دومین جلسه درسگفتارهایی درباره ناصرخسرو برگزار شد
مذهب ناصرخسرو مانع شناخت او شد/ زبان ناصر خسرو درخور مطالعه و تحقیق است
دكتر مهدي محقق در دومين جلسه از درسگفتار خود درباره ناصرخسرو گفت: ناصرخسرو عقايد و افكار مذهبي و كلامي زمان خود را به خوبي ميشناخت. ولي از آنجا كه او شيعه اسماعيلي بود، در ميان اهل سنت جايگاه خود را نيافت و ايرانيان نيز توجه كافي به زبان ارزشمند او نكردند.
محقق گفت: هر يك از شاعران فارسيزبان مقام خاص خود را دارند، و ناصرخسرو جايگاه ويژهاي به لحاظ زندگي، آراء و انديشهاش دارد. اما يك علت موجب شده كه ناصرخسروشناسي، آن چنان كه بايد و شايد پيشرفت نكند و آن اينكه او شيعه بوده و به همين دليل مورد توجه اهل سنت قرار نگرفته است، خصوصا در مناطقي مانند افغانستان آن طور كه بايد از او تجليل نشده. در ايران نيز توجه خاصي به او نشده، زيرا شيعه اسماعيلي (7 امامي) بوده است. در حالي كه ناصرخسرو زبان ارزشمندي را در آثار خود به كار برده كه در خور مطالعه و تحقيق است و بايد بيش از پيش مورد توجه قرار بگيرد.
وي گفت: ناصر خسرو در زماني كه علوم انساني در درجه عالي علمي قرار داشت، زندگي ميكرد. شعراي فارسيزبان همه از قرآن و حديث شروع ميكردند و بعد سراغ ادبيات و امثال و اشعار عربي ميرفتند و در نهايت علوم متداول زمان خود مانند حساب و هندسه و موسيقي و جبر و مقابله را ميآموختند. در آن زمان شهرهاي خراسان، هر يك كرسي يكي از شاخههاي علوم مختلف بود.
وي ادامه داد: براي ناصرخسروشناسي لازم است كه تلقي ناصرخسرو را از علم و كلام (يعني علم عقايد ديني) نسبت به انديشههاي زمان او شناخت. ناصرخسرو در عين اين كه مبلغ دين بود و تسلط و سختگيري زيادي داشت، ولي نسبت به اديان ديگر تسامح و تساهل داشت. براي نمونه ناصرخسرو نسبت به مسيحيت، تسامح زيادي داشت. او در يكي از قصايدش ميگويد:
فخر تو چيست بنگر بر ترس
از سر هوس برون كن و سودا را
تو مومن و گرفته محمد را
او كافر و گرفته مسيحا را
ايشان پيمبران و رفيقانند
چون دشمني تو بيهوده ترسا را
يعني پيغمبران رفيق هستند و حضرت مسيح با احترام حضور پيام اسلام (ص) را پيشبيني كرده است و پيامبر اسلام (ص) نيز با احترام از مريم پاك و حضرت مسيح (ع) ياد ميكند.
اين پژوهشگر ادامه داد: يكي از مضامين اسلام، توحيد (يعني عقيده به يگانگي خدا) است كه در برابر عقيده مردم پيش از اسلام كه به ثنويت و تثليث معتقد بودند، قرار ميگيرد. در اسلام ثنويت و تثليث، شرك به حساب ميآيد. خدا نه ميزايد، و نه زاييده ميشود، پس چه طور ميتوان گفت كه مسيح پسر خداست؟ ناصر خسرو مي كوشد كه اين مساله را حل كند. او ميگويد: مسيحيان مشرك نيستند و خداي يگانه را ميپرستند. ولي كشيشها توانايي تاويل و تحليل مساله را ندارند.
وي افزود: ناصرخسرو در جايي ميسرايد:
قول مسیح آنکه گفت «زی پدر خویش
میشوم» این رمز بود نزد افاضل
در اينجا كلمه «پدر» به صورت رمز به كار رفته، يعني همان چيزي كه انگليسيها به آن سمبل ميگويند و امروز در فارسي به نماد شهرت دارد. پس در اينجا باطن مراد است و نه ظاهر كلمه و منظور از كلمه پدر، پدر جسماني نيست، بلكه رمزي است كه مضمون آن در اين آيه از قرآن نيز آمده: يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه. ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً. مولوي در ابتداي مثنوي خود به همين مضمون اشاره ميكند كه:
هر كسي كو دور ماند از اصل خويش
باز جويد روزگار وصل خويش
وي افزود: در نهايت، اين نفس جزئي متصل ميشود و به اصل و منشأ اصلي خود كه كلي باشد، بازميگردد. اگر عيسي (ع) گفت: من پيش پدرم ميروم، منظورش پدر جسماني نيست. يعني نفس من از عالم بالا آمده است و به همان جا باز ميگردد. روزي هم ميرسد كه بدن بايد به اصل خود كه خاك است، بازگردد. پس تن جسماني به خاك ميپيوندد و جانها به سوي بالا ميرود.
ای خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست
به هوای سر كويش پر و بالی بزنم
ناصرخسرو، بدين كيفيت از مذهب مسيح شركزدايي ميكند.
محقق افزود: هاتف اصفهانی نيز به نوعي تثليث را در مسيحيت توجيه ميكند، زيرا ميگويد:
سه نگردد بريشم ار او را
پرنيان خواني و حرير و پرند
وي گفت: سختگيري و تعصب مذهبي كه ميان قشريون ديگر مذاهب وجود داشت، در آثار ناصرخسرو ديده نميشود. مثلا او درباره دين زردشت هم تساهل و تسامح دارد. ناصرخسرو از مذهب ثنويت آگاهي داشته است كه ميگويد:
وانت گوید «کردگار نیک و بد
ایزد دادار و دیو ابتر است
کار یزدان صلح و نیکوئی و خیر
کار دیوان جنگ و زشتی و شر است»
وي افزود: هر آنچه غير از خداوند است، ظلمت است. واجب الوجود نور محض است كه خداوند است. ولي ممكن الوجود كه ماسويالله است، ظلمت است. نور سرشتهشده در وجود اولياء و انبياء برگرفته از خداوند است. شيخ محمود شبستري ميگويد:
سيهرويي ز ممكن در دو عالم
جدا هرگز نشد الله اعلم
در اينجا، سيهرويي تعبيري از ظلمت است كه هويت وجودي ندارد.
وي گفت: ناصرخسرو نه تنها به عقايد كلامي زمان خود آگاه بود، بلكه به عقايد فرق مختلف نيز آگاهي داشته است. او در بخشهاي مختلف آثارش به درستي مذهب شيعه اشاره ميكند. براي نمونه در بحث جبر و اختيار به «امر بين الامرين» اشاره دارد.
وي گفت: بسياري از دانشمندان كوشيدهاند كتابهايي تحت عنوان «اقتصاد» بنويسند. البته در اينجا، منظور از اقتصاد economy نيست. براي نمونه غزالي كتابي با عنوان «الاقتصاد في الاعتقاد» نوشته است. يعني ما بايد در دينداري نيز معتدل باشيم.
وي افزود: ناصرخسرو در باب جبر و اختيار ميگويد:
به ميان قدر و جبر ره راست بجوي
كه به نزد عقلا جبر و قدر، درد و عناست
نيروي اوليه از خداوند است ولي ما اين نيرو را با اختيار خود به كار ميبريم. حضرت علي (ع) ميفرمايد: الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ. يعني چپ و راست، انسان را به هلاكت ميافكند و راه، وسط اين دو است. اين حديث به دو آيه «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ» و آيه «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ» اشاره دارد. طريقي كه انسان را به سرنوشت مقصود ميرساند، ميان چپ و راست قرار دارد.
وي ادامه داد: اشاعره معتقدند قدر خير و قدر شر از خداوند است. ولي معتزله معتقدند كه خدا قدرت اوليه را ميدهد و انسان با اختيار خود آن را به كار ميبرد.
وي گفت: ناصرخسرو در آثار خود به عقايد اهل سنت نيز اشاره ميكند، ولي در اين قسمت اندكي بيانصافي ميكند. او با بيان عقايدي از ابوحنيفه و شافعيها نشان ميدهد كه مذاهب اهل سنت، هر كدام اشكالاتي دارند، ولي در واقع، ناصرخسرو تحقيق دقيقي درباره مذاهب اهل سنت نداشته است.
وي افزود: ناصرخسرو در مسائل فلسفي نيز به بحث قديم و حادث بودن عالم اشاره ميكند و ميسرايد:
عالم قدیم نیست سوی دانا
مشنو محال دهری شیدا را
قديم بودن عالم يعني عالم هيچگاه خلق نشده است. به لحاظ فلسفي هر فعلي وعاء (ظرف) دارد: ظرف زمان و ظرف مكان. از آنجا كه اشعريها زمان را حركت فلك ميدانند و فلك را جزء عالم به حساب ميآورند، ناچار شدند بگويند: خدا جهان را در زماني موهوم خلق كرد. در مقابل، شيعيان گفتهاند: زمان موهوم وجود ندارد. ميرداماد اين مساله را به خوبي توضيح داده است كه: زمان وعائي براي متغيرات است و افعال خدا در اين ظرف جاي نميگيرد.
محقق گفت: ناصرخسرو معتقد است كه عالم حادث است، ولي نه در ظرف زمان كه مانند اشعريان به ناچار به بيان زمان موهوم بپردازد. او به حدوث عالم زماني معتقد است و نه حدوث دهري. ناصرخسرو در كتاب «زاد المسافرين»، بحثي بر رد طباعيان، دهريان و اصحاب هيولا دارد. او در اين كتاب از يك حكيم گمنام ايراني به نام ابوالعباس ايرانشهري نام ميبرد كه ميگويد: خدا هميشه صانع و خالق بوده است. ناصرخسرو پس از اين مساله به بيان نظريات فلسفي محمدبن زكرياي رازي ميپردازد.
نظر شما