
رسول یونان در مجموعه شعر تازهاش یعنی «آکوردی برای صرف شام» به نوعی شعر رسیده است که دارای تشخص شعری و ذهنی و زبانی خودش است. او در این مجموعه سراسر از واقعیت حرف میزند و تخیل شاعرانه او نیز ریشه در واقعیت دارد.
در یکی از شعرهای این مجموعه می خوانیم:
«با هم این شعر را شروع کرده بودیم
زیبایی از تو بود و
کلمات از من
اما پاییز آمد همه چیز را به هم ریخت
حالا تنها در ادامه این شعر
خیابان خلوت است
کودکی سنگ پرتاب میکند
تنها چراغ روشن در مه میشکند.»
در دیگر شعرهای این مجموعه، رسول یونان به برخی موارد تجسد میبخشد و ذهنیت را به عینت تبدیل میکند. در واقع این کاری است که یونان در مجموعه «آکوردی برای صرف شام» از آن به خوبی بهره می برد:
«انگار بلوری از یخ بود
اسمت
از دهانم افتاد و شکست
چقدر سخت است
نگهداری از یادگاریها!»
در شعرهای عاشقانه نیز شاعر با آنچه در صحنه هست کار میکند. با آنچه وجود دارد و بیهوده وصف زیبایی معشوق را نمیکند و آن را دست نیافتنی نمییابیم:
«زنی روبهرویم نشسته است
اما من نمیدانم
با کسی که نمیشناسمش
از چه چیز باید حرف بزنم
مات و مبهوت
به همدیگر نگاه میکنیم
مثل دو تا مجسمه سنگی
بالای سرمان
دو تا قناری در قفس آواز میخوانند
و در آوازهای همدیگر پرواز میکنند...»
مجموعه شعر «آکوردی برای صرف شام» به تازگی و در بهار امسال(1394) از سوی نشر ثالث منتشر شده است.
نظر شما