غلامحسین خورشیدی میگوید: چالش اساسی که نظام آموزش عالی کشورهایی همچون ایران، هند، تایلند، مالزی، فیلیپین، مصر، شیلی و آرژانتین با آن روبهروست، یافتن و ارائه پاسخی منطقی به این پرسش است که آیا هر دانشگاه و مرکز آموزش عالی ارزش بقا دارد و از نظر اقتصادی وجود آن مقرونبهصرفه است یا نه؟
او در بخشی از مقدمه کتاب بیان میکند: «از دهه شصت قرن بیستم میلادی، این فکر درمورد آموزش مورد توجه قرار گرفته که آموزش سرمایهگذاری است. طبیعی است که وقتی بحث سرمایهگذاری بهمیان میآید، پای علمی که به انسان کمک میکند تا درست تشخیص دهد که چگونه منابع کمیاب را به نیازهای بیشمار تخصیص دهد، یعنی علم اقتصاد، بهمیان کشیده شود و شاخهای از علم اقتصاد که با نگاه اقتصادی به آموزش میپردازد متولد شود که ما آن را بهعنوان اقتصاد آموزش میشناسیم. البته اگر آموزشْ مصرف هم تلقی شود، باز باید به علم اقتصاد روی آورد و تحلیل نظری رفتار منطقی مصرفی را از آن درخواست نمود.
اگر بخواهیم دقیق و منطقی قضاوت نماییم، واقعیت این است که آموزش و آموختن هر دو جنبه مصرف و سرمایهگذاری را داراست، بهگونهای که میتوان پذیرفت که افراد نه با هدف سودیابی اقتصادی، بلکه تنها با هدف کسب مطلوبیت مصرفی اقدام به آموختن نمایند. معمولاً هم نگاه مصرفی و نگاه سرمایهگذاری همزمان در رویآوری به آموزش وجود دارد. این نگاه تلفیقی اختصاص به افراد ندارد، بلکه دولتها را هم شامل میشود. در واقع هدف دولتها، که «حداکثرسازی مزیت اجتماعی» میباشد، در هر دو حوزه مصرف و سرمایهگذاری جای طرح دارد. اقتصاد آموزش شاخهای از علم اقتصاد است که به کاربرد منطقی تخصیص منابع برای آموزش انسانها میپردازد.»
به اعتقاد مولف کتاب، ماهیت میانرشتهای اقتصاد آموزش ایجاب میکند که سؤالاتی مطرح شوند که پاسخ آنها را باید گاه اقتصاددانان، گاه دانشمندان حوزه آموزش، و گاه نیز هر دو گروه بدهند. سؤالاتی از قبیل «نقش آموزشوپرورش در توسعه اقتصادی چیست؟»، «باتوجهبه قاعده منطقی بازگشت سرمایه، تا چه اندازه باید در آموزشوپرورش سرمایهگذاری کرد؟»، «برای پیشبینی نیاز اقتصادی نیروی انسانی چه قواعدی را باید بهکار گرفت؟» و «آیا آموزش در توزیع درآمد و ثروت نقش دارد یا نه؟» سؤالاتی هستند که جواب آنها را باید از اقتصاددانان گرفت. در مقابل، سؤالاتی از قبیل «بهترین نظام آموزش کدام است؟»، «بهترین روش برای به حداکثر رساندن توانایی انسان کدام است؟»، «نقش آموزشوپرورش در شکلگیری سرمایه انسانی تا چه اندازه است؟» و «فنآوریهای نوین در تربیت انسان چه نقشی دارند یا میتوانند داشته باشند؟» را دانشمندان حوزه آموزش باید پاسخ بگویند. بههرحال اگر به این سؤالات دقت نماییم، میبینیم که حضور مشترک دانشمندان دو حوزه در پاسخگویی میتواند پاسخهای دقیقتری را بهبار آورد!
البته جدای از این منفعتِ حضور مشترک در پاسخگویی سؤالاتی از آن نمونهها که آوردیم، سؤالاتی هم هست که خود اقتصاد آموزش، بهعنوان میانرشتهای حاصل از ترکیب رشتههای اقتصاد و آموزش، باید به آنها پاسخ دهد، پرسشهایی مثل «بر اساس چه معیارهایی باید برای تولید سرمایه انسانی از منابع محدود و کمیاب مالی استفاده کرد؟»، «آثار مستقیم و غیرمستقیم اقتصادی آموزش کداماند؟» و «در یک نظام اجتماعی چگونه میتوان برنامه تربیت نیروی انسانی را بر اساس تعادل نیرو در بازار کار تنظیم کرد؟» از این نوع هستند.
خورشیدی معتقد است، کارآمدی اقتصادی بیشتر را نمیتوان تنها مشخصه ستاده نظام آموزشی دانست و کیفیت نیروی انسانی آموزشدیده را نباید فقط در تخصص آن دید، بلکه ارتقای ارزشهای انسانی که یک فرد تحصیلکرده میتواند در جریان آموزش به آن دست یابد و در حضور خود در جامعه بهنمایش بگذارد نیز خیلی مهم است. منظور ما این است که به نظام آموزشی نباید صرفاً بهعنوان یک فرایند تولیدی نگاه کرد و اجازه داد که اقتصاد، تعلیموتربیت را هدایت کند؛ تعلیموتربیت با لحاظ ارزشهای انسانی باید بر اقتصاد تأثیر بگذارد و آن را به نحوی هدایت کند.
اما هدف مولف در این کتاب پرداختن به «اقتصاد آموزش» بهطورکلی نیست، بلکه پرداخت ما به «اقتصاد آموزش عالی» بهعنوان شاخهای از «اقتصاد آموزش» است. گرچه وجوه مشترک مباحث اقتصاد آموزش و اقتصاد آموزش عالی بسیار زیاد است، ولی نباید از نظر دور بداریم که اهداف اقتصادی در مبحث اقتصاد آموزش عالی بهشدت پررنگتر از مبحث اقتصاد آموزش است.
اقتصاد آموزش عالی اساساً رویکرد تند اقتصادی دارد و به دیگر سخن سرمایهگذاران در آموزش عالی هدف اصلی و عمده خود را کسب سود اقتصادی میدانند و بهاینترتیب سرمایهگذاری در آموزشعالی بهعنوان گونهای از سرمایهگذاری اقتصادی شناخته میشود که برای برگزیده شدن باید به نبرد سایر طرحهای سرمایهگذاری اقتصادی برود. البته معنای سخن ما این نیست که سرمایهگذاران در آموزش عالی هدف غیراقتصادیای را دنبال نمیکنند، ولی بُعد اقتصادی بسیار قوی است و سایر ابعاد را معمولاً تحتالشعاع میگیرد. نکته دیگر اینکه موضوع اصلی بودن هدف اقتصادی گرچه منطقاً باید درمورد دولتها هم صادق باشد، اینگونه نیست! ازآنجاکه دولتها نوعاً با منطق سیاسی به مسائل مینگرند، چهبسا علیرغم آگاهی از غیرمنطقی بودن سرمایهگذاری در آموزش عالی از نظر اقتصادی، این کار را انجام میدهند تا از منافع سیاسی آن بهرهمند شوند. تداوم «سیاست گسترش کمی آموزش عالی با هدف رانش بیکاران به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی» در کشور خودمان مصداق بارزی از این ادعا است.
به گفته خورشیدی، چالش اساسی که نظام آموزش عالی کشورهایی همچون ایران، هند، تایلند، مالزی، فیلیپین، مصر، شیلی و آرژانتین با آن روبهروست، یافتن و ارائه پاسخی منطقی به این پرسش است که آیا هر دانشگاه و مرکز آموزش عالی ارزش بقا دارد و از نظر اقتصادی وجود آن مقرونبهصرفه است یا نه؟ بهروشنی میتوان پیشبینی کرد که در دهههای آینده، بسیاری از دانشگاههاـ در صورت عدم تطابق خود با شرایط نوین بازار اشتغال و تحت تأثیر فشارهای اقتصادیـ از مسیر تحول و رشد باز خواهند ماند و اجباراً باید تعطیل شوند. بههرحال، زمانی میرسد که مردم درمییابند که دانشگاههایی که نمیخواهند در ساختار کاری خود تحول ایجاد کنند، نمیتوانند همچون دارویی شفابخش برای دردها و آلام اقتصادی و اجتماعی عمل کنند.
وی یادآور میشود که آشکار است که تعطیلی دانشگاههای ضعیف مستلزم وجود یک فضای رقابتی واقعی و در شرایط اقتصاد سالم و متعارف است، وگرنه حمایت و پشتیبانی دولتها از دانشگاهها ـ علیرغم کارکرد ضعیفشان ـ میتواند نشاندهنده افزونهدهیای باشد که آنها را مانند برخی از سازمانهای دولتی یا شرکتهای زیانده در کشورهایی همچون ایران سرپا نگه میدارد و به آنها امکان میدهد که به حیات خود ادامه دهند.
مطالعات نشان میدهد که کاهش رشد جمعیت و کاهش استقبال عمومی خانوادهها از آموزش عالی، فشارهای اولیه تقاضای اجتماعی برای آن را در کشور ما کاهش داده است و پیشبینی میشود که در دهه آینده و با فرض تداوم شرایط موجود، بسیار بیشتر از اکنون مراکز آموزش عالی خصوصی دچار بحرانهای مالی شوند و بازدهی اقتصادی خود را ازدست بدهند. بهعلاوه، احتمال دارد که دانشگاهها و مراکز آموزش عالی دولتی با خطر مازاد سرمایهگذاری مالی و مادی روبهرو شوند. البته برنامهریزی آگاهانه میتواند این مرحله بحرانی را به فرصتی طلایی مبدل سازد که کشور از ظرفیت منابع انسانی موجود خود در دانشگاهها به نفع باروری پژوهش و توسعه و کیفیتبخشی آموزش دانشگاهی بهره ببرد.
کتاب « اقتصاد آموزش عالی» به مباحث متعددی پرداخته و به مباحث متعددی هم نپرداخته یا کم پرداخته است اما هدف اصلی مولف ارائه یک متن نظری قابلاستفاده در محیطهای آموزشی بوده است و این خود اصلیترین دلیل برای وجود مباحثی است که به آنها پرداخته نشده است یا به اندازه کافی موردِبحث قرار نگرفتهاند. البته افزایش حجم کتاب را هم میتوان علت دیگری دراینرابطه قلمداد کرد.
کتاب «درآمدی بر اقتصاد آموزش عالی» نوشته غلامحسین خورشیدی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی با شمارگان هزار نسخه در 780 صفحه به بهای 57 هزار تومان از سوی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
نظر شما