پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۷
اخلاق دینی و اخلاق فرادینی هردو به پایانی مشابه منتهی می‌شوند

زهره سعیدی می‌گوید: پایانی که اخلاق دینی و فرادینی برای ما ترسیم می‌کنند یکی است و درواقع هر دوی آنها به پایانی مشابه منتهی می‌شوند. به گفته وی، امر اخلاقی ما را به سمت دیگرپذیری و صلح سوق می‌دهد که به یک معنا همان جهان‌وطنی و تشکیل جامعه جهانی‌ست.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ زهره سعیدی در کتاب «مبنا و فرجام اخلاق» می‌گوید هم در اخلاق فرادینی کانت و هم در اخلاق دینی امام علی (علیه‌السلام)، مبنای اخلاق، عقل برکنار از تمایلات و هوس‌های نفسانی است که از آن به عقل محض تعبیر می‌شود و مقصد اخلاق به ظهور رساندن غایت انسان، جهان و خداوند، یعنی ارتقای انسانیت است که در وهله نخست به سعادت مطلوب دنیوی می‌انجامد و در وهله دوم به سعادت نهایی یا اخروی منتهی می‌شود.

زهره سعیدی در گفت‌وگو با ایبنا از تقدم یا تاخر اخلاق دینی یا اخلاق غیردینی و چرایی برخی تناقضات در اخلاق دینی گفته و به این پرسش پاسخ داده که چرا نه تنها در ترویج امر اخلاقی گشایشی نداشته‌ایم بلکه در دنیای مدرن نظام ارزشی و اخلاقی وارونه شده و ارزش‌های درجه چندم جای ارزش‌های اصلی و اولیه را گرفته‌اند و حتی به نوعی شاهد تغیر جهت امراخلاقی و بعضا اخلاقی شدن امر غیراخلاقی به صرف همه‌گیر بودن آن هستیم.

شما در کتاب مبنا و فرجام اخلاق، اندیشه‌های کانت و امام علی (ع) را از منظر اخلاق بررسی کرده‌اید؛ آیا اساسا اخلاق دینی و اخلاق فرادینی تقدم و تاخری نسبت به همدیگر دارند؟ به ویژه آنکه در مورد اخلاق دینی می‌بینیم هستند افرادی که وجه دین‌داری را بروز می‌دهند اما عملی غیراخلاقی را مرتکب می‌شوند.

در بحث تقدم و تاخر، به خود فرد بستگی دارد که کدام رویکرد اخلاقی را انتخاب می‌کند. یعنی اگر در زمینه دینی، امر اخلاقی را انتخاب کند طبیعتا اولویت برای او اخلاقی‌ست که دین عرضه می‌کند. اگر هم صرفا اخلاقی بودن برای شخصی ملاک باشد او می‌تواند اخلاق فرادینی را انتخاب کند. 

من در کتاب نشان داده‌ام پایانی که هر دو اخلاق دینی و فرادینی برای ما ترسیم می‌کنند یکی است و در واقع هر دوی آنها به پایانی مشابه منتهی می‌شوند.

این نکته هم که برخی مسائل وجود دارد که شاید در زمینه دینی رخ می‌دهند و غیراخلاقی هستند، درواقع این‌ها خوانش‌های اشتباهی است که خود دین‌داران داشته‌اند. به عنوان مثال نشان داده‌ام که در بحث دروغ آنچه که از بیانات امام علی استخراج می‌شود این است که اساسا ما حتی دروغ مصلحتی هم نداریم و دروغ در هر شرایطی کاری غیراخلاقی‌ست و در این زمنیه با اخلاق فرادینی اشتراک دارد. البته مسائلی مثل در خطر بودن جان و دروغ گفتن برای حفظ جان وجود دارد که خوب در این شرایط کسی فرد را سرزنش نمی‌کند که چرا برای زنده ماندن دروغ گفتی ولی غیراخلاقی بودن دروغ گفتن همچنان پابرجاست. 

با این تفسیر مقوله‌ای مثل «تقیه» که در مذهب شیعه وجود دارد با خوانش اخلاقی امام علی که دروغ را تحت هر شرایطی غیراخلاقی می‌داند چگونه توجیه می‌شود؟

قضایای این‌چنینی را اینگونه از اندیشه‌های پیشوایان دینی می‌توان استخراج کرد که راستگو بودن به معنای اینکه همه حقیقت را بازگو کنی نیست؛ بلکه به این معناست که اگر لب به سخن گشودی جز راست نگویی. یعنی لزومی ندارد همه چیز را همه وقت و به همه كس بگوییم. ما هستیم كه تعیین می‌كنیم راست را در چه زمانی و به چه كسی بگوییم. در اینجا مجدداً تاکید کنیم که حتی اگر فرد در شرایطی قرار گرفت كه ناچار شد برای حفظ جانش دروغ هم بگوید، هر چند از سوی جامعه سرزنش نمی‌شود و حتی ممكن است ستایش هم بشود، ولی مرتکب عمل غیراخلاقی شده است.

تربیت اخلاقی که صرفا انباشتی‌ست از پند و اندرز آیا می‌تواند به  رفتار اخلاقی هم منجر شود؟ واقعا چرا نمی‌بینیم که تربیت اخلاقی منجر به رفتار اخلاقی نهادینه شده شود؟

برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید موانع نهادینه شدن اخلاق را مطرح کنیم. از دید من یكی از عواملی که باعث می‌شود اخلاق نهادینه نشود اجبار است. اخلاق اجباربردار نیست و از آن گزینه‌هایی‌ست که ما نمی‌توانیم افراد را مجبور کنیم که اخلاق را رعایت کنند. 

برای نهادینه شدن اخلاق اول باید به نقش خانواده در تربیت اولیه توجه كنیم و بعد از آن به نقش مهم آموزش و پروش توجه داشته باشیم. نظام آموزشی که محوریت را به پرورش اخلاق بدهد، می‌تواند آن را نهادینه کند. البته فضای جامعه و نظارتی قوی از سوی دولت‌ها می‌تواند به نهادینه شدن اخلاق منجر شود. وقتی فضایی بر جامعه حاکم باشد كه محوریت را به اخلاق بدهد، باعث می‌شود که به تدریج و در نسل‌های بعدی اخلاق نهادینه شود و حتی بدون نظارت هم افراد خودشان عمل اخلاقی را انجام ‌دهند. منتها احتمالا باز هم اگر نظارت ضعیف شود، نسل‌های بعد به مرور به سمت تساهل در انجام امر اخلاقی پیش می‌روند. درواقع نهادینه شدن امر اخلاقی سه ضلع دارد. یکی تربیت اولیه خانوادگی، دوم نظام آموزشی اخلاق‌محور و سوم نظارت قوی جامعه.

بنا بر آنچه حرفش شد و حتی آن‌طور که در کتاب از دید کانت آورده‌اید؛ اخلاق امری مطلق و باید و نبایدی‌ست. این یعنی برای تحقق آن الزاما پای اجبار به میان می‌آید. اینجا یک چالش و تناقض با بحث آزادی‌های شخصی به وجود نمی‌آید؟ اصولا وقتی کانت می‌گوید آزادی یعنی آزادی به شرط رفتار اخلاقی نمی‌توان این پرسش را مطرح کرد که آیا سلب آزادی خودش یک امر غیراخلاقی تعبیر نمی‌شود؟

آزادی چه در بحث اخلاق چه در بحث جامعه و سیاست حد و حدودی دارد و اگر منِ نوعی این حد و حدود را رعایت نکنم باعث سلب آزادی افراد دیگر خواهم شد. نمی‌توانم به اسم اینکه دنبال آزادی هستم حقوق دیگری را سلب کنم. در بحث آزادی اجتماعی هر فرد تا جایی آزاد است که آزادی دیگری را سلب نکند و محدوده آن را قانون تعیین می‌کند. در آزادی اخلاقی هم فرد تا جایی آزاد است كه به دیگری رنج و آسیب نرساند و محدوده  آن را عقل تعیین می‌کند. در اینجا نمی‌توانیم بگوییم آزاد نیستیم، چون عقل من و شما حد آزادی را تعیین می‌كند.

جایی که این حد را زیرپا می‌گذاریم درواقع از عقل‌مان فاصله گرفته‌ایم و به سمت امیال‌مان کشیده شده‌ایم. دقیقا جایی که می‌گوییم اخلاق با آزادی شخصی در تضاد است آن‌جایی‌ست که امیال‌مان ما را هدایت می‌کنند.

هرچه هست به نظر می‌رسد در ترویج امر اخلاقی چندان گشایشی نداشته‌ایم بلکه در دنیای مدرن نظام ارزشی و اخلاقی وارونه شده و ارزش‌های درجه چندم جای ارزش‌های اصلی و اولیه را گرفته‌اند و حتی به نوعی شاهد تغییر جهت امراخلاقی و بعضا اخلاقی شدن امر غیراخلاقی به صرف همه‌گیر بودن آن هستیم.

اینکه می‌فرمایید به بحث وارونگی ارزش‌ها برمی‌گردد. اساسا در هر جامعه‌ای که به نوعی و به هر دلیلی از ارزش‌های اصلی اخلاقی فاصله گرفته است، وارونگی ارزشها را می‌بینیم. منتها وقتی می‌گوییم اخلاق جهان‌شمول است یعنی یک سری اصول کلی دارد که ما باید آن‌ها را رعایت کنیم حالا ممکن است در فرهنگ‌های مختلف جزئیات این اصول و نحوه اجرایی شدن آن‌ها متفاوت باشد. مثلا احترام‌گذاشتن در فرهنگ ما و در فرهنگ ژاپنی نمود و ظهور متفاوت دارد اما خروجی هردوی عملکردها احترام است.

ولی در مورد وارونگی ارزش‌ها باید حواسمان باشد که در این تله نیفتیم که چون جامعه و كثیری از مردم امری غیر اخلاقی را به غلط دارای ارزش اخلاقی می‌دانند ما هم به سمت آن برویم. برای گذر از وارونگی ارزش‌ها چه در تربیت اولیه خانوداگی چه در سطح آموزش و پرورش و چه در سطح نظارت قانونی باید اصلاحاتی انجام شود تا نتیجه‌بخش باشد.
 

نهایتا اینکه اخلاق امر خصوصی و شخصی و نهایتا امری روحانی و مقدس است که تنها در زندگی فردی آدم‌ها دخیل است یا نه امری است که وجه عمومی و اجتماعی و حتی به قول شما وجه سیاسی دارد؟

دقیقا باید به اخلاق از منظر اجتماعی، عمومی و سیاسی نگاه کرد. اینکه بگوییم اخلاق تنها امری فردی و معنوی‌ست درست نیست؛ هرچند فردیت و معنویت اخلاق هم جای خودش را دارد ولی اتفاقا جنبه اجتماعی آن است كه بسیار مهم است و باید تقویت شود.

شما در کتاب در نقل قولی از کانت در باره جنگ آورده‌اید علی‌رغم تمام زشتی‌ها و غیراخلاقی بودن این پدیده بعضا می‌تواند دلیل پیشرفت و اتفافات مثبتی در جامعه بشری هم باشد که یک نمونه‌اش اجبار به گردن نهادن قوانین عمومی است. این خوانش برای خیلی‌ها نمی‌تواند اینگونه تفسیر شود که برای اعمال قوانین عمومی حتی نامطلوب باید جنگی افروخت تا پای قبول اجبار به میان آید؟

اینجا منظور از قوانین عمومی قوانینی برخاسته از عقل است كه‌ خرد جمعی آن را می‌پذیرد و نه تنها مانع آزادی افراد نیست، بلكه ضامن آن و مورد پذیرش عمومی هم هست. کانت می‌گوید جنگ پدیده‌ای شر است و وظیفه ماست که مانع جنگ شویم و هر جنگی را به سمت صلح هدایت کنیم؛ منتها وی از دو منظر به جنگ و وقایع تاریخی نگاه كرده است؛ از منظر جزئی، جنگ شر است اما از منظر كلی و تاریخی از آنجا كه كل جهان حركتی تكاملی به سمت رشد عقلانیت دارد، وقایع و رخدادهای تاریخی در خدمت این حركت تكاملی به شمار می‌روند. لذا با این نگاه جنگ هم وسیله‌ای می‌شود در خدمت رشد عقل. بدین معنا كه با وقوع جنگ و نتایج خسارت‌بار آن بشر متوجه می‌شود كه باید وارد روابط قانونی شود تا بتواند مانع جنگ دوباره گردد.  

امر اخلاقی و شکل‌گیری جهان‌وطنی از این منظر که پذیرش دیگری یک امری اخلاقی‌ست ارتباط نزدیکی با همدیگر دارند اما واقعا در این روند جهانی‌سازی که الزاما به جهان‌وطنی منتهی نمی‌شود؛ امر اخلاقی کجا ایستاده است؟

رشد اخلاق اگر بخواهد طی نسل‌ها و در طول تاریخ صورت بگیرد و اگر قرار است ما شاهد چنین رشدی باشیم قطعا به جهان‌وطنی منجر خواهد شد. چون اخلاق به ما می‌گوید همه انسان‌ها با هم برابرند و همه مالک این زمین گرد هستند. حالا اینکه در قالب کشورها جوامع مختلفی را تشکیل داده‌ایم و بخواهیم به واسطه آن بحث‌های قومی و نژادی و دینی را پیش بکشیم کاملا امری غیراخلاقی‌ست. 

امر اخلاقی ما را به سمت دیگرپذیری و صلح سوق می‌دهد که به یک معنا همان جهان‌وطنی و تشکیل جامعه جهانی‌ست. این هم به معنای از بین رفتن دولت‌ها نیست بلکه منظور شکل‌گیری سطحی از روابط بین‌الملل است که شاید کم‌رنگش را در اتحادیه اروپا می‌بینم كه تعدادی کشور با هم متحد شده‌اند و شهروندانشان به راحتی در اتحادیه تردد می‌کنند. اگر اتحادیه‌ای جهانی‌ داشته باشیم كه بر اساس قوانین بین‌المللی شكل گرفته باشد، جهان‌وطن شكل می‌گیرد و دگرپذیری و مدارا و صلح محصول آن می‌شود. 

امر اخلاقی فضیلت‌محور است یا حق‌محور؟

اخلاق دو چیز برای ما به ارمغان می‌آورد، یكی فضیلت و یكی هم سعادت. به این معنا كه رعایت اصول اخلاقی از انسان‌ها افرادی فضیلت‌مند می‌سازد و فضیلت‌مندی آدمیان را شایسته‌ی نیك‌بختی و سعادت می‌گرداند. منتها آنچه توجه به آن مهم است این است كه بخشی از سعادتی كه اخلاق به ارمغان می‌آورد مربوط به همین دنیاست. پایبندی به اخلاق اگر همه‌گیر شود جهانی اخلاقی را شكل خواهد داد كه سعادت‌مندی جزء لاینفك آن خواهد بود. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها