مرزوقی در این مجموعه شخصیتی به نام دایی سامان یا همان سامی را به تصویر میکشد که بسیار به نقاسی علاقهمند است و در سفرهایی که به اروپا و آمریکا دارد، شاگرد استادان بزرگ نقاشی مانند پیکاسو، داوینچی، میکلآنژ و ونگوگ میشود و در قالب معاشرتی که با آنها دارد علاوه بر به تصویرکشیدن بخشی از زندگی آنها، به چگونگی خلق تابلوهای معروفشان و وقایع سیاسی – تاریخی آن دوران میپردازد و به این ترتیب اطلاعات فراوانی را در قالب داستان، دراختیار مخاطبش میگذارد، اطلاعاتی که دانستن آنها نه تنها برای علاقهمندان به هنر نقاشی، بلکه برای پژوهشگران در حوزههای تاریخی نیز جذابیت دارد.
داستانهای مجموعه «بچهمحل نقاشها» با سفر دایی سامان در نوجوانی آغاز میشود. او ابتدا برای ادامه تحصیل به اروپا میرود اما به قرن هفدهم و خانه داوینچی میرسد که در جلد اول با عنوان «زمانی که همخانه داوینچی بودم»، به آن پرداخته شده است. بعد هم وارد کلیسای سیستین میشود و با میکل آنژ در نقاشی سقف کلیسا همکاری میکند که جلد دوم این مجموعه باعنوان «زمانی که همسایه میکلآنژ بودم» را تشکیل میدهد. سپس در قرن نوزدهم در هلند با ونگوگ آشنا میشود که موضوع جلد سوم با عنوان «زمانی که همسفر ونگوگ بودم» است.
دایی سامان در قرن بیستم با پیکاسو آشنا میشود که در جلد چهارم با عنوان «زمانی که همسنگر پیکاسو بودم» به این موضوع و به چگونگی خلق تابلوی «گرنیکا» اشاره شده، تابلویی که امروزه به عنوان یک اثر ضد جنگ شناخته میشود. این تابلو درباره شهر گرنیکا است که بوسیله نیروهای آلمان و ایتالیا که از هواداران فاشیستهای اسپانیا بودند، بمباران شد و این بمباران سبب شد پیکاسو مهمترین اثر هنری قرن بیستم را خلق کند و بعد از آن تا 30 سال تابلویی به این مهمی نکشید. به همین ترتیب دایی سامان وارد زندگی هر نقاش شده و ما را با سبک و سیاق کار و زندگی نقاشان مهم تاریخ و شاهکارهای آنها که در جهان هنر بسیار اثرگذار بوده است، روبهرو میکند.
دایی سامان در جلد پنجم با عنوان «زمانی که هم صحبت فریدا بودم» به مکزیکوسیتی و خانه فریدا کالو میرود و به ارائه اطلاعاتی درباره زندگی این هنرمند و چگونگی خلق مهمترین آثار این نقاش معروف ازجمله خاطره(قلب)، دوفریدا، خودنگاره با گردنبند خار و مرغ مگسخوار، میز زخمی، ریشهها و دیه گو در فکر من پرداخته شده است.
مثلا در چگونگی خلق تابلوی «دوفریدا» از معروفترین آثار فریدا کالو، میخوانیم: «سالهاست که دیه گو دیگه با من نیست، رهاش کردم. حالا فقط خودم هستم. نقاشی میکنم. این بار خودم رو میکشم. دست در دست خودم، انگار که فقط با خودم هستم.» اصلا نمیفهمیدم دارد از چه حرف میزند، فکر کردم حتما خیلی توی عوالم خودش سیر میکند. ایستاد. با پایش که کمی میلنگید، آمد سمت نردهها و به ان تکیه زد. دوباره رو کرد به من: «راستی، فکر میکنی من برای خودم کافیام!» (صفحه 58)
یا در بخش دیگری میخوانیم: «چشمم چرخید سمت تابلویی که چند سال پیش کشیده بود و به دیوار اتاقش آویزان بود. در تابلو دو فریدا نشسته بودند کنار هم. یکی لباس عروس به تن داشت و یکی دیگر تیوانا یا همان لباس سنتی آزتکها را.» (صفحه 59)
اغلب اطلاعاتی که ما از نقاشان معروف داریم در بهترین حالت منتهی میشود به سبک آنها، دورهای که در آن میزیستهاند و نام برخی از آثار معروفشان. اما نگاه متفاوت مرزوقی به زندگی نقاشان معروف سبب آشنایی ما با جنبههای مختلف زندگی شخصی، ویژگیهای اخلاقی، علایق، عادتها و سبک زندگیشان میشود. مثلا گیر دادن نازیها به پیکاسو و اینکه به نیروهای مقاومت پاریس پناه میداده یا افسردگی فریدا کالو و اینکه گاهی در طول روز حتی یک کلمه هم صحبت نمیکرده و بیماریهای دیگرش مانند قانقاریا و ... که سبب شده بیش از 20 عمل جراحی انجام دهد. یا اینکه فریدا برخلاف تصور عموم، معتقد بوده نقاشیهایش اصلا سبک سورئال ندارند بلکه واقعیتهای زندگی شخصی و برگ برگ دفتر خاطراتش هستند که اجازه داده دیگران هم آنها را بخوانند. فریدا کالو نقاشی کردن را از وقتی شروع کرده که به خاطر یک تصادف وحشتناک مجبور بوده مدتها در خانه بستری باشد و قدر درد کشیدن را میداند و دردکشیدن را عاملی برای خلاقیت میداند. اما با این حال پیکاسو او را نقاشی بزرگ میداند و معتقد است هیچ کس حتی خودش و دیه گو ریرا (همسر فریدا که در نقاشی مهارت داشت) نمیتواند به خوبیِ فریدا سر یک آدم را نقاشی کند.
مرزوقی علاوه بر معرفی نقاشان، در بخشهایی از داستان خیلی نرم و زیرپوستی سیاستمداران، نویسندگان، موزیسینها و هنرمندان دیگر را به مخاطبان معرفی میکند. ازجمله لئون داویدوویچ تروتسکی؛ انقلابی بلشویک و متفکر مارکسیست اهل روسیه، سالوادور فلیپه دومنک؛ نقاش فراواقعگرای اسپانیایی، پدرو اینفانته؛ خواننده و بازیگر اهل مکزیک، مائو تسه تونگ؛ تئوریسین مارکسیسم لنینیسم و سیاستمدار انقلابی کمونیست و جی. کی. رولینگ؛ نویسنده انگلیسی مجموعه هری پاتر.
مرزوقی در این کتاب تلفیقی از زندگی نوجوانان امروزی و نوجوانان دیروزی (نوجوانی دایی سامان) را به تصویر میکشد و به نوعی به تفاوتهای بین این دونسل و امکاناتشان میپردازد. زندگیای که با گسترش شبکههای اجتماعی، موبایل و وسایل مدرن دیگر دگرگون شده است.
«مینا پرسید: «همسفرهاتون کیها بودن؟» دایی کمی فکر کرد و گفت: «خیلیها. البته توی کشتی همه هنرمند نبودن. فقط چندتایی. بقیه کسانی بودن که به خاطر دینشون یا نژادشون یا فعالیتهایی که کرده بودن، داشتن از دست نازیها فرار میکردن. آخه نازیها تقریبا به همه چی گیر میدادن. حتی به لباس پوشیدن و اداواطوار آدمها. فقط دنبال بهانه بودن که یه اتهامی به آدم بزنن. پیکاسو من رو سپرد دست دوستش که فیلمساز بود. یه آقای عجیب و غریب و غرغرو. شاید بزرگتر شدین تونستین بعضی فیلمهاش رو ببینین. مثلا سگ آندلسی یا ...» دایی هرچه فکر کرد اسم دیگری یادش نیامد. محسن که سرش توی تبلت بود، گفت: «اسمش لوییس بونوئله؟» دایی متعجب نگاهش کرد: «بله. لوییس بونوئل. ببینم تو از کجا یهو اینهمه اطلاعاتت بالا رفته؟!» محسن خندید و با صورتی که از خجالت سرخ شده بود، گفت: «از وقتی ویکی پدیا رو پیدا کردم. ایناهاش، عکسش هم اینجا هست.» دایی گفت: «بیار ببینم.» محسن تبلت را برد پیش دایی. بچهها درو تبلت جمع شدند. پریسا گفت: «چه چشمهای ورقلمبیدهای داره!» مینا گفت: «تو فقط عیب آدمها رو میبینی پریسا. ببین صورتش چقدر به آدمهای باهوش شبیهه. معلومه طرف از اون نابغهها بوده.» (صفحه 17)
داستانهای مرزوقی در این مجموعه با تصاویری سیاه و سفید نیز همراه شده که به درک و فهم بیشتر مطالب و ایجاد نوعی تصویر ذهنی درست از شخصیتها و آثار، در ذهن مخاطب کمک میکند. تصاویری از مجتبی حیدرزاده، پسری لاغر و کم حرف و عینکی! که همه «مشتبا» صدایش میکنند. او از دوره کودکی نقاشیهای زیادی میکشیده است و در دانشگاه رشته نقاشی را برای ادامه تحصیل برمیگزیند و الان کارتونیست است یعنی نقاشیهایی میکشد که مانند شعر کلی معنی دارد.
انتشارات هوپا، پنجمین جلد از مجموعه «بچهمحل نقاشها» با عنوان «زمانی که همصحبت فریدا بودم» را با شمارگان هزار نسخه و قیمت 190 هزار ریال منتشر کرده است.
نظر شما