مجموعه داستان «رویای شط بیدار» نوشته حسین رحیمی در سال 1396 منتشر شده و داستانهای آن حول خشونت و واکنشهای انسانی به این کنش شکل میگیرد. سندی مومنی یادداشتی بر این مجموعه نوشته است.
نخست: پیوند اعتراض و خشونت
رویای شط بیدار شامل چهارده داستان کوتاه است. داستانها انسانهای معترضی را نشان میدهند که با اعمال خشونت قصد در تغییر وضعیت دارند. گاهی نیز تغییر ملاک خشونتورزی شخصیتها نیست. بلکه صرفا هشداری است برای این که اعلام کنند معترض هستند. در داستان پاپتی با بهم ریختن مکانی عمومی و بعد آتشزدن کتابخانهای در دانشگاه روبهرو هستیم. در داستان زمان، خشونت مشخصا علیه فردی به نام زمان اعمال میشود. در داستان کوه نور از فردی به نام فاکنر دزدی میشود. در داستان شعلههای ازلی شاید، با خشونت پدری مواجه هستیم که خرمنهای گندم زمینش را درست در زمان درو میسوزاند. در داستان پریشانی بینام و رویا، مرگ رویا را شاهد هستیم. دامنه خشونتورزی در داستانها از کتککاری و دزدی تا نقص عضو، آتش زدن و مرگ گسترده است. در جایی برای اینکه پدری فرزندش را تربیت کند و او را لایق نوشیدن چای با نبات دستساز پدربزرگش کند در جایی به نشانه اعتراض به تبعیض نژادی. خشونت کنش اساسی داستانهاست. حتی نوعی از این خشونت در ساختار نوشتهای سیاسی از شخصی سیاسی در داستان نون خود را نشان میدهد.
هر چه هست بستر مساعد اعمال خشونت چه فردی و چه اجتماعی با نوعی هرج و مرج گره خورده است. در واقع وضعیت در داستانها از بد به خوب تغییر نمیکند بلکه از بد به بدتر تغییر مییابد. دلیل این تغییر وضعیت در لایههای زیرین و بنیادین جامعه است که خود عامل اصلی خشونتورزی است. در جامعهای که اعتقادی به برابری نیست و توزیع نابرابر قدرت فردی و اجتماعی نهادینه شده است، حرکتی جمعی به سمت رفع مشکلات اجتماعی پیش نمیآید و در نتیجه تحرکات اینچنینی بیشتر به آشوبی برای نمایش اعتراض تبدیل میشود تا حرکتی سازمانیافته و مدنی.
دوم: تقسیمبندی داستانها در نمایی کلی
داستانها را میتوان از جهتی به دو بخش اساسی تقسیم کرد:
داستانهایی که اساسشان بر تصویر و شاعرانگی نثر است و داستانهایی که تمایل دارند داستانی نیز روایت کنند.
برای بخش اول داستانهای شط لفته و شب و شعر و شاعر و داستان بیانتها، نمایندگان خوبی هستند و برای بخش دوم داستانهای زمان و پاپتی و صورتها نمونههای قابل قبولی هستند.
زبان شاعرانه در داستانها در برخی تصویرها بسیار جاندار و داستانی به نمایش گذاشته شده و در برخی بخشها برعکس عمل کرده است. به تصویرسازیهای داستان پریشانی بینام و رویا نگاه کنید. نمونه قابل قبول و تاثیرگذار زبان شاعرانه و نمادین است. تصویر ایستادن رویاروی فرش تبریزی و حتی فشاردادن دستهای راوی بر گلوی رویا، شاعرانههایی است که داستان را پیش میبرد.
در مقابل در داستان رویای ذهن خواب و یا داستان بیانتها و شب و شاعر و شعر اینگونه نیست. زبان شاعرانه پیش برنده نیست. مشخصا به این معنا که جملات بدون فعل و آوردن شعر در بطن داستان، روایت را دچار دستانداز کرده است.
سوم: اندیشه غالب
ویژگی دیگر داستانها اندیشهای است که در داستانها حضور دارد. بر هیچکس پوشیده نیست که هنر بدون اندیشه معنا ندارد. اثر هنری را اندیشهای غنی ماندگار میکند. دو وضعیت در داستانها اتفاق افتاده است.
وضعیت اول: تقدم اندیشه بر داستان
اندیشه برجستهتر از روایت داستان است. پرداخت برخی داستانها به گونهای است که خواننده تصور میکند ایده اولیه داستانها اندیشهای بوده که دغدغه اصلی نویسنده است. زمانی که نویسنده به قصد ارائه اندیشهای که ذهنش را درگیر کرده است داستان بنویسد مخاطب میبایست با ذهنی متمرکزتر داستان را بخواند. به این دلیل که نامگذاریها و مکان وقوع رویدادها همگی معنادارتر از زمانی است که ابتدا داستانی روایت شود و بعد در خلال داستان اندیشهای حضور داشته باشد. داستان پریشانی بینام و رویا نمونه موفق این وضعیت است. سیبها در داستان معنایی دیگر میدهند. خشم و زن، نام زنانه ایران، همه اینها به صورتی نمادین در خدمت ایران پنجاه و هفت هستند. بهمن ماهی که راوی داستان از پنجره نظارهگر آن است و رویایی که نباید از دست برود و از دست میرود و فراموش میشود همگی در خدمت اندیشهای است که حساب شده وارد متن شده است.
در داستانهای نون و خورخه لوئیس بورخس و خورخه لوئیس بورخس هم نویسنده در القای اندیشهاش به موازات روایت داستان موفق عمل کرده است. داستانهایی که در داستانهای نام برده به آنها ارجاع داده میشود، مفهوم سیاست و هنر در بطن ماجرا روایت میشود. اما در داستان بیانتها و شب و شاعر و شعر این اندیشه انگار مانع داستانپردازی شده است.
وضعیت دوم: اندیشه در خدمت داستان
اندیشه در خدمت روایت داستان قرار میگیرد. تعریفکردن داستان مهمتر و برجستهتر است. از این رهگذر اندیشه نیز حضور پیدا میکند. مانند داستان صورتها و پاپتی.
چهارم: روایت بیرونی
بهنظر میرسد که نویسنده آگاهانه و عامدانه از شخصیتها فاصله گرفته است. این فاصله گرفتن چهار خروجی مهم دارد:
الف) حتی وقتی راوی داستان اول شخص است مخاطب به شخصیت نزدیک نمیشود. صدای او را نمیشنود. یکی از مزیتهای این نوع فاصلهگیری، نپرداختن به مونولوگهای طولانی و شرح و بسط بیش از حد افکار و رفتار راوی است. و البته نزدیکنشدن به شخصیت میتواند از سویی دیگر ارتباط کمتر و بهتبع آن شناخت کمتر از شخصیت را به همراه داشته باشد و گاهی باعث میشود همراهی مخاطب با شخصیت دچار آسیب شود.
ب) روایتهای بیرونی دستمایه اصلی داستانها هستند. به این تعبیر داستان برپایه رویدادها و کشمکشهای بیرونی روایت میشود. جالب این جاست که رویدادها و کشمکشهایی که در داستان روایت میشود از عدم پذیرش آن رویدادها در ذهنیت شخصی شخصیتهاست و مخاطب تنها با وجه بیرونی آن درگیر میشود. در نتیجه خواننده با کشمکشهای درونی و ذهنی شخصیت روبهرو نیست. در این نوع روایت شخصیتها از درجه عاملیت فعالی برخوردار هستند. آنها کنشگرانی هدفمند محسوب میشوند.
ج) میزان آگاهی مخاطب کمتر از شخصیتهاست. در داستانها مخاطب از گام بعدی شخصیت اطلاع ندارد. شخصیتها در داستانها بیشتر از مخاطب میدانند. این موضوع برمیگردد به ساخت درونگرای روایت که یکی از چهار امکان بنیادین روایت است. جایی که شخصیتها بیشتر از مخاطبان میدانند. ساخت درونگرا از تقابل و تعامل میان دانستگی شخصیتها و نادانستگی خواننده شکل میگیرد. گونهای از روایت که با تمرکز و حفظ اطلاعات در درون داستان، دانستگیهای شخصیت اصلی را از نظر خواننده پوشیده نگه میدارد و به اینسان امکانات دیگری از تعلیق و تاویل را پیش روی خواننده قرار میدهد. در واقع خواننده در این نوع روایت از مرکز اصلاعات دورمانده است. داستان شط لفته نمونه خوبی برای این نوع روایت است.
د) نوعی خونسردی در روایت و میزانی از بیطرفی دیده میشود. یکی از خروجیهای مهم این موضوع این است که مخاطب خودش قضاوت میکند. اما در برخی مواقع اطلاعات به جهت همین نوع روایت آن قدر کافی نیست تا مخاطب به جمعبندی نهایی برسد.
سه نکته:
نکته اول: چیدمان داستانها
شاید بهتر بود چیدمان داستانها بهگونهای دیگر بود. قرار دادن داستانهایی که تمایل بیشتری برای تعریف کردن داستان دارند در ابتدای مجموعه میتوانست مخاطب را برای خواندن دقیقتر ترغیب کند.
نکته دوم: ویرایش داستانها
زبان داستانها نیاز به ویرایش دارد. با اصلاح نحوه درست دیالوگنویسی و ساختار جملهبندی در داستانها، فرصت روانخوانی داستانها بیشتر میشد.
نکته سوم: حضور زنان
در هر داستان زنی در نقش مادر و همسر وجود دارد؛ اما نقشی کمرنگ دارد. برخورد تازهای با جنس زن در داستانها دیده نمیشود. خشونتورزی مردی که در داستانهای شعلههای ازلی شاید وجود دارد در داستان زمان با توصیهای پدرانه برجسته میشود و در داستان پریشانی بینام و رویا حضور زنان پررنگتر است اما منفعل و از یاد رفته. در داستان پاپتی مشخصا علی با مارگریت رفتاری خشمگینانه دارد. از توصیهاش برای برگشت به ایرلند و بیاعتناییهایش به مارگریت میتوان این موضوع را دریافت.
مجموعه داستان «رویای شط بیدار» نوشته حسین رحیمی توسط نشر پرسش در سال 1396 به چاپ رسیده است.
نظر شما