لطفا در ابتدا بفرمایید ارزیابی شما از ترجمههایی که تاکنون درباره افلاطون صورت گرفته چیست؟
ترجمه متون افلاطون در حال حاضر پیشینهای دو هزار ساله را پشت سر دارد. یعنی کهنترین ترجمههایی که از افلاطون در دست داریم به قرن اول پیش از میلاد باز میگردند. سیسرو در این دوران جمهور افلاطون را به لاتین برگرداند و تا قرن پنجم میلادی میدانیم که روایتهایی پهلوی، سریانی، و لاتین از افلاطون در دست بوده است. هرچند گردآوری و ترجمه کل آثار افلاطون بسیار جدیدتر است و ترجمههایی که ایرانیها در جریان نهضت ترجمه از یونانی یا سریانی به عربی انجام دادند را میتوان پیشگام آن دانست که از نظر تاریخی و دقت کمابیش همزمان با نخستین گردآوریهای متون افلاطونی در اروپاست و از برخی جهات بر آن برتری دارد.
این تاریخچه را از این رو ذکر میکنم که بگویم موقع سخن گفتن از ترجمههای افلاطون با سنتی بسیار دیرینه سر و کار داریم که قدمت و تنوع بسیار چشمگیری دارد. در حال حاضر شمار ترجمههای مهم و معتبر افلاطون به زبانهای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی به بیست تا میرسد. اگر به متن اصلی یونانی بنگریم و این ترجمهها را با آن مقایسه کنیم سه نقد را میتوانیم به کلیتشان وارد بدانیم: نخست این که کلیدواژهها و مفاهیم را زمانپریشانه تعبیر کردهاند. یعنی مفاهیم و دلالتهایی را به کلمات متن افلاطون نسبت دادهاند که در زمان زندگی افلاطون نارایج یا ناممکن بوده است.
من در کتاب افلاطون شمار زیادی از مهمترین این خوانشهای ناهمزمان را شرح داده و واسازی کردهام. دوم آن که سیطره پیشداشتهای فلسفی و به ویژه مذهبی در ترجمه افلاطون آشکارا نمایان است. یعنی بدنه ترجمههای اروپاییان از افلاطون تا به امروز رنگ و بویی مسیحی دارد و مفاهیم افلاطونی را با طنینی که در قرون وسطا در الهیات مسیحی داشته نقل کرده است. سومین ایراد تلاش به ظاهر ناخودآگاه مترجمان برای پالودن افلاطون از مفاهیم و معانیایست که ناروا و ناپسند میشمردهاند. به همین خاطر سویههایی از متون افلاطونی که مبلغ نابرابریِ، استبداد، خشونت، زنستیزی، همجنسخواهی و مشابه اینها بوده نادیده انگاشته شده و در مقابل محتواهایی علمی و اخلاقی بدان افزوده شدهاند.
ایراد ترجمههای فارسی از انگلیسی و یونانی درباره افلاطون در چه مواردی بوده است؟
در پارسی چندین و چند مترجم به برگرداندن آثار وی دست بردهاند که به نظرم ترجمه حسن لطفی از همهشان بهتر از آب در آمده است. با این همه در دوران معاصر ترجمه مستقیم کاملی از آثار افلاطون نداریم که مبنایش اصل یونانی بوده باشد. بیشتر مترجمان با واسطه ترجمههای زبانهای اروپایی امروزین با متن افلاطون رویارو شدهاند. مثلا ترجمه لطفی بر مبنای ترجمههای آلمانی قرار گرفته و برگردانهای تازهای هم که پاره پاره است و در میان متون فلسفی نقل میشود بیشتر به روایت انگلیسی متکی است. حقیقت آن است که بسیاری از این ترجمهها بسیار دقیق و خوب است و حتا گاه مترجمان از برخی از خطاهای رایج در ترجمههای اروپایی جدید پرهیز کردهاند. با این همه این حقیقت که به متن اصلی نظر نداشتهاند اشتباههایی را در متن ایجاد کرده است اما باید منصفانه بگوییم که بدنه این خطاها در ترجمههای انگلیسی و آلمانی و فرانسوی ریشه دارد و افزوده مترجمان ایرانی نیست.
جایگاه افلاطون در ساحت جریان اندیشه در ایران چیست و چه کمکی میتواند به ما بکند؟
افلاطون بیشک یکی از مهمترین اندیشمندان در تاریخ تمدن ایرانی است. در واقع افلاطون بیش از آن که متفکری اروپایی باشد، اندیشمندی ایرانی است. چرا که (چنان که در کتاب نشان دادهام) آثار خود را در تقابل با آرای پارسیان پرورده و استخوانبندی افکارش با وامگیریهای گسترده از اندیشه زرتشتی و حقوق هخامنشی درآمیخته است. تاثیر متونش هم در ایران زمین بیش از غرب بوده است. در واقع توجه اروپاییان به افلاطون تا همین چهار قرن پیش تنها به عرصه سیاست و الاهیات محدود بوده و تنها در حلقههایی از نخبگان نمود داشته و همچون بستری برای بیان نظریههای سیاسی رومی و عقاید دینی اسکولاستیک کاربرد یافته است. در ایران زمین اما رواج این اندیشه و اندرکنشاش با آرای دیگر دست کم از دوران ساسانی به بعد به شکلی پیوسته تا به امروز ادامه داشته است و بخش بزرگی از آرای فیلسوفان و عارفان و دینمردان ایرانی را بدون توجه به برداشتشان از افلاطون نمیتوان فهمید. از این رو خواندن و بازخواندن افلاطون ضرورت دارد و به ویژه واسازی پیشداشتهایی که معناهایی خاص را به متون افلاطونی منسوب میکند یا از آن تفکیک میکند باید مورد توجه قرار گیرد.
خوانش شما از افلاطون در این اثر چیست و چه تفاوتی با قرائتهای پیش از این در سایر آثار دارد؟
من در ادامه طرح پژوهشی گستردهای به افلاطون نگریستهام. طرحی که آماجش بازسازی نظریهها و چارچوبهای اندیشه فلسفی در ایران زمین است. این پژوهش تا به حال در قالب چهار جلد کتاب تدوین شده و انتشار یافته است. جلد نخست آن «زندگاهان» است که به دقت خاستگاه اندیشه فلسفی را در جهان باستان ردیابی میکند و نشان میدهد که سرودههای زرتشتی نخستین دستگاه فلسفی به معنای دقیق کلمه بوده است و تفکیک فلسفه از علم و سیاست یا اخلاق از دین از آنجا آغاز شده است. جلد دوم «تاریخ خرد ایونی» است که با مرور منابع یونانی نشان میدهد اندیشه فیلسوفان پیشاسقراطی وامگیریها و بومیسازیهایی از همین اندیشه یونانی بوده و البته بسیار بارآور و اثرگذار هم از آب در آمده است. پس از اینها به افلاطون میرسیم که در آن نشان دادهام متون افلاطونی بدون توجه به منابع ایرانی همزمان و کهنترشان به کل نامفهوم میشوند.
این خطا که افلاطون را در بافت سیاسی امپراتوری روم و در بستر عقاید دینی مسیحی بخوانیم، متنهای بازمانده از او را در تاریخ به چهار پنج قرن جلوتر و زمینه جامعهشناسانهای به کلی بیگانه پرتاب میکند و از این رو تحریف ریشهدار آثارش را به دنبال دارد. برای درمان این خطای رایج باید به آثار یونانی و اوستایی و آرامی و عبری و پارسی باستان نگریست که معاصر یا قدیمیتر از افلاطون هستند و احتمالا بر او اثر گذاشتهاند.
در این کتاب چنین کردهام و با استحکام خوبی نشان دادهام که متون افلاطونی زیرشاخهای و زیرسیستمی از تکاپوی فکری ایران زمین در عصر هخامنشی بوده است.
روششناسی شما در این کتاب درباره افلاطون به چه صورت بوده است؟
من از روششناسی مرسوم خودم پیروی کردهام که در چارچوب نظریه زروان تدوین شده و در قالب چندین کتاب و مقاله انتشار یافته است. این رویکردی است متکی به نظریه سیستمهای پیچیده که به شکلی میانرشتهای دادههای درونمتنی (بافت زبانی، نکات ریشهشناسانه، متنشناسی مقایسهای، تبارشناسی معانی) را با شواهد برون متنی (زمینهی تاریخی، بافت جامعهشناختی، دادههای جغرافیایی و مکانی، چارچوب دینی، باورهای اساطیری و سطح رشد دانش و فناوری) ترکیب میکند. بر همین اساس نشان دادهام که برخی از خوانشها و تعبیرهای بسیار رایج از افلاطون به کلی نادرست است.
مثلا این تصور که او بر ریاضیات (به معنای یک علم محاسباتی دقیق) تسلطی داشته یا آن را مهم میشمرده، با توجه به سطح توسعه این علم در آتن قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد باید محک بخورد. یا این که منظورش از گزارههایش در زمینه سیاست و حکمرانی خوب چه بوده را فقط زمانی میتوان فهمید که دریابیم افلاطون عضوی فعال از طبقه اشراف محافظهکار آتنی و هوادار پرشور یکی از جناحهای سیاسی در دولتشهر آتن بوده است.
چه زوایایی از فلسفه افلاطون بیشتر مورد غفلت قرار گرفته و توجه بیشتر به آن ضرورت دارد؟
حقیقت آن است که متون افلاطونی یکی از تحریف شدهترین متون مهم تاریخ هستند. لایههای متفاوتی از بدفهمی و کژبینی و تحریف در ترجمه و شرح و تفسیر این روایتها نمود یافته که مشابهش را تنها درباره متون مقدس و در میان فرقههای دینی میبینیم. یعنی بسیار شگفتانگیز است که پرسشهایی بسیار ساده و مقدماتی درباره معنای برخی کلمات یا ارتباط برخی مفاهیم در فهم آثار افلاطونی نادیده انگاشته شده است. این که همه مترجمان تعبیر تاسبازی را در رسالهی افلاطون به «تخته نرد» برگرداندهاند، تنها یک نادانی ساده درباره تاریخ تحول بازی تخته نرد نیست (این بازی در میانهی دوران ساسانی و هشتصد سال پس از افلاطون پدیدار شد)، بلکه رویکردی خاص به فهم افلاطون را نشان میدهد که با اغراق و گزافهگویی و در ضمن فرو پوشاندن معنای اصلی متن گره خورده است.
به همین ترتیب همه ما ترجمههای جمهور را در همه زبانها میخوانیم و بارها و بارها به نام گلاوکن در مقام یکی از شخصیتهای اصلی گفتوگو با سقراط برمیخوریم، اما هیچ اشارهای نمیبینیم که این شخص برادر بزرگتر افلاطون و شاگرد سقراط در زمانی گرایشاش به سوفیستها بوده است، و اصولا از گرایش سقراط به سوفیستها در دوران جوانیاش هم چیزی نمیشنویم. بدیهی است که در این شرایط معنای جمهور نامفهوم باقی میماند.
چون جمهور توسط افلاطونی نوشته شده که برادر کوچکتر گلاوکن و شاگرد سقراط سالخورده است، یعنی به جبهه مقابل یعنی محافظهکاران هوادار اسپارت تعلق دارد. در نتیجه اشارهها و کنایههای افلاطون در متن و دلیل این که چرا فلان موضوع را پیش کشیده و منظورش از بهمان استعاره یا اشارهی تاریخی به کلی مورد غفلت قرار میگیرد. ما برای بازخوانی تاریخ اندیشه خودمان و مهمتر از آن برای مسلح شدن به نظامی منسجم و عقلانی و انتقادی از اندیشه فلسفی نیاز داریم که این متون اثرگذار و مهم تاریخساز و تاریخمند را با بیشترین دقت بخوانیم و با دقیقترین و ریزبینانهترین شیوه واکاوی کنیم و مورد پرسش قرار دهیم. تنها در آن حالت است که پیشنیازهای لازم برای ورود به میدان اندیشه جدی و اثرگذار را برآورده خواهیم کرد.
نظر شما