رمان «قصه سعید و مریم»، اثر آرش سالاری و «نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است»، اثر سعید محسنی توسط نشر چشمه راهی بازار نشر شد.
«قصهی سعید و مریم»، رمانی است از اثر آرش سالاری جوان که موقعیت و جبر بودن در یک مکان خاص را به عاملی تبدیل میکند که طی آن شخصیتهایش را به هم نزدیک کند. رمان روایتی است از داستان دو جوان. سعید پسری است که به قم آمده و در خانه مادربزرگش ساکن شده و مخفیانه در حوزه علمیه درس میخواند. مادربزرگ مدیر یک مهدکودک است و به خاطر پارهای نگاههای سیاسیاش، در شغلش با مشکلاتی روبهرو شده است.
شخصیت دیگر رمان مریم است. دختری که به دلایلی پنهانی تهران، دانشگاه و خانوادهاش را رها کرده و برای گذراندن آخرین سال رشته حقوق به قم آمده و برای تثبیت روحیاش در مهدکودکی بهعنوان مربی استخدام شده است. او از چیزی میگریزد؛ سیاست؟ دانشگاه؟ خانواده؟ این گرهها به تدریج در مان گشوده میشوند و انگار سرنوشت این دو بههم پیچیده میشود.
آرش سالاری در این رمان از فضای شهر قم بهعنوان یک مکان روایی استفادهای بسیار بدیع کرده و خواسته تا در دل این شهر قصهای عاشقانه بنویسد و امروزی. رمان از فصلهای کوتاه تشکیل شده است و سیر آدمها و ماجراها به اندازهایاند که بتوان گفت با رمانی روبهرو هستیم که مدام برای مخاطبش ماجرایی تازه در آستین دارد.«قصه سعید و مریم» یک عاشقانه سیاسی است.
در بخشی از این رمان و از زبان مریم میخوانیم: «با صدای زنگ موبایل از خواب بیدار میشوم. خیلی لازم نیست تکرار بشود تا بتواند بیدارم کند. خواب همیشه سبکم که سبکتر هم شده. زنگ را خاموش میکنم و سرجایم مینشینم. نگاهی به ساعتش میاندازم. شش و نیم است. برنامهام را مرور میکنم تا هوشیاریام زودتر برگردد... ...از جایم بلند میشوم و به طرف آشپزخانه میروم تا آبی به صورتم بزنم. هنوز ترجیحش میدهم به دستشویی. شاید چون میترسم از اضافه کردن نقاط دیگری از این خانه به زندگیام. همین نقاط محدودش را هم نمیتوانم کامل پر کنم. یک نفره. مقابل سینک که میایستم لحظهای در آینه صورتم را نگاه میکنم. نگاه کردنی که یک زن به صورتش میکند. چیزی تغییر نکرده. همان شبح رنگپریدهی آرام.»
«قصه سعید و مریم»، اثر آرش سالاری در 228 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و بهبهای 18 هزار و 500 توسط نشر چشمه منتشر شده است.
همچنین تازهترین رمانِ سعید محسنی نامی عجیب دارد، «نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است.» این عجیب بودن در بافت رمان نیز چنان جا گرفته که ما را با رمانی متفاوت روبهرو میکند. محسنی که کتابِ قبلیاش، «دختری که خودش را خورد»، با اقبالِ خوبی روبهرو شد؛ در این رمان زبانِی طنز درباره مردی مینویسد که جهان بر او تنگ آمده است. او در یک کتابخانه عمومی کار میکند؛ کتابخانهای فقیر، کم مراجع، خاکگرفته و در عین حال در حالِ پوسیدن. او باید فرمایشتِهمکاری را هم که مدام در حالِ تنگتر کردنِ این فضاست تحمل کند. در کنار خاکِ پارکی که حوالی کتابخانه است، تنهایی و بیکتابی کتابخانه و از آن مهمتر، جهانی که مملو از جنون شده است او را اذیت میکند. در این فضا روزی دختری برای گرفتنِ کتاب وارد این کتابخانه میشود اما ماجرا آنجوری که احتمالاً فکر میکنید پیش نمیرود!
محسنی در رمانش موقعیتی ساخته طنزآلود و مملو از احساسِ زجر و تکافتادگی برای کسی که چنبرهی مفهوم این کتابخانه نفرینشده در حالِ بلعیدنش است، مثلِ یک نهنگ است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «سیوسهسالگی، مبهمترین سال زندگی آدم است. سنی که برای شروع خیلی از کارها، دیگر دیرشده و برای تمام شدن خیلی چیزها، انگار هنوز وقت بسیار است. مثل ساعتی که کوکش کنده شده است. نمیشود عقربههایش را پسوپیش کرد. نه آنقدر عقبوجلو میرود تا به زمان که نشان میدهد بیاعتماد باشی و نه خیلی دقیق است که بشود با آن قولوقراری را تنظیم کرد.مثل ساعتی که سالهاست به این دویار چسبیده و حدود زمان را نشان میدهد. تنها کاری که بهنظر درست میرسد، حفظ همه چیز به همین صورتی است که هست. نه میشود تلاشی برای بهترشدنش کرد و نه چندان میتوان بدتر شدنش را تاب آورد. مهم این است که همهچیز طبق روالی مشخص و معلوم پیش برود.
این است که تمام سعیام را میکنم تا چیزی از جایش درنرود: قبل از طلوع بیدار میشوم. نماز میخوانم. دو سه صفحهای قران میخوانم. جانمازم را جمع میکنم. کتری را روی اجاق میگذارم. لگن مادر را آماده میکنم. به باغچه آبی میپاشم. چای دم میکنم. برای مادر لگن میبرم. صبحانه مادر را توی سینی برایش میبرم. لگنش را به دستشویی میبرم. خالی میکنم. برمیگردم. سفرهای کوچک میاندازم. صبحانه میخوریم. در میزنند. در ربا باز میکنم.»
رمان «نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است»، اثر سعید محسنی، در 170 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و بهبهای 14 هزار تومان توسط نشر چشمه منتشر شده است.
نظر شما