اساس هنر سرگی پاراجانف بر تصویر ناب است
هیچ؛ سهم شاهزاده زیبایی از بازار کتاب در ایران/ فلسفه سینما و پاراجانف
پاراجانف، سینماگر برجستهای که از بخت بد در نظام شوروی به دنیا آمد و فیلم ساخت. وی یکی از مهمترین هنرمندانی است که فلسفه و اساس سینمایش بر تصویر ناب و اندیشیدن با دوربین استوار است. تکتک پلانهای او سرشار از زیباییاند و قابلیت تفسیر با رویکردهای مختلف را دارند. بهرغم اهمیت این اندیشمند و سینماگر برجسته، اما تنها یک کتاب مختصر درباره او به زبان فارسی منتشر شده است.
صحبت از سرگی پاراجانف است که هرچند نظام حاکم بر شوروی بیش از نیمی از عمر او را تباه کرد، اما با همان معدود آثارش در آن دوران سیاه، توانست جهان زیبایی و هنر را زیر نفوذ خود درآورد. او از فیلمسازان خلاق جنبش سینمای هنری اروپاست که طرحی نو در «اندیشیدن با دوربین» درانداخت. تک تک پلانهای فیلمهای او بحث برانگیزند.
سینمای پاراجانف ملهم از سینمای آندری تارکوفسکی، سینماگر برجسته روس و همچنین آثار پیر پائولو پازولینی بود. در جهان فیلمسازی پاراجانف نیز به مانند دیگر سینماگران برجسته اروپایی، تصویر ناب مهم ترین مساله است و اهمیت عنصر داستان به مراحل بعدی انتقال پیدا میکند. عمده فیلمسازان، منتقدان و مفسران مهم سینمایی آثار این سینماگر برجسته را ستودند.
تک تک پلانهای فیلمهای پاراجانف را میتوان مانند یک تابلوی نقاشی شاهکار در نظر گرفت. در این پلانها آنچنان نماد و نشانه وجود دارد که میتوان ساعتها درباره هرکدام به بحث نشست. او که عاشق جمع آوری عتیقهجات و خنزر پنزر هم بود، از آنها در پلانهای فیلمهایش بهره میبرد، بهگونهای که این اشیا جزئی جداییناپذیر از قاب تصویرش شده بودند. او اعتقاد داشت که زیبایی دنیا را نجات خواهد داد.
متاسفانه با تمام اهمیت پاراجانف، در بازار کتاب ایران تنها یک اثر مستقل درباره او وجود دارد: کتابی همنام با خودش. این یادداشت قرار است با معرفی پاراجانف و تنها کتاب منتشر شده درباره او، بر لزوم انتشار منابع بیشتری درباره این سینماگر و زیباییشناس برجسته تاکید کند.
پاراجانف کیست؟
سرگی پاراجانف یا سرکیس پاراجانیان در سال 1924 از یک خانواده ارمنی و هنرمند در تفلیس قدم به این جهان گذاشت و در سال 1990 در ایروان درگذشت. والدین او هر دو از اهالی هنر بودند، بنابراین کودکی سرکیس در هنر و زیبایی گذشت. سرکیس در هنرستان موسیقی تفلیس به تحصیل پرداخت و بعد در مدرسه دولتی سینما (VGIK) ابتدا زیر نظر ایگور ساوچنکو و در ادامه میخاییل رم تحصیل در رشته سینما را پی گرفت. او کار در حوزه سینما را در استودیو الکساندر داوژنکوی شهر کیف اوکراین آغاز کرد.
پاراجانیان در طول زندگی خودش صرفا موفق میشود چهار فیلم بلند بسازد. سختگیریهای نظام شوروی سوسیالیستی باعث شد تا تخیل خلاقانه این هنرمند و شاهزاده زیبایی چندان نتواند در قالب سینما خود را بروز دهد. آنها (مسئولان نظام شوروی سوسیالیستی) سالهای زیادی از عمر این هنرمند را تلف کردند و با اتهامهای واهی چون تلاش برای خودکشی او را در زندان نگه داشتند و نگذاشتند تا فیلم بسازد، اما او در زندان مدام مینوشت و عروسک میساخت.
اما مهمترین دلیلی که باعث شد حکومت وقت دست سینما را از حضور پاراجانف دور کند، فرمگرایی این سینماگر و عدم الزام او به سبک هنری مورد علاقه حکومت شوروی یعنی رئالیسم سوسیالیستی است. همچنین آنها پاراجانف را متهم کردند به اینکه در فیلمهایش به دلیل توجه زیاد به داستانها و فرهنگ بومی منطقه قفقاز، قومیتگرایی را رواج میدهد و این گناهی نابخشودنی بود. پاراجانف از دید آنان باید فقط دستاوردهای نظام شوروی را به صورتی مستند به فیلم در میآورد. چه بسیار فرمگرایانی که به دلیل عقاید خود شکنجه و با مجبور به مهاجرت از شوروی شدند.
آثار پاراجانف
پاراجانف نخستین فیلم بلند سینماییاش با نام «سایههای نیاکان فراموش شده ما» را با اقتباس از داستان کوتاهی به همین نام به قلم نویسنده اکراینی کوتسو بینسکی، در سال 1964 ساخت. کارگردان با این فیلم سبک ویژه خود را به همگان معرفی میکند. در این فیلم مدام از موتیفهای محلی و حتی لباسهای سنتی اکراینی استفاده شده است و شاید همین مسائل باعث نگاه منفی حکومت شد. «سایههای نیاکان فراموش شده ما» جوایز متعددی را در فستیوالهایی چون ماردل پلاتا، رم، سالونیکا و جایزه سینمایی آکادمی بریتانیا، به دست آورد.
پاراجانف در سال 1968 فیلم حیرتانگیز و درخشان «رنگ انار» را در استودیو فیلم ایروان کارگردانی کرد. این فیلم که توقیف شد درباره شاعر، موسیقیدان و نوازنده دورهگرد و مشهور قفقازی در قرن 18 یعنی سایات نووا یا هاروتیون ساساتیان است. «رنگ انار» کولاکی است از فرهنگ مردم قفقاز که تصاویر و کمپوزوسیونهای درخشانی دارد.
نمایش ابتدایی این فیلم در ایروان با استقبال مردم و منتقدان همراه بود، اما مقامهای دولتی مسکو آن را مبهم تلقی کرده و از پاراجانف درخواست کردند تا فیلم را مجددا تدوین کند. او از این کار سرباز زد و فیلم توقیف و بایگانی شد. در سال 1971 تولید نسخه قابل قبول از این فیلم را بر عهده سرکی یوتکهویچ، کارگردان مطرح و کارآزموده شوروی گذاشتند و او به روایتی 20 دقیقه از فیلم را کوتاه کرد. این نسخه ناقص نیز مدتی در مسکو و دیگر شهرها به نمایش درآمد، اما از حضور آن در جشنوارههای خارجی جلوگیری شد.
پلانی از فیلم «رنگ انار»
پس از کارگردانی «رنگ انار» پاراجانف با مشکلات متعددی روبهرو شد و طرحهای سینماییاش که اقتباسهایی از آثار پوشکین، لرمانتف و هانس کریستیان آندرسون بودند، همه رد شدند. او در 1973 توسط نظام حاکم بر شوروی به اتهامهایی چون تمایل به خودکشی و دادوستد ارز دستگیر شد و در محاکمهای غیرعلنی به پنج سال حبس محکوم شد. پس از اتمام زندان در تفلیس سکنی گزید، اما بازهم طرحهایش رد شدند و او از هرگونه کار و درآمدی محروم شد. نه میگذاشتند به خارج از کشور برود و نه میگذاشتند کار کند.
در سال 1980 تقاضای خروج به فرانسه را کرد چرا که در آنجا طرفدارانی داشت، اما این تقاضا نیز رد شد و او در گفتوگویی با روزنامههای فرانسوی گفت که این زندگی بدتر از مرگ است. در سال 1982 دوباره او را دستگیر کردند و اینبار حتی اتهام او نیز مشخص نبود. لویی آراگون، شاعر و رماننویس مشهور فرانسوی و از مهمترین اصحاب مکتب سوررئالیسم و همسرش الیزا تریوله برای آزادی پاراجانف بسیار تلاش کردند.
پلانی از رنگ انار
پاراجانف پس از 15 سال بیکاری توانست فیلم زیبای «افسانه قلعه سورام» را با اقتباس از یک افسانه محلی گرجی (منتشر شده در کتابی به قلم دانیل چونگادزه) بسازد. دودو اباشیدزه بازیگر و کارگردان مشهور گرجی همکار او در ساخت این فیلم بود و خود نیز ایفای یکی از نقشها را بر عهده گرفت. «افسانه قلعه سورام» نیز مانند «رنگ انار» ساختارش بر تصویر ناب استوار است و کمترین دیالوگ را دارد. این فیلم در سال 1985 فرصت اکران پیدا کرد. دودو اباشیدزه فرزند «نیناداویدوونا آندرونیکا چویلی» پرنسس سابق گرجستان بود.
پاراجانف در یک گفتوگوی مطبوعاتی درباره اباشیدزه گفت: «مادر پیر و سرشناس او به من گفت، تو سه روز از پسر من بزرگتری. او پدرش را که در سال 1937 اعدام شد، هرگز ندیده و تو باید برای او پدری کنی. 10 روز بعد از این حرف این خانم درگذشت و من حس کردم که سرنوشتم این است که با دودو کار کنم.»
این کارگردان پس از ساخت چند مستند کوتاه در سال 1988 فیلم «عاشق غریب» را با اقتباس از شعر بلند «ابلیس» و داستان کوتاه «عاشق غریب» هر دو از میخاییل لرمانتف، شاعر و نویسنده مشهور روس ساخت. در ساخت این فیلم نیز دودو اباشیدزه به کمک پاراجانف شتافت. تیمور شنگلایا، بازیگر مشهور گرجی در این فیلم نقش «لرمانتف» را ایفا کرد. پس از این فیلم او سعی کرد طرحی به نام «آخرین بهار» را بسازد که متاسفانه این فیلم با درگذشت پاراجانف نیمه تمام ماند.
معرفی کتاب «سرگی پاراجانف»
یکی از بخشهای جنبی جشنواره فیلم فجر در سال 1367، به مرور آثار سرگی پاراجانف اختصاص داشت. کتاب «سرگی پاراجانف» در همان سال به عنوان یکی از تولیدات جشنواره با شمارگان دو هزار و 500 نسخه، 96 صفحه و بهای 40 تومان از سوی نشر فیلم منتشر شد. سالهاست که خبری از این ناشر در بازار نشر ایران نیست و همانطور که اشاره شد، از سال 67 به بعد دیگر هیچ کتابی درباره این سینماگر، نقاش و مجسمهساز برجسته در ایران فرصت نشر پیدا نکرد.
«سرگی پاراجانف» شامل 9 مقاله درباره پاراجانف و یک گفتوگو با اوست. نخستین مقاله با عنوان «یک جنون همگانی» درباره فیلم «سایههای نیاکان فراموش شده ما» است. این مقاله به قلم روبر بنایون و ترجمه عبدالله تربیت است. دومین مطلب مقالهای است از دیوید کوک، منتقد و مورخ مشهور سینما و صاحب کتاب «تاریخ جامع سینمای جهان» با عنوان «داستانی عامیانه و باستانی». مترجم این مقاله م. قائد است.
مطلب سوم کتاب با عنوان «حرکت ابدی» برخی یادداشتهای پاراجانف درباره سینما با گردآوری تیگران مگربیان و ترجمه آرمن لوکس است. «من از این دنیا خستهام» عنوان مقاله چهارم کتاب به قلم تونی راینز و ترجمه نسترن موسوی است. نویسنده در این مقاله به تحلیل و تفسیری از فیلم «رنگ انار» میپردازد. آرمن لوکس در مقاله پنجم کتاب با عنوان «سایات نوا» به فیلم «رنگ انار» پرداخته است.
«پرونده پاراجانف» نوشته هربرت مارشال و ترجمه فرزانه طاهری عنوان مقاله ششم کتاب «سرگی پاراجانف» است. مقاله هفتم کتاب با عنوان «راه سرنوشت» تحلیلی است به قلم تونی راینز از فیلم «افسانه قلعه سورام». نسترن موسوی این مقاله را ترجمه کرده است. «بازگشت پاراجانف» نوشته آلن استنبروک و ترجمه علی اکبر معصومبیگی عنوان مقاله هشتم این کتاب است. نویسنده در این مقاله به بازگشت پاراجانف به سینما پس از 15 سال بیکاری و ساخت فیلم «افسانه قلعه سورام» اشاره کرده است.
«گفتوگوی پاتریک کازالز با پاراجانف» نهمین مطلب کتاب است که با ترجمه مهدی سحابی فرصت نشر پیدا کرد. کازالز زمانی که پاراجانف مشغول ساخت فیلم «عاشق غریب» بود، مستندی درباره پشت صحنه این فیلم ساخته و گفتوگوی مهمی با او انجام میدهد که ترجمه آن در این کتاب درج شده است. در نهایت مقاله آخر کتاب هم نوشتاری است با نام «زندگی در هنر» که درباره زندگی و آثار پاراجانف به قلم الکه کومر است. البته در این مقاله کومر مختصری به تحلیل فیلم «عاشق غریب» هم میپردازد.
پایان سخن
تفکر پاراجانف و فلسفه سینما از نظر او و همچنین ساختار (و نه لزوما محتوا) فیلمهایش سراسر معنوی است. او در سینما به تصویر ناب پایبند است و همین تصویر است که ذهن مخاطب را به واکنش و تفکر وا میدارد. سینمای ایران نه توان تولید فیلم به طریق هالیوود را دارد و نه لزوما تفکر و فرهنگ سینمایی ایرانیان با آمریکاییها یکسان است. ما در ایران ناچاریم دوباره به آثار سینماگرانی چون پاراجانف و تارکوفسکی روی بیاوریم. بنابراین باید درباره این سینماگران و تفکر آنها کتابهایی متعددی، نوشته یا ترجمه شوند و همچنین آثارشان نیز به نمایش دربیایند.
نظر شما