یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۸
تسلط بر آفرینشگری ادبیات به معنای تسلط بر نقدنویسی نیست

حسن بلخاری می‌گوید: حوزه آفرینش متن ادبی یک حوزه و نقد و بررسی تحلیلی و تاویلی آن یک حوزه دیگر است. اگر کسی در ادبیات و در آفرینشگری متن ادبی تسلط داشت، این مطلقا به این معنا نیست که آن فرد در حوزه نقد، بررسی، تحلیل و تاویل آن اثر هم تخصص دارد، نقد در حوزه آفرینشگری معنا ندارد، بلکه نقد در مقام مخاطبت و نظاره است که معنا می‌‌پذیرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ادبیات و کار هنری زمانی به رشد و باروری می‌رسد که به خوبی هرس شود و این کار در این عرصه بر عهده نقد ادبی است، به عبارت دیگر وقتی که نقد ادبی درست صورت گیرد و در جایگاه مناسب خود بنشیند، ادبیات و در نتیجه فرهنگ درخور جامعه شکل می‌گیرد. برای اطلاع از جایگاه نقد ادبی، رویکردهایی که دارد، نگاه‌های مختلف به آن و مشکلاتی که پیش رو دارد، با حسن بلخاری، پژوهشگر، نویسنده و رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید:
 
دو نوع رویکرد در نقد ادبی وجود دارد، یکی نقد آکادمیک و دانشگاهی که منتقد محصول تحصیلات دانشگاهی است و دیگری نقد کارگاهی است که منتقد با حضور در کارگاه‌های نقد ادبی و داستان‌نویسی آموزش می‌بیند و به این کار می پردازد، به نظر شما کدام رویکرد، رویکرد درستی است و چرا؟
بنیاد نقد بر یک سری مسائل و مبانی نظری است. یعنی از هنگامی که ارسطو کتاب «بوطیقا» یا «پوئتیکا» را در حدود 2350 سال پیش نوشت و حتی از پیش از آن که شخصی به نام گرگیاس در رابطه با نقد ادبی یا نقد هنری صحبت کرد، بنیاد نقد بر یک سری اصول و مبانی نظری قرار گرفت. بنابراین از دیدگاه من حوزه نقد، حوزه‌ای است که ابتدا باید در قلمروی مسائل نظری شکل بگیرد، پایه‌های نظری آن تقویت و مستحکم شود و بعد از آن وارد حوزه نقد در قلمرو ادبیات یا هنر بشود. مسئله کارگاه‌ها در جهت ترویج فرهنگ نقد بسیار موثر است، ولی این فرهنگ باید، ابتدا بر بنیاد مسائل نظری آن قرار گیرد. در جواب سوال شما هر دوی این‌ها را موثر می‌دانم ولی حوزه نقد ادبی آکادمیک مبانی نظری را تامین می‌کند و کارگاه‌های نقد در جهت ترویج و شیوع نقد در قلمرو یک فرهنگ کمک می‌کند. بنابراین ما به هر دو نیاز داریم اما هر دو در جای خودش.
 
تا آنجا که می‌دانیم، بهترین منتقد‌ان ادبی در دنیا کسانی هستند که با حوزه‌های مختلف مثل فلسفه، تاریخ، روانشناسی، ادبیات و ... مسلط‌ هستند. اما عده‌ای هم بر این عقیده‌اند که یک منتقد خوب، منتقدی است که در یک حوزه خاص مثلا ادبیات مسلط باشد و فقط در همین زمینه نقد کند. به نظر شما این تسلط به چه صورت و چه اندازه نیاز است و چه تاثیری بر کیفیت نقد ادبی دارد؟
این سوال خیلی مهمی است. نقد بنا بر آن ساختار و مفهومی که در غرب مطرح شد و بعد در حوزه اسلامی هم به آن دامن زده شد، دقیقا یک نگاه همه جانبه را طلب می‌کند. لازم است ابتدا این نکته را یادآور شوم که ما به طور کلی نقد را در دو ساحت به کار می‌بریم. یکی نقد به معنای کریتیک است که در یونان زمانی که می‌خواستند گندم را از کاه جدا کنند، اصطلاح کریتیک، یعنی تمیز سره از ناسره و گندم از کاه را به کار می‌بردند که ما این معنا را در فرهنگ ایرانی اسلامی هم داریم. اما یک مفهوم دیگری از نقد در فرهنگ اسلامی داریم که ورود به لایه‌های باطنی متن است. مثلا مولانا وقتی که می‌گوید «بشنوید ای دوستان این داستان/ خود حقیقت نقد حال ماست آن» منظور آن از نقد به معنای تمییزسره از ناسره نیست، بلکه نقد به معنای درک باطن یا ورود به لایه‌های باطنی متن است. اگر شما متن را، به ویژه در معنای دوم مورد توجه قرار دهید، در این ساحت هر چقدر حوزه دانایی محقق یا منتقد گسترده‌تر باشد، نقد عمیق‌تر است.
 
  به عنوان مثال، نظریه بسیار جالبی و در حوزه هنرهای تجسمی داریم، بحثی است در تحلیل آثار هنری- تجسمی که پانوفسکی دارد، او سه مرحله توصیف و تحلیل و تفسیر را نام می‌برد و تاکید می‌کند که مثلا در حوزه تحلیل و تفسیر به شدت ضروری است که منتقد وجوهات مختلف و متکثر یک پدیده را ببیند. مثلا اگر منتقد، یک اثر ادبی را در جامعه‌شناسی و در حوزه مفاهیم تاریخی آن دوره و همچنین مسائل دیگر مورد توجه قرار دهد، ادراک دقیق‌تر و عمیق‌تری از متن خواهد داشت تا هنگامی که صرفا از زاویه مثلا ادبیات به مسئله نگاه کند. الان در دوره نقد جدید، کارکشتگی و خبرگی منتقد یا تسلط او در چند حوزه بسیار مهم انگاشته می‌شود، زیرا نقد، نقد دقیق‌تری است.
 
نظر شما درباره اینکه نویسنده‌ها و شاعرها وارد نقد ادبی شوند چیست؟ ورود آن‌ها را مثبت تلقی می‌کنید یا منفی؟
ما ابتدا باید بپذیریم که حوزه آفرینش متن ادبی یک حوزه و نقد و بررسی تحلیلی و تاویلی یک حوزه دیگر است. اگر کسی در ادبیات و در آفرینشگری متن ادبی تسلط داشت، این مطلقا به این معنا نیست که آن فرد در حوزه نقد، بررسی، تحلیل و تآویل آن اثر هم تخصص دارد و ابتدا باید این دو را از هم جدا کرد، یعنی حوزه آفرینش یک متن ادبی با حوزه نقد آن متفاوت است که باید این را به عنوان یک اصل بپذیریم. البته هر کسی می‌تواند وارد نقد به مفهوم بررسی تحلیلی و تاویلی آن شود؛ در این صورت خود نویسنده هم می‌تواند به عنوان یک خواننده و یک مخاطب و نه به عنوان یک آفرینشگر، کار نقد انجام دهد. آفرینشگر نمی‌تواند آنچه را که خود آفریده، نقد کند، چون این عمل در یک حوزه دیگری قرار می‌گیرد. همین می‌شود که رولان بارت نظریه مرگ مولف را مطرح می‌کند. نویسنده و آفرینشگر اگر هم می‌خواهد وارد این قلمرو شود، باید به عنوان یک مخاطب وارد شود و در صورت مسلط بودن به اصول و مبانی نقد، می‌تواند دست به نقد هم بزند. هیچ کس با ورود نویسنده و شاعر به فضای نقد، هیچ مشکلی ندارد. نقد کردن حق طبیعی هر فردی است اما نقد در حوزه آفرینشگری معنا ندارد، بلکه نقد در مقام مخاطبت و نظاره است که معنا می‌‌پذیرد.
 
چند سالی است که رشته فلسفه هنر وارد دانشگاه‌های کشور شده و انتظار می‌رود که منتقد اصلی حوزه هنر، دانشجویان همین رشته باشند. نظر شما در این‌باره چیست؟
خب من جزو برنامه‌ریزان اصلی این رشته هستم و در دانشگاه تهران، در گروه مطالعات عالی هنر که مسئولیت آن با این جانب است، ما این مباحث را داریم.  ذات برنامه‌ این است که آن کسانی که در رشته هنر تحصیل کرده‌اند، وارد این قلمرو شوند اما  رشته‌ای مثل فلسفه هنر، یک رشته میان‌رشته‌ای است، پس دو موضوع دارید، یکی فلسفه و دیگری هنر. پس طبیعتا در این قلمرو باید فضا برای کسانی که هنر را در حوزه اندیشه صرف یا فلسفه صرف بررسی می‌کنند، هم باز باشد به همین دلیل نگاه خود من این است که در این حوزه کسانی که مستعد‌ هستند وارد شوند، یعنی کسانی که این استعداد و این همت را دارند که متون مختلف این قلمرو را ببینند. این‌ها از هر رشته‌ای که باشند، بر کسانی که صرفا از حوزه هنر یا صرفا از حوزه فلسفه می‌آیند اما مطالعات عمیقی ندارند، اولی هستند. فلسفه هنر نیاز به مطالعات کاملا دقیق و عمیقی دارد، به همین دلیل اگر بنا را بر استعداد و پشتکار بگذاریم، از هر رشته‌ای می‌توان وارد فلسفه هنر شد. مثلا ما دانشجویی داریم که با کارشناسی ارشد فنی، دکترای فلسفه هنر یا پژوهش‌ هنر وارد دانشگاه شده و بسیار موفق‌تر از کسانی است که از همان رشته‌های فلسفه یا هنر وارد این رشته شده‌اند. بنابراین ما چون این را تجربه کردیم به این نتیجه رسیدیم که اگر محور را همان دو عامل استعداد و پشتکار قرار دهیم، هر کسی که وارد این قلمرو شود، در این ساحت کاری را که باید انجام داده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها