یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۴
نظریه عشق مولوی حرف جدیدی برای انسان سرگردان مدرن دارد

حمیدرضا یوسفی می‌گوید: مولوی کلام تیز و مشخصی دارد و ادای شاعرها را در نمی آورد. نظریه عشق مولوی حرف جدیدی برای انسان سرگردان مدرن دارد

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ مجموعه علمی مواریث فکری ایران از مجموعه‌های علمی نوبنیاد است که به‌دنبال معرفی مفاخر و اندیشمندان ایرانی در طول تاریخ سراسر افتخار ایران است. دومین گام این مجموعه پروژه‌ای تحت عنوان «اندیشه‌های مولوی در آینه نگاه معاصر» است که اینک با اهتمام و گردآوری حمیدرضا یوسفی و ابراهیم نوئی و توسط انتشارات روزگار نو منتشر شده و به معرفی اندیشه‌های عرفانی و حکمی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی می‌پردازد.

استادان و محققانی چون غلامرضا اعوانی، شهین اعوانی، علی اصغر حلبی، علی فضلی و شماری دیگر از محققان مولوی‌پژوه، مقالات خود را در موضوعات مهمی در مورد اندیشه‌های این عارف و حکیم و شاعر و ادیب برجسته ایران‌زمین ارائه کرده‌اند.

حمیدرضا یوسفی استاد فلسفه میان‌فرهنگی، روانشناسی تعامل و فرهنگ شناسی در دانشگاه پتسدام آلمان است و دارای فوق تخصص روانشناسی اعتیاد و علم روان‌درمانی از دانشگاه زیگموند فروید اتریش است. با او درباره این کتاب گفت‌وگو کردیم که مشروحش را می‌خوانید:

شما پیش از این هم درباره مشکلاتی که نپرداختن ما به مواریث ایرانی به دنبال دارد در یک گفت‌وگوی دیگر سخن گفته بودید و معتقد بودید که عدم راه‌اندازی‌های کرسی‌های مرتبط با اندیشمندان ایرانی صدمات زیادی برای ما داشته است. آیا این موضوع شامل حال مولوی هم در ایران می‌شود و اساسا مولوی‌شناسی در کشور ما چه جایگاهی دارد؟

ابتدا به ساکن و پیش از پاسخ دادن به پرسش شما، مایلم که از این فرصت پیش آمده استفاده کنم و از تمام نویسندگانی که ما را با ارسال مقالات خود در تحقق این پروژه همیاری دادند، سپاسگزاری کنم. تمام مکاتبات از راه دور صورت گرفتند و ما با این نویسندگان در ارتباطی چند ماهه همراه بودیم. لازم است که در اینجا از زحمات دکتر صدیقه خوانساری موسوی، مدرس انستتیتوی شرق شناسی دانشگاه توبینگن و نیز از دکتر نویی، مدرس دانشگاه شهید بهشتی تشکر و قدردانی کنم. همراهی این دو همکار بزرگوار در تمام طول راه، باعث تقویت و ارتقاء جان مایه این اثر شده است.

بله من در مورد ایران عزیز اینچنین می‌اندیشم. یکی از چالش‌های اساسی که ما در ایران با آن روبرو هستیم، نوعی بی اعتنایی به مواریث فکری کشورمان از حضرت زرتشت گرفته تا ابراهیم دینانی و غلامرضا اعوانی است.

البته کارهای پراکنده در مورد این بزرگان زیاد در کشور وجود دارد. پراکنده کاری کمکی به تحکیم و نهادینه کردن نظام فکری منسجم نمی‌کند. بی اعتنایی و کم توجهی به مواریت فکری ایران، پیامدهای ناخوشایندی را بهمراه داشته است. ملتی که مواریث خود را بد بشناسد، اصلا نشناسد و تنها ارزشی تاریخی برای آنها قائل شود، مجبور است که علم و دانش و نتیجه تحقیقات دیگران را به عاریه بگیرد و چراغ راه خود کند.

ترجمه‌های کتب غربی که بسیاری از آنها فاقد هرگونه کیفیت زبانی هستند، یکی از پیامدهای این معضل بزرگ فرهنگی در ایران است. نوع نگاه دانشگاهی ما در حوزه‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی غربمدار است. ما هنوز هم بعد از دهه‌های متوالی فرضیه‌های امیل دورکهایم (فرانسه) یا ماکس وبر (آلمان) را در ایران تدریس می‌کنیم و به آن می‌بالیم. نظام دانشگاهی ما از ابتدای تاسیسش در یکصد سال گذشته گرفتار این دگرجویی و باتلاق امتناع از تفکر بکر است. آلمانی‌ها برای مثال ارزش بسیار زیادی برای مواریث خود قائل هستند و برای بزرگان خود دهه‌هاست که کرسی‌های تخصصی بوجود آورده‌اند و اساتید خوبی را تربیت کرده‌اند. ما راه برعکس را می‌رویم. در حوزه‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی دانشجو به خارج از کشور می‌فرستیم و پس از برگشت به آنها پست دانشگاهی می‌دهیم. آنها هم اغلب آن چیزی را در دانشگاههای کشور تدریس می کنند که در اروپا آموخته‌اند. این روند ناسالم ریشه‌های اندیشه ورزی را کشور ما بی رمق و دگرخواه کرده است. از این رو بسیاری از دانشجویان فکر می‌کنند که اندیشه ورزی و تولید علم و فن آوری تنها در خارج از مرزها میسر است.

عین این معضل فرهنگی در مورد مولوی نیز مصداق دارد. در مورد مولوی کارهای خوبی صورت گرفته است و باید به برخی از دانشمندان خسته نباشید گفت. ولی کارهای صورت گرفته آنقدر پراکند هستند که جمع آوری آنها کار حضرت فیل است. باید معترف شویم که ما به حضرت مولوی کم لطفی کرده ایم و در یکصدسال گذشته نتوانسته‌ایم او را آنطور که باید مورد تحلیل علمی همه جانبه قرار دهیم. اگر دانشجویی به تفکر و نوع جهانبینی مولوی علاقه پیدا کند و بخواهد در مورد او تحقیق نماید، باید مدتها دنبال آثار او و رسالات و کتابهایی بگردد که در مورد این دانشمند نوشته شده است. این یک کاستی بزرگ است،

ضمن اینکه نگاه‌های سیاسی به آثار او و بسیاری از مواریث فکری ایران راه را برای این کار حیاتی بسته است. برگزاری همایشهای کوچک و بزرگ داخلی و خارجی زمانی ارزش اصلی و اساسی خود را شکوفا می کنند که در کشورمان زمینه ای سیستماتیک برای مولوی شناسی وجود داشته باشد. با حلوا حلو گفتن دهن شیرین نمی شود. باید ایجاد کرسی مولوی شناسی کنیم و همه آثار او و کتبی که در مورد او در داخل و خارج نوشته شده است را از صفر تا صد و بدون سانسور در چارچوب یک کرسی مولوی شناسی گردآوری کنیم. این بهترین آغاز برای شروع پرداختن همه جانبه به آثار مولوی است.


اشعار و سخنان مولوی آمیخته با عرفان اسلامی است و از سوی دیگر عرفان اسلامی برای فرهنگ غربی ناشناخته است. آیا این موضوع تاثیری بر شناساندن مولوی به غربی‌ها دارد؟

آنچه که ما در ایران عرفان می نامیم، برای مثال در آلمان تحت عنوان «موستیک» وجود دارد. مایستر اِکهارد، سباستیان فِرانکه یا یاکوب بُمه از نمایندگان برجسته این حوزه محسوب می شوند. بنابراین عرفان برای غربیها پدیده غریبی نیست، این تنها برداشت‌ها و جهانبینی‌ها هستند که متفاوت می‌کند. عرفان در ایران درونمایه ای اسلامی و در آلمان جان «موستیک» را تفکر مسیحی تشکیل می‌دهد. تکیه گاه برداشتی که آنها از عرفان اسلامی دارند، نوع نگاه و جهانبینی غربی و مسیحی است. اشکال بزرگی که در اینجا با آن روبرو هستیم، معرفی مولوی در آلمان است. مولوی را در آلمان ترک تلقی می‌کنند، زیرا ترکها مدعی هستند که او ایرانی نبوده است، با توجه به اینکه مولوی اشعار خود را جملگی به زبان فارسی نوشته است.

یکی از دلایل این ادعای مخرب نبود کرسی مولوی شناسی در ایران است. اگر چنین کرسی وجود داشت، ما می توانستیم ایران را تبدیل به مرکزی برای مولوی شناسی کنیم. به یقین می‌توان گفت که دانشمندان غربی و دانشجویان آنها برای تحقیق به ایران می‌آمدند و بسیاری از حباب‌های پیشداوری‌های تاریخی از بین می‌رفتند. برای ایجاد کرسی مولوی شناسی باید امروز سرمایه گذاری کنیم تا ده سال بعد نتیجه آن را بطور ملموس در ایران و بطور محسوس در فراسوی مرزهای ایران تجربه کنیم. راه دیگری وجود ندارد.

خوانش خاورشناسانی مانند شیمل چقدر توانسته در معرفی مولوی تاثیر گذار باشد. البته یکی از بخش‌های این کتاب هم به تحلیل عرفانی شیمل از مولوی می‌پردازد؟

بله تا حدود زیادی اینچنین است. مرحوم  آنه ماری شیمل که شخصا او را می‌شناختم، برای معرفی طول و عرض و عمق آثار و نوع نگاه مولوی تلاشهای بسیار زیاد و مفیدی در آلمان کرده است. شیمل به اسلام علاقه عمیقی داشت و حتی بخاطر دفاع از اسلام در آلمان یکی از جوایز خود را از دست داد. کاری که شاید یک ایرانی برای معرفی مولوی در هیچیک از کشورهای اروپایی نمی‌کرد. تحقیقات و نگاه سیستماتیک شیمل نشان می‌دهد که برای شناخت مولوی و عرفان او، شناخت اسلام و مبانی عرفان اسلامی از ضرورت برخوردار هستند، از همین رو است که شیمل بعنوان یک اسلام شناس و شرق شناس آگاه و دانشمند به بررسی ابعاد عرفانی اندیشه‌های مولوی می‌پردازد. این پیش زمینه البته مانع بسیاری از سوء برداشت ها در فهم مثنوی خواهد شد. اگر بعد از شیمل چنین کاری در مغرب زمین صورت نگرفته است، به علت کم کاری و بی توجهی ماست. برای کارهای پژوهشی در عرصه مولوی شناسی باید سرمایه گزاری مادی و معنوی کرد.

همین اواخر در ایران همایش دو روزه‌ای با عنوان صلح از نظرگاه مولانا در ایران برگزار شد که هدفش پرداختن به یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های مولوی بود. چندین جستار این کتاب هم به این موضوع می‌پردازد از جمله مقاله خود شما. مولوی به سبب مهاجرتی که داشته و لطماتی که از جنگ خورده دیدگاه قابل تأملی درباره صلح دارد و مفهوم صلح در اندیشه‌هایش تجلی دارد لطفا درباره جایگاه صلح در اندیشه مولوی توضیح دهید؟

کاملا درست است. جلوه‌های عرفانی و اخلاقی صلح و آشتی ترسیم یکی از شاخصه‌های عرفان مولوی است که همزمان مبانی الهیات صلح او را تشکیل می ‌دهند. بسط این جهانی و آن جهانی جان و دل نوع انسان در عرفان عقلی و شهودی مولوی هدف غایی اوست. گرچه مولوی مسلمان است و هویت خود را در آن تجلی یافته می‌بیند، ولی دلِ نفس و عشقِ عقلش می‌گوید که من نه ترسا نه یهودم نه گبرم نه مسلمان، نه شرقیم نه غربیم ، نه بریم نه بحریم. او در این کانون سرشار از رواداری دینی به عمق همپیوندی با انسان اشاره می‌کند و دویی را از خود برون می‌کند و جهان را یکی می‌بیند و در این عالم یکی را می‌جوید، به یک محراب می‌نگرد و در عمق کلامش سرود وحدت در کثرت سر می‌دهد. این انس با هستی بطور یقین با تجربیات و مهاجرت درونی و فیزیکی او عجین است.

مولوی در دوره‌ای می‌زیسته که انواع نزاع‌های فرقه‌ای در جامعه اسلامی حضور پررنگی داشته و حتی در میان حلقه پیروان و دوستان او به طور مثال بین شمس و حسام الدین از نظر گرایش مذهبی اختلاف وجود داشته است. او چگونه با این پیشینه به بحث رواداری دینی در آثارش می‌رسد؟

مولوی کلام تیز و مشخصی دارد و ادای شاعرها را در نمی آورد. مولوی بدیها و ناملایمات زمان خود را می‌بیند و از آن رنج می‌برد و دنبال روشنگری و تزکیه روح و روان انسان با سرچشمه‌های درونی اوست. مولوی همانطور که در مقالات بخوبی نشان داده شده است، چالش‌ها و جهالت زمان خود را زیر مهمیز نفی و اغواگری نمی‌برد، بلکه آن را با نگاهی آینده دوست به عشق تبدیل می‌کند و آن را دوای زمین و زمان می‌داند. من فکر می‌کنم که بسیاری از شعرای زمان ما که وظیفه خود را در افشای بدیهای این و آن و نفی دگراندیشان دانسته و آن را به نظم در می‌آورند، می‌توانند از مولوی و معرفت شناسی دیدگاه فرافرهنگی و فرامرزی او بیاموزند و نق زدن را شعر قلمداد نکنند.

چندین جستار این کتاب به جایگاه عشق و هستی شناسی در اندیشه مولوی می‌پردازد. چراکه عشق از مفاهیم اساسی در اندیشه عرفانی است. لطفا درباره عشق از نگاه مولوی توضیح دهید؟

مولوی عشق را صفت خدا و همزمان منشاء و مبداء حیات می داند. هستی‌شناسی عشق، به توصیف فهم واقعیت و عوالم عشق می‌پردازد که همواره با احساسی پویا و امیدپرور توأمان است. طلب عشق در هر انسانی وجود دارد و در رابطۀ انسان با خود و با جهان پیرامونش متجلّی می‌شود. در هستی‌شناسی عشق، پیمودن حداقل هفت گام بهم‌پیوسته برای نیل به کمال وحدت وجود الهی با وجود مادی کائنات تبیین می‌گردد: غرقه گشتن در خداوند، بازخورد جهان بیرونی، تعمیق در ناخودآگاه، کشف ناپاکی‌ها، درک هستی، ارتباط با دیگران و بالاخره پیوستن به مبدأ وجود. بدین ترتیب، چنین هستی‌شناسی همان منشأ عشق است که با ذات الهی گره خورده و تصویر انسان را می‌نمایاند. نظریه عشق در نگاه مولوی حرفهای بسیار جدیدی برای روح سرگردان انسان مدرن دارد. انسان مدرن اسیر خودخواهی مزمن و اثبات منهای کوچک و بزرگ خود است و اغلب با بیرحمی دنبال تحقق اهداف خود می گردد. هستی‌شناسی عشق در اندیشه مولانا در حقیقت دستورالعملی برای افکندن نگاهی تازه به معنویت در حصار جهان مادی است که نمایی زیبا و درونی سرد و خموده دارد.

مولوی تلاش می‌کند در آثارش به مقولات وجودی انسان بپردازد . یکی از این مقولات مرگ است که در یکی از مقالات کتاب هم به آن پرداخته شده است دیدگاه مولوی درباره مرگ چیست؟

مرگ موضوعی است که همه انسانها به آن می‌اندیشند. برخی آن را پایان وجود و برخی آغاز زنگی دوباره تلقی می‌کنند. برخی از آن می هراسند و برخی انتظار آن را می‌کشند. در نگاه مولوی دنیای بدون مرگ، حکم بازاری را دارد که سکه‌های طلای واقعی و قلّابی در آن قاطی هستند و این سکّه‌ها نزد مردم فراوانند و دست به دست می شوند. مولوی مرگ را امری ترس آور نمی‌داند. او مرگ هر انسان را همرنگ خویشتنِ خودش می‌داند. دلیل آن این است که پاداش زندگی افراد بر اساس نوع سلوک آنها صورت می‌گیرد.

انسانی که قلبش برای صلح و آشتی می‌تپد و با همه وجودش دنبال تحقق آن است، به جهان با دیده‌ای دیگر می‌نگرد تا انسانی که بی تفاوت زنگی می‌کند و تنها دنبال خودخواهیها و خواهشهای درون خودش است. مولوی معتقد است که انسان کمتر از مرگ و بیشتر از خودش می‌ترسد. مرگ ادامه زندگی است. انسانهای بخیل، حسود و مال اندوز از مرگ می ترسند، درحالیکه انسان‌های نیک سرشت از مرگ ابایی ندارند و آن را سفری به ابدیت تلقی می‌کنند. در عرفان مولوی نمی‌توان به ذات دلِ انسان‌های راستین پی برد، زیرا دلِ اینگونه انسانها در اختیار خداست و مرگ، آنها را به سوی خالق هستی  و منشاء آفرینش هدایت میکند. مرگ در نگاه مولوی آغازی دوباره است.
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 10
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • نیاز ۱۱:۴۳ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
    امیدوارم که نظام دانشگاهی کشور با یک رویکرد جدید و کارا به ایجاد کرسی های استادمحور بپردازد و از مواریث فکری ایران صیانت کند
    • م @ق☆☆☆ ۱۱:۵۵ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
      آز جناب پرفسور حمید رضا یوسفی در زمینه تالیف و گرداوری اندیشه های مولوی در یک ایینه کمال تشکر و تقدیر را دارم و برای ایشان ارزوی توفیق روز افزون و موفقیت در همه مراحل زندگی را خواستارم و امید ان را دارم که بتوانیم از اشعار و مضامین این شاعر والا مقام استفاده بهینه و ان را سر منزله زندگی و اهداف خود قرار دهیم
  • یاسمین ۱۱:۴۴ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
    به همه دست اندرکاران ابن پروژه احسنت و خسته نباشید عرض میکنم امیدوارم شاهد تالیفات بیشتر شما عزیران در زمینه مفاخر ایران عزیر باشیم
  • ۱۱:۴۸ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
    نیازبنویس: امیدوارم که نظام دانشگاهی کشور با یک رویکرد جدید و کارا به ایجاد کرسی های استادمحور بپردازد و از مواریث فکری ایران صیانت کند
  • ۱۱:۵۹ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
    ممنون و. سپاسگزارم از این مصاحبه که من را به فکر فرو برد. امیدوارم که سبستم و ساختار دانشگاهی ما از خواب بیدار شود و با ایجاد کرسی های مجزا برای مواریث فکری کشورمان، همانطور که استاد یوسفی پیشنهاد کرده اند، امکان بومی ساز علوم انسانی را فراهم آورد.
  • م@ق☆☆♡ ۱۲:۰۶ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
    از جناب پرفسور حتمید رضا یوسفی در زمینه تالیف و گرداوری اشعار مولوی در ایبنه معاصر کمال تشکر و تقدیر را دارم و برای ایشان از پروردگار ارزوی توفیق روز افزون و موفقیت در همه زمینه ها را خواستارم و امید ان را دارم که بتوان از تمام اشعار و مضامین این شاعر همام بهرهمند شد و ان را سر منزله و سر لوحه زندگی خود قرار دهیم جناب پرفسور از زحمات شما سپاسگزارم
  • حوری ۱۲:۲۷ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
    مرحبا به جناب پرفسور یوسفی گرانقدر. خداوند در مسیر ارزشمند علمی و فرهنگیتان، توفیقاتتان را روزافزون نماید
  • Ameneh ۱۲:۵۱ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
    با تشکر و سپاس فراوان از جمع آوری مجموعه مقالات درباره مولوی به خصوص از جناب آقای پرفسور دکتر حمیدرضا یوسفی که تلاش بی وقفه ایشان برای نشان دادن دیدگاه های مولوی بر صاحبان اندیشه پوشیده نیست؛ امید است که بیشتر از این درباره ی مولوی شناسی تلاش های بیشتری دیده شود. در ضمن بنده در مقطع کارشناسی ادبیات فارسی دانشگاه تهران تحصیل کرده ام و به این می اندیشم چرا استادان عالیقدر آنطور که باید و شاید مولوی و دیدگاه هاش را به ما نشناختند و کاشکی فقط یک ترم را به مبحث مولوی شناسی اختصاص می دادند....
  • ناشناس ۱۴:۱۲ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
    سلام و تشکر. توضیحات عالی بودند. جسارتا مرگ از دید مولوی صرفا این مردن مادی جسم نیست بلکه مردن از خویشتن و من درون یا نفس است. از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مُردم بحيوان سرزدم مُردم از حيوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم حملهء ديگر بميرم از بشر تا برآرم از ملايک بال و پر بار ديگر از ملک پران شوم آنچه اندر وهم نايد آن شوم پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویند که انا علیه راجعون  
  • فرخ ۰۲:۰۳ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۵
    این تلاشی که پرفسور یوسفی در ایران می کند، یک نگاه متفاوت به تاریخ و فرهنگ ایران است. این کار بایستی صد سال بیش شروع می شد. بجای آن قاجار کشور ما را نابود کرد و ما را به این روز درآورد. امیدوارم که تلاشهای پرفسور یوسفی به ثمر بنشیند و در ایران مورد استقبال درخور قرار بگیرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها