در نشست نقد و بررسی «خاک سفید» در قم مطرح شد؛
«خاک سفید» از محلهای جرمخیز و مخروبه اعاده حیثیت میکند
بهروز انوار منتقد ادبی در جلسه نقد و بررسی رمان «خاک سفید» نوشته حمید بابایی، گفت: «خاک سفید» به نوعی در حال اعاده حیثیت از محلهای است که به دلیل جرمخیز بودن تخریب شده است.
در ابتدای جلسه بهروز انوار نویسنده رمان «تراش سوختهها» صحبتهایش را با سه پرسش آغاز کرد و گفت: اولین سوالم این است که چرا یک رمان را باید به عنوان یک اثر، کامل تشریح و اجزایش را تحلیل کنیم؟ راحتترین پاسخ این است که برای رسیدن به درک درستی از فرم و محتوا لازم است این کار را انجام دهیم. به همین خاطر از این منظر به رمان میپردازم. به نظر من این کتاب یک مجموعه روایت به هم مرتبط است نه مجموعه داستان به هم پیوسته، چرا که روایتها آن استقلال مجموعه داستان به هم پیوسته را ندارند و نمیتوانند به صورت مستقل یک کل را تشکیل بدهند و نهایتاً مخاطب را به یک جمع بندی برسانند.
«خاک سفید» به قراردادهای داستانیِ خود پایبند نیست
انوار دومین سوالش را معطوف به قراردادهای نویسنده در رمان کرد و گفت: دومین سوالم برمیگردد به قراردادهایی که نویسنده در متن ایجاد میکند. سوال اینجاست که آیا نویسنده به قراردادهای خود در داستان پایبند بوده یا نه؟ در فصل اول نویسنده قراردادهایی از قبیل عشق «پویا» به عنوان یک پسر بالاشهری به «بتول» را که دختری پایین شهری است، وضع میکند. در واقع نویسنده قرار میگذارد که یک شخصیت از یک منطقه سطح بالای تهران به منطقه پایینتری برود و عاشق بشود. اما در فصل دوم که اتفاقاً فصل درخشانی است، این قراردادها زیر پا گذاشته میشود و این بار، عشق بتول به پویا مطرح میشود.
وی ادامه داد: تقابل زندگی «اکبر» و «پویا» قرارداد ما در فصل سوم است. در فصل چهارم قراردادهای ما بین اکبر، مرگ و عشق دختری از طبقه بالا به پسری از طبقه پایین معین میشود و میبینیم ما با یک قرارداد تازه مواجه هستیم. در فصل پایانی هم قرارداد ما یک چیز دیگر است؛ قراردادی با مرگ، اکبر و خاک سفید. به نظر میرسد «خاک سفید» به قراردادهای خود پایبند نیست و تلاش نویسنده این است که در حجم کمی، تجربیات متفاوتی را بیان کند.
این نویسنده ادامه داد: ما در خواندن یک اثر که روایت، لوکیشن و شخصیت آن دائم عوض میشود، باید دنبال یک سرنخ یا همان نخ تسبیحی باشیم که این مهرهها را به هم وصل کند. سوال سوم من این است که در «خاک سفید» آن نخ تسبیح کدام است؟ باید بگویم اگر نتوانیم به این سوالها پاسخ دهیم، با یک متن ناقص و آشفته مواجهیم.
انوار با مطرح کردن این سوال که آیا قرار ما این بود داستان عاشقانه بخوانیم؟ در پاسخ به آن، گفت: با تصویرها و فضایی که نویسنده برای ما ایجاد کرده، پاسخ مثبت دریافت میکنیم و تاثیری هم که میگیریم یک تاثیر رمانتیک است تا تاثیرِ داستانهای ناتورالیستی. از همین منظر میبینیم که نویسنده از منطقه خاک سفید کمتر بهره برده و اگر قرار است ما داستان عاشقانه بخوانیم این سوال پیش میآید که چرا منطقه خاک سفید انتخاب شده است. برای روایت یک عاشقانه میتوانست منطقه دیگری از تهران هم انتخاب نویسنده باشد.
این منتقد داستان «خاک سفید» را بر اساس تقابلها و روایتی مانند یک تابع سینوسی تحلیل کرد و یادآور شد: نقطه صفر اولیه این تابع از پویا شروع میشود و نقطه صفر پایانی آن به اکبر ختم میشود و در میانه تابع تقابل بتول (دختر پایینشهری-عاشق پسر بالاشهری) و هاسمیک (دختر بالاشهری- عاشق پسر پایینشهری) صورت گرفته است. در نقطه اوج نیز حضور موازی و همزمان پویا و اکبر را میبینیم. این تقابل حتی در نام شخصیتها هم مشهود است.
انوار در پاسخ به انتخاب منطقه خاک سفید برای رمان بیان کرد: در بخشهای مختلف رمان میبینیم که شخصیتها در هر مکانی با جرم و امر خلاف قانون مواجه میشوند و حتی مشارکت میکنند؛ در دانشگاه تریاک در کلاسور اکبر میگذارند و به دلیل بچه خاک سفید بودن این انگ به او میچسبد و باعث میشود دانشجوی حقوق (مرد قانون آینده) در نهایت به یک خلافکار تبدیل شود. در اصفهان، در شهرک غرب، در خانه پدری هاسمیک نیز عمل مجرمانه وجود دارد. رمان به نوعی در حال اعاده حیثیت از محلهای است که به دلیل جرمخیز بودن تخریب شده است و در طی رمان میبینیم که جرم و بزهکاری همه جا بوده و هست. دلیل انتخاب خاک سفید این است که نویسنده در یک اثر اجتماعی نشان میدهد که حذف منطقه خاک سفید، تنها پاک کردن صورت مسئله بوده و با از بین رفتن آن، چیزی عوض نشده و معضلات پایتخت همچنان باقی است. شخصیت پویا که علف (گل) مصرف میکند، بر روی ویرانههای خاک سفید، گذشته را روایت میکند.
وی در پایان به تکرار اطلاعات در رمان اشاره کرد و تصریح کرد: با وجود انتخاب فرم مناسب برای مسائل مطروحه و در هم تنیدگی هنرمندانه روایت راویها، به نظر میرسد اطلاعات محدود نویسنده از بستری که وقایع داستان را بر آن بنا کرده، باعث شده در صفحههای انتهایی نکته جدیدی به دست مخاطب نرسد چون همه چیز در صفحههای ابتدایی گفته شده است.
«خاک سفید» تلاشی است برای جلوگیری از فراموش کردن محله «خاک سفید»
دومین منتقد جلسه رامین سلیمانی با پرداختن به پاک شدن صورت مساله منطقه خاک سفید گفت: من به مطلبی اشاره میکنم که به نوعی پاسخ سوال آقای انوار هم هست. خاک سفید منطقهای بود که گسترش پیدا کرد و یک سری مهاجر در آنجا زندگی میکردند. محلهای هم در سایه آن به نام جزیره شکل گرفت که اهالیاش را غُربتی میگفتند؛ یک منطقه پرتنش و با چالشهای زیاد و خطرناک. 6 اسفند 79 با اقدام نیروی انتظامی آنجا تخریب و آن محله فراموش شد. اتفاق بد همین فراموشی است و مساله اصلی بررسی راهکار اساسی برای این مساله و ریشهیابی این اتفاقات بود که متاسفانه به آن پرداخته نشد و راهکاری ارائه نشد. در این رمان به این منطقه پرداخته و این محیط زنده شده تا شاید نگذارد آنجا فراموش شود. به نظرم نخی که مهرههای تسبیح آقای انوار را به هم وصل میکند، پیرنگ بلوغ است. به همین خاطر شاید در 90 درصد رمان، ما چیز بیربطی نمیبینیم.
سلیمانی به فرم اثر هم اشاره کرد و افزود: از نظر فرم به نظرم نویسنده با شهامت عمل کرده و دست به کار خطرناکی زده است. اینکه چقدر توانسته نتیجه بگیرد، بستگی به نظر مخاطب و خواننده دارد اما من به چند نکته اشاره میکنم؛ اول اسمگذاری فصلها و تغییر زاویه دید در هر فصل است. حتی ما در فصل خاکسیاه دو راوی را میبینیم. همه اینها به نظرم خوب استفاده شده است. نکته دیگر روایت شدن موقعیت بر اساس تنش است که کار درستی است. از طرف دیگر تنشها بر اساس تقابل شخصیت چیده شده است. مثل تقابل اکبر و پویا در میانه داستان، در حالی که این دو با هم متحد هم هستند.
قهرمان «خاک سفید» شانس رسیدن به خواستهاش را هرگز به دست نمیآورد
نویسنده رمان «یک مناظره سیاسی کهن» به یکی از مشکلات رمان پرداخت و گفت: نکتهای که من با آن مشکل دارم، این است که رمان باید بر اساس جذابیت شخصیت نوشته شود. در «خاک سفید» شخصیت اکبر جذابتر از پویاست. به نظرم اگر رمان بر اساس شخصیت اکبر و نه پویا نوشته میشد، اتفاق بهتری میافتاد. یک نکته دیگر آنکه قهرمان باید یک شانس برای رسیدن به خواستههایش داشته باشد، اما انگار بتول این شانس را برای رسیدن به خواستهاش که همان رابطه عاشقانه است، هیچ وقت به دست نمیآورد.
رامین سلیمانی به نقاط مثبت این اثر هم پرداخت و ادامه داد: نکتههای درستی در رمان وجود دارد که باید به آنها اشاره کنم. نکتههایی همچون شکلگیری حوادث بر مبنای تغییر صحنه یا عدم زائد بودن صحنهها. خصوصیت مثبت دیگر این است که نویسنده از ورطه شعارگویی دور شده و نتیجه را به مخاطب وامیگذارد. دیگر نکته محدود کردن شخصیتپردازی در موقعیت بحرانی است؛ وجوه مختلف انسانها در موقعیتهای بحرانی آشکار میشود در حالی که به صورت عادی شخصیت به خوبی موقعیت بحرانی ساخته نمیشود و این از زیرکی و کاربلدی نویسنده است.
وی در پایان به انتخاب نویسنده در مورد منطقه خاک سفید اشاره کرد و گفت: در مورد محیط و مکان انتخاب شده باید بگویم نویسنده بیشتر از اینکه بخواهد محیط، خیابانها، سوپرمارکتها و جاهای مختلف یک منطقه را به ما نشان دهد، آدمها را نشان میدهد، چرا که مساله ما زمین نیست، آن چیزی که به مکان و محیط شخصیت میدهد، آدمها هستند. خاک سفید بدون آدمهایش یک قطعه زمین بیش نیست. از این جهت نیز نویسنده به نظرم درست و دقیق حرکت میکند.
نظرات