داشتیم. در رادیو برنامههای مسلسلی در باب نقد ادبی و ادبیات معاصر داشتیم و سخن میگفتیم؛ تا اینکه دیروز خبر درگذشت ایشان را شنیدم و خیلی متأثر شدم. در همایشها گاهی ایشان نقش اول را داشت و فعال و پرجنب و جوش بود و هم به دانشجویان و هم به جامعه ادبی کشور فایده میرساند؛ اما اجل مهلت نداد که این خدمتگزاریها ادامه پیدا کند.
نظر شما