انتشارات پیام آزادگان کتاب خاطرات اسیر شانزده ساله ایرانی، قاسم قناعتگر را با عنوان «یک به علاوه پنج» منتشر کرد.
قاسم قناعتگر وقتی هنوز نوجوانی بیش نبود از کلاس درس به مدرسهی جبهههای جنگ پیوست. در عملیاتهای مهمی چون عملیات والفجر 8 مردانه جنگید و در بهمن سال 1364 و در حالی که تنها شانزده سال داشت در جزیره امالرصاص به اسارت نیروهای بعثی درآمد و سالهای سال در غربت با مقاومت زندگی کرد. این آزاده صبور یزدی نیز مانند دیگر آزادگان، لحظههای تلخ و شیرینی را در آن سوی دیوارهای سرد و سنگی اردوگاه سپری کرده که در این نوشتار به گوشههایی از آن اشاره شده است.
«شوق پرواز... پرواز»، «اندوه قفص... قفس»، «بستن راه آسمان»، «مرگ، پایان کبوتر نیست»، «پرواز... اوچ پرواز» و «آلبوم خاطرات» عناوین پنج به علاوه یک فصلی است که نویسنده در آن به روایت خاطرات قاسم قناعتگر پرداخته است و رویدادهای زندگی، جنگ، اسارت و آزادی این آزادهی صبور، شجاع و فعال یزدی را روایت میکند. آنچه در این کتاب حائز اهمیت است، دوراندیشی، هوشیاری و شجاعت آزادهای است که با فعالیتهای فرهنگی خود توانست از بوته آزمایش اسارت نیز سربلند بیرون بیاید.
این کتاب که از زبان خود قاسم روایت میشود، از زمان اعزام او به جبهه شروع میشود، در ادامه ماجرای اسارت او را دربرمیگیرد و با آزادی و بازگشت او به میهن و آغوش خانواده پایان مییابد. روایت سالهای اسارت این آزاده مطالب این کتاب را دربرمیگیرد که بیانگر گوشهای از واقعیتهایی است که بر اسرای دربند نیروهای بعث عراق گذشته است که عمده این خاطرات بیانگر رنج این اسرا است و البته لحظههای شیرینی هم وجود دارد که گاه کام مخاطب را شیرین میکند.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «آن روز صبح جمعه، دعای ندبه شور و حالی پیدا کرده بود. کلمات دعا را با آقای سالاریان تکرار میکردیم. تقریبا همه به گریه افتاده بودیم؛ حتی برادر اسیری که که باید پشت پنجرهی آسایشگاه، کشیک میکشید و آمدن سربازهای بعثی را گزارش میکرد.
اواسط دعا بودیم که آن برادر، در حالی که چشمهای خیس از اشکش را پاک میکرد، خودش را از پشت پنجره به وسط آسایشگاه انداخت و با دستپاچگی و بدون آنکه کلمهی رمز را بگوید، تکرار کرد: بعثیها... بعثیها آمدند.
ظرف مدت سی ثانیه، همه متفرق شدند و در سر جای خود خوابیدند و پتوها را روی سرشان کشیدند. منتظر ماندند. بعثیها خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکردیم، از پلههای قاطع بالا آمدند و بدون معطلی درب آسایشگاه را باز کردند و مثل اجل معلق وارد آسایشگاه ما شدند.
استوار کریم مسئول داخلی اردوگاه که به جای استوار عبدالقادر آمده بود، به محض باز شدن در آسایشگاه، فریاد زد: گُم... یالا گُم... نباید خودمان را میباختیم. یکی یکی پتوها را کنار زدیم و با چشمانی نیمه باز، انگار که تازه از خواب بیدار شده ایم، به هم نگاه کردیم و بعد به بعثیها چشم دوختیم. استوار کریم به همراه پنج شش نفر سرباز و سرباز محمد -نگهبان شیفت شب- وسط آسایشگاه ایستاده بود و ما را نگاه میکرد.
- کی دعا میخوانده؟
صدا از کسی در نیامد. هاج و واج ماندیم و بعضی هم شروع کردند به خمیازه کشیدن که مثلا تازه از خواب پریدهاند. استوار کریم دوباره داد زد: و نه مترجم؟!»
کتاب «یک به علاوه پنج» به اهتمام جلال توکلی در 424 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و بهای 17000 تومان از طرف انتشارات پیام آزادگان روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما