با برگزیدگان سیزدهمین جشنواره نقد کتاب / 1
حقشناس: ماهیت غیرقابل تفکیک فعالیت عملی و نظری در «طراحی گرافیک چیست؟» آموزنده است
مهدی حقشناس، منقد برتر در گروه هنر در جشنواره سیزدهم نقد کتاب عنوان کرد: تأکید کتاب «طراحی گرافیک چیست؟» نوشته کوئنتین نیوآرک بر اهمیت تئوری و اینکه بهدرستی به ماهیت غیرقابل تفکیک فعالیت عملی و نظری طراحی گرافیک اشاره میکند، از دیدگاه من بسیار آموزنده است.
آقای حقشناس در نقد کتاب بهطورکلی به چه مواردی توجه میکنید؟
موارد بسیاری در نقد یک کتاب وجود دارد. بهطور کلی سعیام بر این است که به جای انگشت نهادن بر ایرادهای کتاب، نظر مخاطب را به مطالبِ درخور توجه آن معطوف کنم. البته گاه به کاربرد نویسنده از یک کلمه، توجه ویژهای نشان میدهم. البته این نشانه ایرادگیر بودن من نیست. من آموختهام که ارزیابی صحیح متن چنین ایجاب میکند که در نقد کتاب باید حتی نکات جزئی را درنظر بگیرید.
آیا در این مقاله برایتان پیش آمده که در نقد کتاب، با نویسنده همداستان نبوده باشید و نقدهایی در رد نظریات او ارائه کنید؟
بله، چند مورد بوده است که در مقاله دربارهشان توضیح دادهام.
برای نمونه میتوانید موردی را بیان کنید؟
نویسنده در همان اوایل کتاب، تلقی مردم مصر باستان، ایتالیای سدههای میانه و مردم عصر شوروی را از طراحی گرافیک در کنار یکدیگر قرار داده و حتی آنرا به دوران مدرن تعمیم داده است. زمانی میتوانیم چنین تعمیمی را به واقع بپذیریم که منابع دستاول برای اثبات آن ارائه شده باشد. یک مثال برایتان میزنم؛ امروزه کارکردن کودکان، غیرقانونی و به لحاظ اجتماعی درخور نکوهش است اما منابعی تاریخی برجای ماندهاند که عکس این تلقی را نشان میدهند. برای نمونه در اوایل قرن هجدهم اروپا، کارکردن کودکان نشانه آن بود که برای همه کار هست و غذا و مایحتاج تمام اعضای یک خانواده تأمین است. بنابراین اغلب نمیتوان با دیدگاههای فعلی به تفسیر گذشته پرداخت. بهعبارتدیگر چنین تعمیمهایی نیازمند پژوهشهای تاریخی و ارائه اسنادی دستاول است.
در این کتاب نویسنده چه موضوعی را طرح کرد که برای شما بهعنوان یک منتقد جالبتوجه بود؟
مباحث متعددی در کتاب طرح شده که در مجموع گویای موفقیت آقای نیوآرک در توصیف پاسخ به سؤال «طراحی گرافیک چیست؟» است. اما برای خود من نه بهعنوان منتقد بلکه بهعنوان یک پژوهشگر طراحی گرافیک، چند موضوع آموزنده بود. یکی نگاه بلندمدت و جهتمندی که نویسنده در توجه به اهمیت طراحی گرافیک و تئوری آن قائل است و میگوید اگر کوشش ما برای توسعه مرزهای آن ادامه یافته و عمیق شود، ارنست گمبریچ بعدی تاریخ و تئوری طراحی گرافیک را مشابه دیگر هنرها ارج مینهد. همچنین نگارنده دو نقلقول از مایکل بیروت و رودی وَندرلنس آورده که هنوز در ذهنم باقی است و مجموع بحثش تأکید بر مسئولیت اجتماعی طراحان گرافیک در برابر جامعه است. داخل پرانتز بگویم که این اندیشه در کتاب «انفطار صورت» سید مرتضی آوینی که جمع مقالاتش درباره گرافیک و نقاشی است نیز طرح و بحث شده است.
بهنظر شما، مطالب کتاب برای جامعه ما و فعالان این رشته مفید است؟
بله، مطالبی که در کتاب مطرح شدهاند با چالشهای موردبحث در جامعه ما نیز قرابت دارند. مثلا اینکه طراحی گرافیک باید در خدمت کاربرد و سفارشدهنده باشد یا در خدمت بیان هنری، در جامعه ما نیز بحث رایج و روزآمدی است. اتفاقا در این بحث نویسنده ضمن تشریح هر دو رویکرد، نگاه غیرجزمی خودش را در پذیرفتن هردوی آنها ارائه میدهد که قابلتأمل است. تصور میکنم که نگرش نویسنده مبتنی بر این است که واقعیت اجتماعی بهوسیله تمامی افرادی که در آن مشارکت دارند، شکل میگیرد و بنابراین هر دو رویکرد را محترم میشمارد. از سوی دیگر تأکید نویسنده بر اهمیت تئوری و اینکه بهدرستی به ماهیت غیرقابل تفکیک فعالیت عملی و نظری طراحی گرافیک اشاره میکند، از دیدگاه من بسیار آموزنده است. گرچه کلیگویی در بیان مباحث، یکی از ضعفهای اصلی این کتاب است، اما همین اشارههای کوتاه، مفید و مؤثر هستند. البته در همین جا بگویم که برخی مباحث هم در کتاب مطرح شدهاند که دغدغههایی مشابه جامعه ما دارند اما باید توجه داشت که نویسنده در بیان آنها دچار سوگیری شده است. بنابراین خواننده کتاب باید نسبت به این موارد آگاه باشد و مطالب را چشمبسته نپذیرد. برای مثال همین بحث کاربرد اصطلاح طراحی گرافیک در مورد آثاری متعلق به دوران پیشامدرن که در ابتدای گفتوگو عرض کردم سالهاست که در کشور ما نیز محل مناقشه است. وقتی نویسنده از سبک در طراحی گرافیک صحبت میکند، مشکلات و نارساییهای متعددی در بحث وجود دارد.
آیا مباحثی در این حوزه وجود دارد که در کتاب مطرح نشده باشند و جای خالی آنها در این اثر حس شود؟
اساسا هر پژوهشی، ادعایی در ارائه جامع یک پدیده ندارد حتی فرهنگنامهها هم نیازمند بازنگری و بهروزرسانی هستند. این اهمیت ندارد که ببینیم نویسنده چه چیزی را نگفته، بلکه انتخاب او و اینکه چگونه این موارد انتخابی را مطرح کرده، اهمیت دارد. البته به نظر من معیاری که ببینیم آیا جای خالی مطلبی حس میشود یا نه، در این است که آیا مطالبی که مطرح شدهاند، در جهت پاسخ به پرسش یا پرسشهای پژوهش هستند یا در تشریح ابعاد پدیده موردبحث برآمدهاند. چیزی وجود دارد که گفته نشده باشد و چنانچه گفته میشد ما معنای آن پدیده را بهتر درک میکردیم. چنین چیزی را بهوضوح در کتاب ندیدم، یعنی میخواهم بگویم نویسنده بهرغم برخی مشکلات پژوهشی، در دستیابی به هدف کتاب موفق بوده است. اینکه بگویم مثلا چرا به طنز یا فرهنگعامه، گرافیک کودکان، چاپ دستی و حتی خوشنویسی یا کالیگرافی، پرداخته نشده، نقصانی در کتاب حاضر نیست، بلکه نظر من است. البته ممکن است فردی پیدا شود و بگوید وقتی کتابی سعی میکند بگوید طراحی گرافیک چیست و در مباحث آن نشانی از مثلا موضوع طنز وجود ندارد، پس یک چیزی کم دارد. پاسخ من به این نظر آن است که کتاب پیشرو دریچهای است که آقای نیوآرک گشوده است و درست مثل خود طراحی گرافیک است که طراحان مختلف، آثار متفاوتی را از یک موضوع مشترک ارائه میدهند.
نظر شما