
پیمان خاکسار، مترجم کتابهای پرفروش «جزء از کل» و «اتحادیه ابلهان» معتقد است که فرقی نمیکند در چه حرفهای فعالیت میکنید، برای موفقیت باید جزو بهترینها و موفقهای آن حرفه باشید. به نظر او راه رسیدن به موفقیت کار زیاد و ناامیدنشدن است.
به نظر شما کار نویسندگی، ترجمه و در کل پرداختن به ادبیات در ایران شغل محسوب میشود؟
به نظر من شغل محسوبشدن نویسندگی، مترجمی و شاعری، مثل هر کار دیگری به نحوه کار کردن ما بازمیگردد؛ یعنی اگر ما در هر کاری خوب فعالیت کنیم و جزو موفقها و بهترینهای آن حوزه باشیم، درآمد قابل توجهی خواهیم داشت. البته بحث من روند منطقی ادبیات است و اتفاقاتی که در گوشه و کنار شاهدش هستیم متفاوت است. برای مثال عدهای هستند که پول میدهند تا ترجمههایشان را ناشر منتشر کند و به نظرم این کار به حدی غلط است که اصلا نمیشود درباره آن حرف زد. در بسیاری از مواقع بچههای جوان که تازه کار هستند، پیش من میآیند و میگویند که این کار را انجام دهیم یا خیر که من در جواب میگویم هرگز چنین کاری نکنید؛ چراکه هیچ فایدهای ندارد. در این حالت ناشر هزینه نکرده که بخواهد دلسوزی کند، بنابراین کتاب بدون آنکه بازخوانی شود یا ویرایش شود، منتشر میشود و چنین کتابی بدون شک نمیتواند اثر خوب و قابل قبولی باشد.
با توجه به بازار محدود و حضور در دنیایی که مخاطب به دنبال اطلاعات حاضر و آماده میگردد، چطور پیمان خاکسار به سراغ یک کتاب 700 صفحهای از نویسندهای که چندان برای مخاطب ایرانی آشنا نیست میرود و موفق هم میشود؟
فکر میکنم که دهه 70 و 80 بود که نویسندگان و مخاطبان ایرانی گرایش به داستانهای کوتاه داشتند؛ اما امروز شرایط کاملا تغییر کرده است. برای مثال خود من قبلا که جوانتر بودم، داستان کوتاه بسیار میخواندم و همه هم به همین شکل بودند اما الان داستان کوتاه چندان مخاطب ندارد و کمتر خوانده میشود و این اصلا به خارجی یا ایرانی بودن، داستان ربطی ندارد. چند سال پیش یکی از بهترین مجموعه داستانهای قرن بیستم ادبیات آمریکا را ترجمه کردم که این کتاب اکنون چاپ دوم است و استقبال خوبی از آن نشده است. شما همین الان به کتابهای پرفروش نگاه کنید، اکثرا حجم زیادی دارند. البته در سایر نقاط جهان نیز به همین شکل است و ما همان مسیری را ادامه میدهیم که در دنیا در حال اتفاق افتادن است. مخاطب امروز به دنبال کتاب 80صفحهای نیست که چند روزه تمامش کند، بلکه به سراغ کتابی میرود که یکی دو ماه او را درگیر کند.
شما با علم به پرفروش شدن اثر به سراغ ترجمه یک کتاب میروید؟
نه چنین اتفاقی رخ نداده و نمیدهد. من همیشه ریسک میکنم. شما به ترجمههای من نگاه کنید و یک نمونه بیاورید که قبلا مترجم دیگری به سراغ آن رفته باشد. به جرات میتوانم بگویم که 80 درصد این نویسندهها را خودم معرفی کردم و اگر کسی از آنها کاری را ترجمه کرده، نه خوانده شده و نه دیده شده بود. من ریسک میکنم، یا موفق میشوم یا نمیشوم. در حال حاضر وقتی به آثار ترجمه شده نگاه میکنم، کتابی را میبینم که هفت سال است در چاپ اول مانده و همین دلیل خوبی است که بازار حساب و کتاب ندارد. همه تصور میکنند که من هر چیزی را که ترجمه میکنم پرفروش است؛ اما واقعیت این طور نیست.
البته به نظر میرسد در حال حاضر شرایط این گونه نیست و مخاطب به پیمان خاکسار اعتماد کرده است.
مخاطب، امروز به من اعتماد کرده است و من نیز این را قبول دارم اما خود من حداقل هفت، هشت کتاب دارم که فروش قابل قبولی نداشتهاند. این اعتماد البته مربوط به «جزء از کل» نیست و این اعتماد از ترجمه «عامهپسند» چارلز بوکوفسکی ایجاد شد.
این روزها تعداد مترجمان جوان بسیار زیاد شده است، مترجمانی که اتفاقا ترجمههای قابل قبولی نیز ارائه میدهند اما دیده نمیشوند و نمیتوانند به ترجمه بهعنوان یک شغل نگاه کنند. توصیه شما به این افراد چیست؟
اگر میخواهید از قول من به این قشر یک توصیه بنویسد؛ بنوسید که زیاد کار کنند. به نظر من تنها راه موفقیت، زیاد کار کردن و ناامیدنشدن است. من تا چند سال پیش در کنار کار ترجمه شغل دیگری داشتم. کار تدوین را به شکل حرفهای انجام میدادم و حتی جایزه گرفتم اما چند سالی است که کاملا روی ترجمه متمرکز شدهام. البته در آن دوره نیز وقت بسیار زیادی برای ترجمه میگذاشتم. در حال حاضر به عشق و علاقه خودم که ترجمه است میپردازم و اگر یک کارگردان زنگ بزند و کار تدوین بخواهد، هر چقدر هم که اثرش خوب باشد، باز هم انجام نخواهم داد و جلوی بهترین کارگردانها تسلیم نخواهم شد؛ چراکه تصمیمم را گرفتهام و میخواهم به این حرفه، یعنی ترجمه بپردازم.
شما با هدف کسب درآمد به سراغ ترجمه آمدید؟
نه. اصلا. واقعا چه کسی با هدف پول درآوردن به سراغ ترجمه میآید؟ همه میدانیم که ابتدای کار اصلا پولی در کار نیست. اصلا با یکی، دو کتاب هم نمیشود پولی درآورد. یعنی مترجم یا نویسنده باید تعداد کتابهایش افزایش پیدا کند تا در کنار ارائه اثر جدید از تجدید چاپ کتابها نیز درآمد داشته باشد. ما در این گفتوگو درباره اقتصاد نشر صحبت میکنیم و من باید بگویم که با یکی دو کتاب اتفاقی برای مترجم و نویسنده نخواهد افتاد.
به اعتقاد شما این مسیر چقدر طول میکشد؟
به نظر من طی کردن این مسیر حداقل هفت، هشت سال طول میکشد. البته باید بدانیم که ما مترجم حرفهای که تنها به کار ترجمه میپردازند کم نداریم و در این بین میتوان به نامهایی مانند رضا رضایی، عبدالله کوثری، کاوه میرعباسی و نجف دریابندری اشاره کرد.
عدهای با خود فکر میکنند که پیمان خاکسار «جزء از کل» را ترجمه کرده است و به درآمد خوبی هم رسیده و در ذهن این فکر را میپرورانند که با یک کتاب میتوانند به موفقیت برسند و اگر کتابشان مطرح شود پول خوبی به دست خواهند آورد. آیا واقعا شرایط به این شکل است؟
از نخستین ترجمه من 11 سال میگذرد و من در این مدت لحظهای از تلاش دست نکشیدم. من از آن ابتدا تلاش کردم که نه چیز بد بخوانم، نه چیز بد گوش بدهم و نه چیز بد ببینم. همیشه سعی کردم، سلیقهام را روی یک سطح نگهدارم. هیچ وقت تا به حال این جمله را به کسی نگفتم و نمیدانم چطور بیان کنم اما باید بگویم که اگر مترجم موقع انتخاب تا حدی سرش را پایین نیاورد، میتواند انتخاب درستی داشته باشد. متاسفانه در حال حاضر یکی از بزرگترین ایرادات ما سطح ارزیابی مترجمان است. مترجم ابتدا باید کتاب را برای خودش بخواند و نظر بدهد که این اثر چقدر خوب است. به نظر من درون بسیاری از مترجمان ما یک منتقد درست و حسابی شکل نگرفته است.
برای مثال وقتی مترجم کتاب «اتحادیه ابلهان» را میخواند، باید بفهمد که این کتاب فوقالعاده است؛ اما این کتاب که جایزه پولیتزر گرفته بود و بسیاری آن را خوانده بودند، تا سالها هیچکس به سراغش نرفته بود. من واقعا دلیل ترجمه نشدن این کتاب را نمیدانم. کتابی هم نبود که در پستو باشد و کسی آن را ندیده باشد. بارها در باره این اثر صحبت شده بود. بسیاری از کتابها چنین وضعیتی دارند. همین الان من ترجمه یک اثری را تمام کردم که در کنار «خشم و هیاهو» و «آرزوهای بزرگ» جزو رمانهای برتر تاریخ ادبیات جهان محسوب میشود اما مطمئنم که یک نفر هم اسم نویسندهاش را نشنیده است. عوامل بسیار زیادی در پرفروش شدن کتاب تاثیرگذار است که از این بین مهمترین عنصر انتخاب درست کتاب و بعد از آن ترجمه خوب و قابل قبول است. البته در این بین عناصر دیگری مثل تبلیغات نیز مهم است. برای مثال شما به فروش کتابهای فیلیپ راث توجه کنید که با توجه به هجمه خبرهای بعد از فوتش چقدر تغییر کرده است.
نظر شما