برای پاسخ به سوأل فوق، مصاحبهای با این تاریخنگار تبریزی انجام دادهایم. او تأثیر و تأثرهای بین عثمانی و ایران در عصر مشروطه را در کتاب سهجلدی با عنوان «ایران و عثمانی در آستانهی قرن بیستم» مورد بررسی قرار داده و معتقد است که ایرانیان و روشنفکران ایرانی، برخلاف قرون گذشته، در عصر مشروطه بیشتر پذیرنده اندیشه و فرهنگ بودهاند و سهم عثمانی و تحولات تاریخی آن و اندیشههای روشنفکران و نویسندگان ترک بر ایران آن دوران بسیار چشمگیر است. به گفته رئیسنیا، توسعه و تحولات عثمانی، و همچنین منطقه قفقاز، بر صنعت چاپ و نشر ایران نیز مشهود است. او علاوه بر تأثیرپذیری ایرانیان از همسایگان شمالغربی خود، آشنایی با تاریخنگاری غربی از طریق افرادی که برای تحصیل و تجارت به فرنگ رفته بودند؛ پیدایش کتابخانههای عمومی و ملی جهت دستیابی به منابع و اسناد؛ ایجاد زمینههای لازم جهت رشد و توسعه طبقه متوسط؛ افزایش حقوق فردی بر اساس قانون مشروطه؛ پیدایش و تأسیس انتشاراتیها و بنگاههای نشر و حمایت از تاریخنگاران مستقل را از عوامل مهم و تأثیرگذار بر گذر از تاریخنگاری سنتی به تاریخنگاری نوین و علمی میداند.
رئیسنیا دکترای تاریخ دارد و مدرس این رشته است. بنابه حوزه تخصصیاش در زمینه تاریخ معاصر آذربایجان، مدام درحال رفتوآمد و ارتباط با مراکز علمی و دانشگاهی و کتابخانهها و مراکز اسناد ترکیه و قفقاز است. او در دورهای رابطه و همکاری نزدیکی با صمد بهرنگی داشته است. «آذربایجان در سیر تاریخ ایران»، «آذربایجان در سیر تاریخ ایران» و «آذربایجان جزء لاینفک ایران» از جمله آثار رئیسنیا در حوزهی تاریخ آذربایجان است.
شیوه کار شما در پژوهش و تالیف آثار تاریخی که تاکنون نگاشتهاید، چگونه است؟ لطفا از مرحله انتخاب موضوع و پرداختن به دوره تاریخی و یا واقعهای خاص گرفته تا نوع دستیابی به منابع و رویکردهای کلیتان در این حوزه را شرح دهید.
آغاز کار من با کتاب «زمینه اقتصادی و اجتماعی جنبش مشروطه» بود که در سال 1347 منتشر شد. بعد از آن کتاب «دو مبارز جنبش مشروطه»، تألیف مشترکی با موضوع بررسی شخصیت تاریخی «سردار ملی ستارخان» و «شیخ محمد خیابانی» را تهیه و عرضه کردم.
انگیزه من در پرداختن به موضوع «تاریخ مشروطه در آذربایجان» به این مسأله بازمیگردد که از طرفی، من خود متولد و اهل آذربایجان هستم و از طرف دیگر، در سالهایی متولد شدم و رشد کردم که در شهر ما هنوز حال و هوا و خاطرات عصر مشروطه موج میزد. بهطوریکه من دوره دبستان را در مدرسه «شیخ محمد خیابانی» سپری کردم. در آن دوران مدارس جدیدی در شهر تبریز تأسیس شد که عمدتاً پیش از آن گورستان بودند. برای نامگذاری این مدارس از اسامی مجاهدان و شخصیتهای برجسته جنبش مشروطه استفاده میشد، و بهطور کلی، همچنان روح مشروطهخواهی و سایه انقلاب مشروطه بر فضای شهر تبریز حاکم بود و وجود چنین فضای فرهنگی و سیاسی خاصی بر شکلگیری شخصیت، نوع دغدغهها و گرایشهای فکری من نیز تأثیرگذار بود.
تا اینکه در سال 1345، بههمراه صمد بهرنگی و چندتن از دوستان دیگر، در روزنامهای بهنام «مهد آزادی» به انتشار مطالبمان میپرداختیم. در مردادماه همان سال، به پیشنهاد صمد بهرنگی، قرار شد ویژهنامهای مختص به مشروطه و تاریخ مشروطهخواهی در ایران تهیه و منتشر کنیم. من در آن ایام معلم بودم و همزمان مشغول تحصیل در رشته تاریخ بودم. من کتابهای تاریخی مرتبط با این موضوع را تهیه و بین دوستان تقسیم کردم. قرار شد صمد بهرنگی روی موضوع «نقش آذربایجان در جنبش مشروطه» کار کند؛ همان مقالهای که الان در مجموعه مقالات صمد در دسترس است. قرار شد من هم مقالهای با موضوع «زمینههای اقتصادی و اجتماعی جنبش مشروطه» را بنویسم. «نقش لمپنها در جنبش مشروطه» نیز موضوع دیگری بود که بهروز دهقانی روی آن کار کرد. بههرحال، من کتابهای مرتبط با این موضوع تاریخ مشروطهخواهی در ایران را مطالعه میکردم و یادداشتهایی مرتبط با نقش آذربایجان در این جنبش را در اختیار صمد بهرنگی قرار میدادم و او نیز درمورد موضوع مقاله من چنین میکرد.
حتی خاطرم هست در آن ایام دکتر غلامحسین ساعدی در تهران بودند و چند مقالهای را نیز ایشان بهقلم عزیزانی چون: داریوش آشوری و رضا داوری اردکانی تهیه و برای ما ارسال کردند و همگی این مقالات در ویژهنامه «مشروطیت» نشریه «آدینهی مهد آزادی» منتشر شد. صمد در این کار نقش محوری و تأثیر معنوی داشت. او در رأس کار قرار داشت و این ویژهنامه نیز به پیشنهاد وی تهیه و منتشر شد. اما وقتی در سال 47 مقاله من و داریوش آشوری در قالب کتاب منتشر شد، صمد دیگر در میان ما نبود و به دریا پیوسته بود.
یعنی این دو مقاله بهقدری حجیم و پُربار بودند که تبدیل به کتاب شدند؟
نه. خیلی حجیم نبود. در واقع کتابچهای در حدود 70ــ80 صفحه بود. من مقداری روی آن مقاله اولیه کار کردم و مطالب را مبسوط و مفصلتر شرح دادم. این اثر چندبار چاپ و منتشر شد. عنوان این کتاب «زمینهی اقتصادی و اجتماعی جنبش مشروطیت» بود. بعد از اینکه چند چاپ از این کتاب منتشر و در دسترس علاقهمندان قرار گرفت، بالاخره مقاله من بهصورت مستقل و مجزا از مقاله آقای آشوری منتشر شد.
آیا حاکمیت آن زمان، همچنان که بعضاً برخورد قهری با برخی نویسندگان و شاعران حوزههایی دیگر داشت و آنها را درخصوص انتشار آثارشان مورد بازخواست قرار میداد، درخصوص شما و دیگر پژوهشگران تاریخ و تاریخنگاران نیز برخورد قهری داشت؟
بیشک حاکمیت حساسیتهای خاص خودش را داشت. جالب است بدانید که در کتاب که به کتابهای سانسورشده در زمان شاه میپردازد و بعد از انقلاب منتشر شده است، به این کتاب هم بهعنوان یکی از کتابهای ضاله آن زمان اشاره شده بود. بهطوریکه روزی یکی از بازجویان و مأموران ساواک در محل کار من حاضر شد و پرسشهایی پیرامون این کتاب مطرح کرد. حتی برخی از جریانها و گروهکها این کتاب را برای مطالعه اعضا و طرفدارانشان توصیه میکردند.
یا مثلاً من در دومین کتابم («دو مبارز جنبش مشروطه») چند شعر و سرود، که در زمان فعالیت مبارزاتی ستارخان و خیابانی بر سر زبان مردم آذربایجان بود، را بهعنوان شعرهای آذری نقل کرده بودم. مدیرکل اداره فرهنگ و هنر آن زمان، بهنام طهماسب دولتشاهی که از هواداران مشروطه و مؤلف کتابی درمورد مشروطه بود، از من خواست که یادداشتی منتشر کنم با این مضمون که منظور از آذری همان ترکی آذربایجانی است، تا مجوز انتشار کتاب صادر شود. یعنی مدیرکل مربوطه خود مشتاق بود که کتاب من منتشر شود. رویهمرفته بهخاطر ندارم که تا انقلاب من کتابی نوشته باشم و گرفتار سانسور شده باشد، ولی بعد از انقلاب چنین مسائلی پیش آمد.
شما کتابی باعنوان «ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم» تالیف و منتشر کردهاید. این اثر سهجلدی تا چه میزان به انقلاب مشروطه در دو کشور پرداختهاست؟ چه نسبتی بین این دو انقلاب برقرار است و چه تاثیر و تاثری بر یکدیگر داشتهاند؟
این کتاب براساس همین مسأله تأثیر و تأثرات متقابل بین ایران و عثمانی در آستانه جنبش مشروطیت تألیف شده است. یعنی مناسبات روشنفکری بین ایران و عثمانی در این اثر مورد ارزیابی قرار گرفته است. البته علاوهبر عثمانی، قفقاز هم، بهدلیل درهمتنیدگی این تأثیر و تأثرها، موردنظر بوده است. درکل، گویی آذربایجان در آن مقطع چون لولایی است که یک درب آن بهسوی قفقاز و درب دیگر بهسوی عثمانی باز میشد. و از دریچه آذربایجان بود که این تأثیرات بر تاریخ معاصر ایران، در زمینههایی چون: مشروطهخواهی، مطالبات مدنی، آزادیخواهی و... واقع شد.
من در دو جلد نخست این کتابِ سهجلدی به شرحاحوال ایرانیهایی که در عثمانی ساکن بودند و کتابهایی که از آن طریق به ایران وارد شدند و بر اندیشه و افکار ایرانیان تأثیر گذاشتند، پرداختهام. بهطور مثال، در کتابخانه شخصیِ حاجمحمد نخجوانی نزدیک به دوهزار جلد کتاب چاپی وجود داشته که در این بین، بیش از 400 عنوان کتاب به زبان ترکی استانبولی و تعدادی کتاب به زبان ترکی قفقازی و عربی دیده میشود و مابقی آنها آثاری به زبان فارسی بوده است. این کتابخانه سمبل و نمادی از خاستگاه اندیشه و آبشخور فکری روشنفکرانِ آن زمان ایران است.
در این کتاب به این موضوع اشاره دارم که در این مقطع از تاریخ مشخص است که برخلاف گذشته، ما بیشتر گیرنده فکر و اندیشه بودهایم؛ درحالیکه در ادوار قبلی و در سدههای نهم و دهم بهبعد، تأثیر ادبیات و فرهنگ فارسی در عثمانی بهمراتب بیشتر بوده است، ولی باوقوع انقلاب مشروطه در 1876 بهبعد، ما واردکننده اندیشه و فرهنگ عثمانی میشویم. بهطور مثال، ما چندین ترجمه مختلف از قانون اساسی انقلاب مشروطه اول عثمانی را به فارسی برگردانده و در ایران منتشر کردهایم و این آثار همچنان در ایران موجود است. در همان دوران روزنامه «اختر»، که در عثمانی چاپ میشد، این متن قانون اساسی اول عثمانی را ترجمه و منتشر کرده است. و جالب اینکه، منبع اصلی و درجه اول در تألیف همین کتاب «ایران و عثمانی در آستانهی قرن بیستم» همین روزنامه اختر است؛ بهطوری که من با مشاهده و یادداشتبرداری از تمامی شمارههای این روزنامه، که برای دسترسی به برخی از شمارههای آن حتی به باکو سفر کردم، اشراف نسبتاً کاملی به آن دوران و وقایع آن پیدا کردم.
لطفاً از منظر توسعه صنعت چاپ و نشر کتاب به این رابطه بین ایران و عثمانی و قفقاز بپردازید و یا وقایع و عواملی که بر انتشار کتاب از قبل این روابط مؤثر بوده و منجر به توسعه چاپ و انتشار کتاب در عصر مشروطه شده را شرح دهید.
میتوانم از این منظر به سؤال شما بپردازم که باکو، که در اواسط قرن نوزدهم شهرک و قصبهای بوده با چهارده هزار نفر جمعیت، با شکلگیری صنعت نفت و استخراج نفت از چاههای پیرامون این منطقه، سریعاً تبدیل به شهری با 250 هزار سکنه میشود و با رشد بسیار چشمگیری توسعه پیدا میکند. در زمان وقوع انقلاب 1905 روزنامههای مختلفی در باکو منتشر میشدند و تعداد زیادی از روزنامهنگاران و نویسندگان آذربایجانِ ایران اقدام به انتشار مطالب مختلفی در مطبوعات باکو میکنند. در این بین، چاپخانهای به نام «اورجف قارداشلری» (برادران اورجف) در این شهر تأسیس میشود و برادران اورجف مؤسسه چاپ و نشر بسیار مجهزی بهوجود میآورند که مجلات، روزنامهها و کتابهای متعددی در آن چاپ میشده است. همین اتفاق در شهرهای دیگر منطقه قفقاز رخ میدهد و چاپخانههای مجهز متعددی در شهرهای باکو و تفلیس تأسیس میشود.
در همان دوران، تقیزاده وقتی در سال 1903 و دو سه سال پیش از مشروطه به تفلیس میرود، با جلیل محمد قلیزاده آشنا میشود. در آن ایام، قلیزاده روزنامه «شرق روز» منتشر میکرده که به گفته تقیزاده در جهان اسلام نظیر نداشته است. محمد قلیزاده بعد از آن روزنامه «ملانصرالدین» را راهاندازی میکند که بر بسیاری از روشنفکران، شاعران و نویسندگان ایرانی تأثیرگذار بودهاست و حتی دهخدا به سیاق همین روزنامه «صور اسرافیل» را منتشر میکند و تحتتأثیر مطالب سیاسی- انتقادی که جلیلزاده در روزنامهاش مینوشت، دهخدا متنهای طنزی را در ستونی با نام «چرند و پرند» مینویسد و منتشر میکند. تمام این موارد نشان میدهد که در آن دوران، ارتباطهای وسیع و گستردهای بین روشنفکران و نویسندگان ایرانی و قفقازی برقرار بوده است و این ارتباطها، علاوه بر حوزه روزنامهنگاری، بیشک بر تألیف و انتشار کتاب در ایران نیز تأثیرگذار بوده است.
در این بین چه تحولی در حوزه صنعت نشر و انتشار کتاب در ایران، و به صورت ویژه در شهر تبریز روی داد که میتوان آن را بهعنوان وجه تمایز پیش و پس از مشروطه دانست؟
در دوره عباس میرزا اولین چاپخانه به تبریز آورده میشود و تعداد زیادی کتاب با چاپ سنگی در این شهر منتشر میشود. حتی در آن زمان در شهر باکو دیوانی از شاعری به نام سیدعظیم شیروانی منتشر میشود، سپس همان کلیشههای این کتاب را به تبریز میآورند و دوباره در تبریز دیوان این شاعر را منتشر میکنند. یا از شاعری مثل میرزا شفیع، که استاد آخوندزاده بود، کتابی خوشنویسی شده به قلم خودش در تبریز چاپ میشود.
آخوندزاده در چه زمینهای شاگرد میرزا شفیع بود؟
پدر و مادر آخونداُف، یا همان آخوندزاده، هر دو ایرانی هستند. پدرش اهل «خامنه» در نزدیکی شبستر بود و مادرش هم از اهالی منطقه ارسباران بود. با مهاجرت خانواده به قفقاز، میرزا فتحعلی در آنجا متولد میشود. بعد از مدتی زندگی در ایران، همراه پدربزرگ مادریاش، که آخوند و روحانی بود و میرزا فتحعلی نام فامیلیاش را از او گرفته است، دوباره به شهر گنجه در قفقاز مهاجرت میکند. او در مسجد شاه عباس نزد میرزا شفیع خوشنویسی میآموزد. در ابتدا قصد داشته که به کسوت روحانیت دربیاید و آخوند شود، ولی چون میرزا شفیع استعداد و هوش سرشاری را در او مییابد، او را به سوی کسب دانش نوین سوق میدهد. بعدها وقتی آخوندزاده شغل خوبی بهعنوان منشی در دفتر نائبالسلطنه روسیه در قفقاز و در شهر تفلیس بهدست میآورد، باعث انتقال میرزا شفیع به مدرسهای در تفلیس میشود.
جالب است که شاعر آلمانی به نام بودنشتات از محضر میرزا شفیع درس ترکی و فارسی میآموخته است و گویا بهلحاظ مالی از استادش حمایت میکرده است. میرزا نیز خیلی اهل این نبوده که شعرهایش را برای خودش نگه دارد و این اشعار را به عنوان تحفه به این شاعر آلمانی تقدیم میکرده است. بعدها که بودنشتات به آلمان باز میگردد، کتابی باعنوان «ترانههای میرزا شفیع» را در کشورش منتشر میکند؛ شبیه کاری که فیتز جرالد درمورد ترانههای خیام کرده است. اما در حال حاضر، در کشور آذربایجان تعداد بسیاری مقاله و کتاب مبنی بر این موضوع که این شاعر آلمانی اشعار میرزا شفیع را دزدیده و به نام خودش منتشر کرده است، به قلم نویسندگان مختلف ارائه شده و همچنان این بحث در تاریخ ادبیات این منطقه مطرح است. همچنین در سفری که من به تفلیس داشتم، مقبره آخوندزاده را در کنار قبر میرزا شفیع بر فراز تپهای در کنار هم دیدم و این شاگرد و استاد در کنار هم آرمیدهاند.
قبل از مشروطه و در دوره قاجار، سلسله کتابهای تاریخی براساس سنت تاریخنگاری ما تهیه و تألیف شدهاند؛ مثل آثاری درباره جنگهای ایران و روس. در خارج از ایران هم کتابهایی که به نوع دیگری به تاریخ نگاه کنند، کار خاصی جز آثار مستشرقین وجود نداشت و این آثار هم تأثیر چندانی در فضای داخلی ایرانِ قبل از مشروطه نداشتند؛ مثل «آیینهی سکندری» نوشته میرزا آقاخان کرمانی که خارج از ایران چاپ شد. اما بعد از مشروطه زمینهای در ایران به وجود میآید که باعث رشد و توسعهی طبقه متوسط میشود. همچنین زمینههایی برای آشنایی با تاریخنگاری غربی به تدریج از طریق افرادی که برای تحصیل و تجارت به فرنگ رفته بودند، فراهم میشود؛ افرادی چون محمد قزوینی که با سفر به اروپا با تاریخنگاری علمی آشنا میشود.
این درحالی است که در دوره پیش از مشروطه اگر محققی یا فردی به موضوع تاریخنگاری علاقه داشت، تقریباً هیچ امکانی برای دسترسی به منابع تاریخی برایش فراهم نبود و میبایست کتابخانهای عمومی به وجود میآمد تا این نویسنده و محقق بتواند از منابع مختلف استفاده کند. چون تنها افرادی که به دربار وابسته بودند، میتوانستند به یک سری اسناد و مطالب دسترسی داشته باشند. عملاً در آن دوره برای تاریخنگاری مستقل از حکومت هیچ امکانی وجود نداشت و چنین کاری غیرممکن مینمود. در نتیجه پیدایش کتابخانههای عمومی و ملی در رفع موانع این چنینی تأثیر بهسزایی داشت.
همچنین، براساس قانون اساسی مشروطه، حقوق فردی افراد افزایش یافت و حقوق افراد و آحاد جامعه به رسمیت شناخته شد. در کنار این موارد، میتوان به پیدایش انتشاراتیها و بنگاههای نشر، که میتوانستند به صورت مستقل اقدام به چاپ کتاب بکنند، اشاره کرد. چون پیش از آن، هرکسی که کتابش منتشر میشد، به نوعی پشتش به جایی گرم بود. اما با تأسیس و راهاندازی این انتشاراتیها، شرایط تغییر کرد و امکان چاپ و نشر کتابهای مستقل و حمایت از نویسندگان چنین آثاری فراهم شد.
در حوزه نشر کتاب، در آن زمان توزیع کتاب مشکلات و معضلات فراوانی داشت و آثار خطی و یا چاپ سنگی تنها به تعداد محدودی منتشر و در اختیار افراد خاص و محدودی قرار میگرفت. درحالیکه وقتی تجارت و توزیع کتاب در زمان مشروطه سامان گرفت و شرایط حرفهایتری پیدا کرد، آثار منتشر شده در سطح وسیعتری توزیع میشد و در اختیار مخاطبان و علاقهمندان به کتاب قرار میگرفت و کتابهای تاریخی نیز از این قاعده مستثنی بود.
از اولین و تأثیرگذارترین کتابهایی که در عصر مشروطه در حوزه تاریخنگاری نوین و متأثر از تاریخنگاری غربی منتشر شد، «تاریخ ایران باستان» مشیرالدوله بود. یا تقیزاده اقدام به نوشتن کتاب «از پرویز تا چنگیز» میکند؛ هرچند فقط میتواند به بخش «پرویز» بپردازد و دیگر به «چنگیز» نمیرسد. آرامآرام تاریخنگاری به شکل علمی و تخصصیتری دنبال میشود و به نظر من نخستین تاریخنگاری علمی از سوی فریدون آدمیت صورت میگیرد. البته آدمیت حساسیتهای خاصی داشته که باعث وارد شدن آسیب به کارش میشده است. مثلاً حساسیت او به تقیزاده که ریشه در رابطه آنها درگذشته داشته، یا وقتی که ستارخان را با عبارت سخیف «مرتیکهی ترک» خطاب میکند، باعث دور شدن بخشی از کار او از تاریخنگاری علمی میشود. اما با همه این اوصاف، تأکید دارم که او نخستین تاریخنگار علمی و پیشگام در این زمینه است.
شما خودتان از این حیث، به چه شیوهای و با چه نوع نگاهی به نگارش متون تاریخی میپردازید و اساساً خودتان را چگونه تاریخنگاری ارزیابی میکنید؟
من معتقد به نسبینگری هستم. البته من خودم را بهعنوان تاریخنگار نمیشناسم و به هرحال، طی سالهای گذشته احساس وظیفه کردم و در حد توانم و آنچنانکه میتوانم، کارهایی درباره تاریخ آذربایجان انجام دادهام؛ نه این که آذربایجان را تافته جدا بافته بدانم، اما این منطقه زادگاه من است و اشراف بیشتر به وقایع و تاریخ آن دارم و دسترسی بیشتری به اطلاعات مرتبط با تاریخ این خطه دارم. در بنیاد «دائرةالمعارف اسلامی» و در تهیه «دانشنامهی جهان اسلام»، مشاور علمی این دانشنامه در حوزه ترکیه و عثمانی و قفقاز هستم. برای تاریخنگاری در رابطه با تاریخ ادوار گذشتهی این کشورها، همیشه در ارتباط و در حال سفر به این کشورها بودم. در ترکیه تحصیل کردهام؛ بارها به قفقاز و آذربایجان سفر کردهام و در آنجا درجه علمی دکترا به من اعطا کردهاند. ولی هیچکدام از این موارد برای من مهم نبودهاند و هدف من از این رفت و آمدها، تنها این بوده که تا حدامکان اقدام به جمعآوری منابع و اسناد مختلف بکنم چون فکر میکنم از طریق این ارتباطهای فرهنگی ما میتوانیم خودمان را در نسبت با عثمانی و قفقاز بشناسیم.
به حوزه تخصصی شما و تاریخ آذربایجان بپردازیم؛ اهمیت وقایع، قیامها و مجاهدتهای مردم آذربایجان در تاریخ مشروطه بر هیچکس پوشیده نیست. در این میان، فکر میکنید که شما در مقام یک تاریخنگار برجسته، حقمطلب را ادا کردهاید و یا اینکه نیاز به کار بیشتری در این حوزه احساس میکنید؟
مرحوم زهرایی که صاحب انتشاراتی «کارنامه» و از ناشران فرهیخته و بافرهنگ روزگار ما بود، پیش از فوتش به من پیشنهاد داد که روی مطالبی در مورد تاریخ آذربایجان کار کنم که پیش از این احمد کسروی در آثارش به آنها نپرداخته است. من با وجود این که میدانستم انجام چنین کاری بسیار مهم است، ولی متأسفانه وضعیتم به شکلی نبود که بتوانم چنین کاری را انجام بدهم. کسروی کار بسیار بزرگی کرده است و بهرغم تمام ایرادهایی که به کارش گرفته میشود، این پژوهشگر با تألیف آثار بسیاری توانسته است کار مهم و ارزشمندی انجام دهد و این کتابها بیشک اولین منبع هرکسی محسوب میشود که بخواهد در مورد مشروطه و بهویژه تاریخ آذربایجان در عصر مشروطه پژوهش بکند. منتها او یکسونگریها و نگاه خاص خودش را داشتهاست؛ هرچند هیچکدام از این مسائل، از ارزش کار کسروی کم نمیکند. هر تاریخنگاری در زمان خودش، نسبت به آن شرایط و امکاناتی که در اختیارش قرار گرفته، میتواند گامی بردارد و کار تاریخنویسی در هیچ نقطهای پایان نمیگیرد و هر چه زمان پیش برود، خواه ناخواه ما باید به موضوع خاصی دوباره مراجعه کنیم؛ چون دادههای زیادی به دست میآید و امکان استناد به آنها فراهم میشود.
در حوزه تاریخنگاری عصر مشروطه چه آسیبهایی وجود داشته و چه موضوعاتی در کتابها مغفول مانده است؟
در جواب این سؤال باید بگویم که میبایست این موضوع را بهعنوان یک پروژه تعریف کرد و آثار مختلف را سنجید. مثلاً پیش از کسروی و در همان دوره مشروطیت، فردی بهنام محمد باقر ویجویه به موضوع «بلوای تبریز» پرداخته است و وقایع آن را نوشته است. مطالب این کتاب شامل یادداشتهای روزانهای میشود که از شروع مقاومت مسلحانه مبارزان تبریز در مقابل محمدعلی میرزا نوشته شدهاست و بعد از سپری شدن چهارماه از حملات اولیه، بلافاصله به صورت چاپِ سنگی در تبریز منتشر شده است. و یا کسی به نام حاج محمدتقی جورابچی خاطراتش در مورد وقایع مشروطه را نوشته و در قالب کتابی منتشر کرده است. همچنین اسماعیل امیرخضری، که منشی ستارخان بود، «تاریخ انقلاب آذربایجان و ستارخان» را نوشته و این کتاب از منظر نزدیکترین فرد به ستارخان نوشته و منتشر شده است. در همان دوره، فردی به اسم تاجزاده بهداد، برخلاف نظریهها و رویکرد کسروی و از منظر تقیزاده، اقدام به ثبت وقایع تاریخی آن دوران کرده است.
در این میان، یکی از کارهایی که در حال حاضر میشود در این حوزه انجام داد، این است که اقدام به نگارش «تاریخ مطبوعات آذربایجان» کرد. من خودم در این زمینه کارهایی انجام دادهام و همچنان به این پژوهش ادامه میدهم، ولی مشخص نیست که تألیف این کتاب در چه زمانی بهپایان برسد. در حال حاضر امکان دسترسی به شمارههای مختلف و متعدد مطبوعات آن زمان بیشتر شده است، هرچند چنین کاری همچنان با دشواریهای زیادی همراه است؛ مثلاً در زمان شیخ محمد خیابانی، وقتی احسان پاشا به تبریز میآید، روزنامهای بهنام «آذربایجان» را منتشر میکند. روزنامهای که کسروی اذعان میکند پنج شماره از آن را دیدهاست. ولی الان فقط یک نسخه از آن در ایران پیدا شده است که آن هم ناقص است. حالا شاید به این دلیل که عثمانی از انتشار این روزنامهها پشتیبانی میکرده است، بشود شمارههایی از آن را در ترکیه و آرشیوهای موجود در آنجا پیدا کرد.
به دلیل استمرار حاکمیت عثمانی در حدود 600 سال و عدم انقطاع در آن و اتصال آن به جمهوری ترکیه، در حال حاضر آرشیوهای ترکیه بسیار کامل هستند و محققان ترکیه کارهای زیادی روی اسناد موجود در این آرشیوها انجام دادهاند. حال میبایست شرایطی فراهم شود که پژوهشگران ایرانی با مراجعه به ذخایر و آرشیوهای موجود در این کشور، به اطلاعات و اسناد موردنیاز خود دست پیدا کنند. اما متأسفانه پختهخواری در ایران و حتی بین پژوهشگران و نویسندگان خیلی باب است. بهطوریکه من در کتاب سه جلدی «ایران و عثمانی در قرن بیستم» حدالامکان سعی کردم که منابع را خیلی واضح نشان ندهم، چون هستند افرادی که بلافاصله از روی منابع کتاب گرتهبرداری کنند و حتی نمیروند به منابع اصلی مراجعه کنند.
در بین آثار حسن رشدیه، از پیشگامان نهضت فرهنگی و آموزشی در ایران و بهویژه در آذربایجان، اثری با عنوان «تاریخ شفاهی» به چشم میخورد. لطفا کمی درباره این اثر توضیح بدهید. جالب است بدانیم در آن دوران چه نگاهی به مقولهی تاریخ شفاهی وجود داشته و با چه رویکردی این شیوه از تاریخنگاری انجام میگرفته است.
من هیچ کتاب تاریخ شفاهی سراغ ندارم که همچون گفتوگوی ما بنشینند پای صحبتهای رشدیه و او به سؤالاتی پاسخ بدهد. ولی خود وی یکی دو روایت از شرح حال خودش را نوشته است. من چنین کتابی که شما از آن یاد کردید را ندیدهام و مسلماً این کتاب موردنظر شما، براساس نوشتههای رشدیه جمعآوری شده است و فکر نمیکنم کتابی به نام «تاریخ شفاهی» از رشدیه در دسترس باشد.
آیا کتابی در دست انتشار دارید؟ مشغول کار پژوهشی بر روی چه اثری هستید؟
در حال حاضر من چند کار نیمهتمام دارم. بهطور مثال، کتابی در مورد محمدامین رسولزاده کار کردهام. رسولزاده سردبیر روزنامه «ایران نو» ارگان حزب دموکرات ایران در دهه دوم مشروطه بود. میتوان گفت وی آرمانپرداز و ایدئولوگ حزب دموکرات ایران بوده است. من با بررسی تمامی شمارههای روزنامهی «ایران نو» و مطالبی که در مورد رسولزاده تاکنون نقل شده است، تقریباً 300 صفحه از کتاب فوق را آماده کردهام، ولی متأسفانه این کتاب نیز نیمهتمام مانده است.
همچنین روی خاطرات سلامالله جاوید، از نسل اول سوسیال دموکراتهای ایران، کار کردهام. او مناسبات نزدیکی با پیشهوری داشته است و از نوجوانی باهم در ارتباط بودهاند. جاوید خاطرات خود را بهمرور، گاهی به زبان فارسی و گاهی به ترکی، نوشته است و نکات بسیار جالب و حائزاهمیتی در این خاطرات نقل شده است. من جدای از این که بخشهای ترکی این خاطرات را به فارسی برگرداندهام، سعی کردهام ادعاها و نکات مهم مطرح شده در این متنها را مورد بررسی قرار دهم و از همین روی، با اللهیار صالح گفتوگو کردهام. به دنبال این هستم که برای ادعاهای مطروحه در این خاطرات، شواهد و مدارکی به دست بیاورم. این کتاب هم حروفچینی شدهاست و تقریباً آماده چاپ است. ولی گویا به دلیل گرانی کاغذ و مشکلات اقتصادی و موانع پیشروی صنعت نشر، این کتاب هم فعلاً در نوبت چاپ است و امیدوارم به زودی منتشر شود.
کتاب هم که ما درگذشته درباره ستارخان و خیابانی نوشتیم، «دو مبارز جنبش مشروطه»، متناسب با شرایط و فضای حاکم بر آن زمان، اثری احساسی بود و مورد استقبال زیادی از سوی مخاطبان قرار گرفت و بارها تجدید چاپ شد. حتی کنفدراسیون در خارج از کشور هم آن را منتشر کرد. اما از آن جایی که این کتاب خیلی احساساتی و آمیخته با شعر و ... بود، سالها بعد که انتشاراتی «آگاه» اقدام به تجدیدچاپ این کتاب میکرد، من با پرهیز از آن نوشتار احساسی، بر آن شدم که به سیاق دیگری سراغ نگارش و تألیف اثری درباره ستارخان بروم و با رویکرد جدیدی این اثر را بازنویسی کنم.
همچنین، با همراهی یکی از عزیزان فعال در عرصه انتشار کتاب، در حال ثبت خاطرات خودم هستیم و امیدوارم تا آنجا که حافظه یاری کند، مطالب و خاطرات جذابی را نقل و در فرصت مناسب به شکل کتاب عرضه کنم.
با درنظر گرفتن طیفهای مختلفی از مخاطبان کتابخوان، شما چه اثر برجستهای را برای کسب آشنایی نسبی با تاریخ عصر مشروطه توصیه میکنید؟ منظورم اثری است که جدای از مباحث تخصصی در حوزه تاریخپژوهی، بتواند تصویری روشن از وضعیت این مقطع مهم تاریخ ایران ارائه بکند.
آثاری که ماشاالله آجودانی در این زمینه تألیف کرده است، با تمامی ایرادهای احتمالی که به آن گرفته میشود، میتواند مورد استفاده مخاطبانی قرار بگیرد که میخواهند درک دقیقی از تاریخ و تحولات نهضت مشروطه به دست بیاورند. همچنین کتاب «تاریخ مشروطه» احمد کسروی نیز بسیار حائز اهمیت است. با وجود اینکه در شروع کتاب، مخاطب در مواجهه با برخی لغات و واژههای سخت و تخصصی شاید کمی پس زده شود، ولی بهمرور به نوع نوشتار و زبان این اثر عادت میکند و با آن اُنس میگیرد. من خودم در زندان زمانِ شاه مشاهده کردم که زندانیان این کتاب را تکهتکه میکردند و از این طریق این اثر را با شوق مطالعه میکردند.
آثاری چون «بلوای تبریز» و «قیام آذربایجان و ستارخان» و دیگر آثاری که در این گفتوگو به آن اشاره کردم نیز میتوانند برای شناخت تاریخ مشروطه در آذربایجان مورد استفاده قرار بگیرند.
نظرات