«هِرمیت در پاریس»، اتوبیوگرافی ایتالو کالوینو منتشر شد
نویسنده بارون درختنشین چگونه به سوی مرگ گام برداشته است
کتاب «هِرمیت در پاریس» را همسرِ کالوینو تدوین کرده است و در آن بسیاری از اعترافها و احساسهای نویسنده را به جهانی که در برش گرفته میتوان مشاهده کرد. نویسنده بارون درختنشین در این یادداشتها، مقالات و تکنگاریها بیواسطه با مخاطبانش سخن گفته و نشان داده که چگونه زیسته، چگونه نگاه کرده و حتا چگونه به سوی مرگ گام برداشته است.
کالوینو در ایران داستان نویسی شناخته شده است و تقریبا بیشتر آثار او با چند ترجمه منتشر شده است. مجموعه مقالات و آثار مربوط به پژوهشهای او درباره افسانهها نیز ترجمه شدهاند. از کالوینو به عنوان داستان نویس شاخصی باید یاد کرد که بر داستان نویسی ایرانی نیز تاثیر گذاشته است و همواره مورد علاقه مخاطبان نیز بوده است. از همین روی سخنرانیها و یادداشتهایش نیز از اهمیت برخوردار شدهاند و مورد توجه قرار میگیرند.
«هِرمیت در پاریس» را اتوبیوگرافی ایتالو کالوینو برشمردهاند. با این توضیح که یک خود زندگینامه مرسوم نیست، بلکه پارههایی از نوشتههایی اوست که پس از مرگش کنار هم گذاشته شده است تا زاویههای مغفول مانده زندگی و جهان داستانی او را واضحتر کند. این پارهها در کتابهای دیگر نویسنده منتشر شده است و در واقع از کتابهای دیگرش استخراج و کنار هم گذاشته شده است.
کتاب در برگیرنده نوزده بخش است. در معرفی پشت جلد کتاب آمده است: «کتاب نوزده بخش دارد که در آن هم مثلاً پاسخهای کالوینو را میخوانیم به یک پرسشنامه عادی، هم خاطراتِ جذابِ سفرش به امریکا را. هم مقاله درخشانش درباره موسولینی و برخورد او با این دیکتاتور سیاهپوش را، هم روایتش را از استالین و درگیریهای نسلش. کتابِ هِرمیت در پاریس مملو از تکههای گوناگون فکر و زیستنِ این نویسنده پیشرو ایتالیایی است.
او که درباره تورین و دغدغههایش مینویسد و در جایی دیگر از رابطه نویسنده با شهرش روایت میکند، بهناگاه سراغِ نیویورک میرود و آنجا را میستاید و در عین حال پل میزند به سالهای جوانیاش در ایتالیا. کتاب را همسرِ کالوینو تدوین کرده است و در آن بسیاری از اعترافها و احساسهای نویسنده را به جهانی که در برش گرفته میتوان مشاهده کرد. نویسنده بارون درختنشین در این یادداشتها، مقالات و تکنگاریها بیواسطه با مخاطبانش سخن گفته و نشان داده که چگونه زیسته، چگونه نگاه کرده و حتا چگونه به سوی مرگ گام برداشته است.»
استر کالوینو که جمع آوری این مجموعه و تنظم آن را عهده دار است در توضیح کتاب و کاری که انجام داده است، مینویسد: این کتاب همچنین قطعهای منتشر نشده به نام خاطرات آمریکایی و همین طور هرمیت در پاریس را در برمیگیرد که در ایتالیا منتشر نشده، ولی در لوگانو بهصورت محدود چاپ شده بود.
همسر کالوینو توضیح میدهد: در آگوست 1985، یکماه پیش از عزیمت به دانشگاه هاروارد، کالوینو خسته و نگران بود. دوست داشت پیش از رسیدن به ایالات متحده امریکا تهیه شش سخنرانی هارورادش را به پایان برساند، اما نتوانست. اصلاحاتی اعمال میکرد، ترتیبها را تغییر میداد، متن را دستکاری میکرد، سپس همهچیز را مانند قبل، یا تقریباً مانند قبل رها میکرد. هیچ پیشرفتی نمیکرد.
فکر کردم که یک راهحل ممکن ترغیبِ او برای گذرکردن به کاری دیگر و تمرکز بر یکی دیگر از پروژههای بسیاری است که در ذهن داشت. به سؤالم که پرسیدم «چرا سخنرانیها را رها نمیکنی و سراغ تکمیل جاده به سن جووانی نمیروی؟» پاسخ داد «چون آن زندگینامه من است و زندگینامه من هنوز...»، جمله را تمام نکرد. آیا او در شرف گفتن این بود که «هنوز پایان نیافته»؟ یا شاید گمان میکرد «آن کتاب همه شرح حال من نیست؟»
استر کالوینو در ادامه به ذکر خاطرهای می پردازد تا شرحی باشد بر قطعههای انتخابی. او مینویسد: سالها بعد به پوشهای تحت عنوان قطعاتی از زندگینامه خودنوشت برخوردم که شامل مجموعهای از متون بود به همراه یادداشتهایی که خودش پیشتر درباره اولین انتشارشان نوشته بود. در آن پوشه پروژه شرح حالنویسیای وجود داشته بهکل متفاوت با آنچه در جاده به سن جووانی به آن اشاره شده بود. فهم این که کالوینو این نوشتهها را، که به ترتیب وقوع مرتب کرده بود، به چه صورتی ارائه میکرد، اگر نگوییم ناممکن، مشکل است. شکی نیست که آنها به مهمترین جنبههای زندگیاش ارجاع داشتند، با قصد آشکارِ توضیح دقیق انتخابهای سیاسی، ادبیاتی و وجودیاش، با مطلعکردن ما درباره اینکه چگونه، چرا و کِی آنها اتفاق افتادند. کِی بسیار مهم بود: در یادداشتِ همراه «شرح احوال سیاسی مردی جوان» کالوینو مینویسد «باتوجه به عقاید ابراز شده... آنها... ـ مانند همه کارهای دیگر این مجموعه ـ تنها شهادتی بر آنچه هستند که در آن زمان خاص و نه ضرورتاً پس از آن، به آن باور داشتهام.»
گردآورنده و تنظیم کننده کتاب اضافه میکند:مواردی که کالوینو برای این کتاب آماده کرده است تا دسامبر 1989 را در برمیگیرد. این اراده صریح نویسنده که سه قسمت از چهارده قسمت در دو نسخه پیدرپی بیایند. پنج متن آخر را من اضافه کردم زیرا آنها هم دقیقاً شرح حال گونهاند و به نظرم آمد که باقی متون را کامل میکنند.
استر کالوینو مینویسد: با نگاه به این مجموعه متنها به نظرم آمد که برخی از آنها دارای حسی بیواسطه هستند که شخص از یک اتوبیوگرافی انتظار دارد. تنها به این دلیل نبود که به افزودن «خاطرات امریکایی 1960 ـ 1959» فکر کردم. کالوینو در چند مناسبت درباره اهمیت آن سفر در زندگیاش سخن گفته و نوشته بود. و با این حال در مرحله اصلاحات دوم تصمیم گرفت یک خوشبین در امریکا را که الهامگرفته از آن سفر بود منتشر نکند. توضیح این تغییرِ تصمیمِ خشن در نامهای پیدا میشود که به لوکا بارانلی در 24 ژانویه 1985 نوشت؛ «تصمیم گرفتم کتاب را منتشر نکنم زیرا هنگام بازخوانیاش در مرحله اصلاحات حس کردم بهعنوان اثر ادبی بیش از حد ناچیز است و برای اینکه گزارشی ژورنالیستی باشد هم آنقدری اصیل نیست. آیا حق با من بود؟ کسی چه میداند؟ اگر آنوقت چاپ میشد، حداقل مستندی از دوران خودش و مرحلهای در سفر زندگی من بود...»
بههرحال خاطرات آمریکایی چیزی نبود جز مجموعهای از نامهها که مرتب به دوستش دنیلیه پونکیرولی در اینائودی مینوشت، اما همینطور همه همکارانش در انتشارات تورین و حتا، آنطور که کالوینو میگوید، همه کسانی که میخواهند برداشتها و تجربههای آمریکاییاش را بدانند مخاطب قرار میداد.بهنظرم این اثر بهعنوان سندی شرح حالگونه ـ و نه بهعنوان بخشی از ادبیات ـ اهمیتی اساسی دارد؛ بهعنوان یک خودنگاره، این خودانگیختهترین و مستقیمترین چیزی است که در اختیار داریم.
همسر کالوینو در پایان نیز نتیجه میگیرد: پس فهم این مجموعه میتواند اینگونه باشد: ایجاد رابطهای نزدیکتر بین نویسنده و خوانندگانش و عمیقتر کردن آن از طریق این نوشتهها. کالوینو باور داشت که «آنچه به حساب میآید چیزی است که ما هستیم و راهی که رابطهمان را با جهان و دیگران تعمیق میکنیم، رابطهای که میتواند هم عشق به همه آنچه وجود دارد باشد و هم میل به دگرگونسازی آن.»
برشی از متن کتاب:
من از کودکی شروع به نوشتن کردم، گرچه بسیار دور از جهان ادبیات بودم؛ در سن رمو پدر و مادر با کشت گلها و میوه و با استفاده از ژنتیک درگیر اقلیمپذیری گیاهان خارجی بودند. آنهایی که بسیار به خانه ما رفتوآمد میکردند اصولا به جهان علمی و فنی تعلق داشتند، جهان کشاورزی و آزمایشهای کشاورزی. هر دوی والدینم شخصیتی بسیار قوی داشتند، پدرم بسیار عملگرا و مادرم پژوهشگری سختگیر بود. هر دو دانش بسیاری در رشتهشان داشتند، که همیشه مرا مرعوب میکرد و نوعی انسداد روانی در من ایجاد میکرد، به این معنا که نخواهم توانست از آنان چیزی یاد بگیرم، چیزی که به تلخی حسرتش را میخورم. در نتیجه من به کمیکها، نمایشنامههای رادیویی و سینما روی آوردم؛ خلاصه، درکی تخیلی پرورش دادم که احتمالاً اگر در محیطم محرکی به آنسو وجود داشت یا اگر من بیشتر برای چنگزدن به آن انگیزه آماده بودم، به شغلی ادبی میانجامید. شاید میتوانستم زودتر این را بفهمم که حرفه من ادبیات است و رابطهام با جهان را بهتر سمتوسو میدادم، اما اندکی کند بودم، بهخصوص در شناخت خودم.
«هِرمیت در پاریس» نوشته ایتالو کالوینو با ترجمه محمدحسین واقف را نشر چشمه منتشر کرده است.
نظرات