مارگارت آتوود، چهره سرشناس ادبیات جهان اورسولا گویین را از بزرگان ادبیات قرن بیستم میداند و چند روز پس از مرگ او، یادداشتی دربارهاش نوشته که در آن او را صدای معقول، متعهد، رنجیده، طنزآمیز، مدبرانه و همیشه هوشمند دنیای ادبیات میخواند.
«بسیار از مرگ اورسولا کی لو گویین متاثرم. او نه تنها یکی از بزرگان ادبیات قرن بیستم بود –کتابهای بسیاری نوشته و بسیار محبوب بوده، جوایز بسیاری کسب کرده که سزاوار آنها هم بوده است – بلکه صدای معقول، متعهد، رنجیده، طنزآمیز، مدبرانه و همیشه هوشمند او چیزی است که حالا بسیار به آن نیازمندیم.
درست پیش از مرگ گویین، کتاب جدیدش را میخواندم. «وقتی برای تلف کردن نیست» مجموعهای از مقالات مستدل، بامزه و شاعرانه درباره همه چیز؛ از گربهها گرفته تا ماهیت اعتقاد که هنگام خواندنشان در سرم با او حرف میزدم. میگفتم چه میشود اگر چیزی درباره «دست چپ تاریکی» که در ۱۹۶۹ منتشر کردی بنویسم؟ اگر بگویم کتابی است که زمان تازه به آن رسیده چه؟
در نظر بگیرید: سیاره گتین از هم تفکیک شده، پادشاه یکی از این جوامع دیوانه است. توطئهها و نزاعهای شخصی فراوان در آنجا است. یک روز در یک گروه پرنفوذ قدرتمند هستید و روز بعد مطرود و بیکس. در جامعه دیگر دیوانسالاری ظالمانهای حاکم است و یک کمیته مخفی میداند که چه چیزی از همه بهتر است. اگر حس کنند که خطری برای عموم هستی، تو را بدون محاکمه یا حق دفاع به زندان میاندازند.
در ذهنم از او میپرسم، نظرت چیست اورسولا؟ آیا هیچ حدسی میزدی؟ او جواب میدهد نه دقیقاً. این یک تجربه خیالی است. لو گویین در تمام کارهایش همین پرسش ضروری را میپرسد: دوست داری در چه جور دنیایی زندگی کنی؟ انتخاب خود او دنیایی با تساوی حقوق زن و مرد، تساوی نژادی، منصفانه از نظر اقتصادی و خودگردان بود که البته در میان گزینههای پیشنهادی نبود.
لو گویین در ۱۹۲۹ زاده شد: یک کودک در زمانه افسردگی، یک نوجوان در جنگ جهانی دوم و بعد درست بعد از جنگ در دانشگاه، در زمانی که پر از روحیه یک شروع تازه بود. او به هاروارد رفت اما فضای محدودی پیدا کرد، چرا که زنان در آنجا نمیتوانستند دسترسی کامل به همه چیز داشته باشند. او قدمزنان از جلوی سالن غذاخوری میگذشت، جایی که دانشآموزان مرد به سوی هر زنی که جرات میکرد صورتش را نشان دهد، نان پرت میکردند.
او سپس به مدرسه عالی رفت و ادبیات فرانسه و ایتالیا را آموخت. او یاد میگرفت که شبیه یک مرد فکر کند: وسیع، کنجکاوانه و دقیق. اما پس از ازدواج و ترک دانشگاه، گویین خود را در جامهای یافت که از دیدگاه قانونی با او و همه زنها مثل یک دختربچه ۱۳ ساله مسئولیتناپذیر رفتار میکرد. برای آنهایی که آموخته بودند بالغ باشند، این شبیه به تلاش برای چپاندن یک آتشفشان در یک قوطی نازک بود. همین نسل از زنان آمریکایی بودند که موج دوم فمینیسم را در اواخر دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به راه انداختند که زمان انفجار همان قوطی نازک بود. زمان اوج انرژی برای لو گویینِ نویسنده.
اما تفکر و فعالیت سیاسی تنها یک جنبه از زندگی و کار این زن خوشقریحه بود. به عنوان مثال سهگانه «دریای زمین» یک اکتشاف به یاد ماندنی از رابطه میان زندگی و مرگ است. بدون تاریکی و بدون نور. تاریکی شامل بخشهای پنهان و کمتر خوشایند خود ماست –ترسهای ما، غرور ما، حسادت ما. گِد، قهرمان داستان باید پیش از آنکه سایهاش او را ببلعد، با آن روبهرو شود. تنها در این صورت است که او کامل میشود.
اخیرا و نه خیلی پیش از مرگ لو گویین، با زنی جوانی صحبت میکردم که دوستی را از دست داده بود. به او پیشنهاد کردم که «دریای زمین را بخوان، به تو کمک میکند.» او خواند و کمک هم کرد. حالا خودم به توصیه خودم عمل میکنم، اورسولا را در تجربیات ذهنیاش ملاقات میکنم و از او تشکر میکنم.»
نظرات