کتاب «خاطرات باب دیلین؛ وقتی حالت بده کسی سراغت را نمیگیره» روایت خودنوشت این آهنگساز، خواننده و ترانهسرا برگزیده نوبل ادبیات با ترجمه محمدعلی برقعی، پاسخی روشن و شفاف به منتقدانی میدهد که او را مستحق دریافت نوبل ادبیات نمیدانند.
او در این روایت از زندگیاش سالهای نوجوانی و ترک خانه را پیش میکشد و مهاجرتش به نیویورک را با جزئیات گزارش میکند، از خواندهها و دیدهها و شنیدههایش میگوید از شخصیتهایی که در شکلگیری شخصیت و نوع نگاهش در عرصه موسیقی نقش مهمی داشتند حرف میزند و از کتابخانه جادویی که در آغاز جوانی در اختیارش هست میگوید و بیشمار کتابهای خواندهاش در حوزههای مختلف فهرست میکند و از هر کدام روایتی به دست میدهد. در این روایت به وضوح میبینیم که او یکسره هستی و زندگیاش را وقف خواندن و آموختن و نواختن و خواندن کرده است و خواندن و نواختن کار و تفریح او بوده است.
کتاب در شش فصل «آماده شدن برای اجرا»،«سرزمین از دست رفته»، «صبحی دوباره»، «ای رحمت»، «رود یخ» و «باب دیلن به روایت تصویر» تدوین شده است.
با اعلام برگزیده شدن این ترانهسرا و خواننده جهانی بسیاری از مخاطبهای ادبیات در ایران و جهان نسبت به این انتخاب آکادمی نوبل اعتراض کردند از طرفی خیلیها از این انتخاب استقبال کردند. مدیا کاشیگر شاعر، رماننویس و مترجم میگوید: «غالباً فراموش میشود ترانهسرایی همانقدر به ادبیات تعلق دارد که به موسیقی و بسیاری از شاعران ترانهسرایی هم میکنند و بسیاری از ترانهسراها شاعر هم هستند. حتا با خودم فکر کردم اگر این اتفاق پنجاه سال پیش میافتاد و نوبل ادبیات مثلاً به ژاک پرور یا لوئی آراگون تعلق میگرفت چه میشد؟ قطعاً کمتر کسی اعطای جایزه را عجیب میشمرد.
به این دلیل ساده که فقط در درودن مرزهای فرانسه بود که دو شاعر شهرت ترانهسرایی هم داشتند و شهرت جهانیشان فقط بهعنوان شاعر بود اما واقعیت این است که از آراگون بیش از 1000 ترانه باقی است و از ژاک پرور باز هم بیشتر. مسئلهای که شاید باعث میشود اعطای جایزهی ادبیات به باب دیلن عجیب بنماید این است که شهرت جهانی او نه بیشتر که اصولاً بهعنوان خواننده است و کمتر کسی میداند همهی ترانههایش را خودش سروده است.»
در روایتِ باب دیلن از زندگی و خلاقیت و هنرش جا به جا علاقه و مطالعه گسترده و دانش او نسبت به ادبیات را میتوان دید و از سویی او در همین روایت وجه سیاسی آثار و شخصیتش را برای مخاطب تشریح میکند، پسر بچهای که سالها به جان کندن میکوشد راهش را پیدا کند و کسی وقعی به او نمینهد، او یکی از بیشمار بچههاییست که در سالهای جنگ دوم جهانی به دنیا آمدند و متاثر از سالها جنگ دوم جهانی و رویدادهای بعد آن و دوران جنگ سرد و بسیاری از مسادل دیگر به کل رها شده بودند و نه نظام آموزشی و نه خانواده و نه هیچکس ذیگری وقعی به آنها نمیگذاشت سالهای نوجوانیاش همزمان میشود با اوجگیری ادبیات نسل بیت و جنبش بیت و چند صباحی به این سیاق زندگی میکند و بعد به تدریج از آن آموزهها دست میشوید و از یکطرفدار صرف ادبیات و هنر به آدمی بدل میشود که هنرمند شود.
باب دیلن در کتاب خاطرهاش با بیانی روایی و داستانی آنچه را از سرگذرانده است باز میگوید و این روایت تا پایان سالهای جنبش ما می 1968 پیش میآید؛ تا روزگاری که او به اوج محبوبیت و شهرت دست پیدا میکند. به مهارت و دقت یک رماننویس «داستان زندگیاش» را تعریف میکند و در همین بیشمار خردهروایت است که مسیر طی شدهاش در هنر و ادبیات را نشان میدهد. در صفحهی صد و شانزده کتاب به نقل از آرچیبالد مکلیش از شاعران مهم و همروزگار رابرت فراست درباره خلاقیت و شاعراش میآورد که «مکلیش گفت که فکر میکنه، من یه شاعر واقعی هستم و کارهام معیار سنجش نسلهای بعدی هست، که من یه شاعر بعد از جنگ عصر آهن هستم. ترانههام رو تحسین میکرد، چون خودشون را با جامعه قاطی میکردن.» مکلیش سال 1982 از دنیا رفت؛ او نیم قرن پیش از اینکه آکادمی نوبل اهمیت ارزش ادبی آثار باب دیلین را دریابد، از نبوغ این خواننده و آهنگساز و شاعر در عرصه ادبیات حرف زده بود.
کتاب «خاطرات باب دیلین؛ وقتی حالت بده کسی سراغت را نمیگیره» به تازگی در نشر دنیای اقتصاد در 295 صفحه به قیمت 20 هزار تومان چاپ شده است.
نظر شما