به مناسبت سالمرگ پنجمین شاه از سلسله قاجار
سفرنامه مظفرالدین شاه تهی از مذاکرات سیاسی/متنی مملو از خاطرات بامزه و خندهدار
زندهیاد عبدالحسن نوایی در مقدمه کتاب «یادداشتهای ملک المورخین و مرات الوقایع مظفری» مینویسد: «سفرنامههاي مظفري از سفرنامههاي ناصري چندان سستتر و بيمحتواتر نيست. اين پدر و پسر گويي تعمد يا تعهد داشتند كه يك كلمه حرف حسابي كه به درد اهل تاريخ بخورد و روشنگر مطالبي در سياست داخلي و خارجي باشد، ننويسند.»
کودکی مظفرالدین شاه به روایت یک اتریشی
خلقیات و روحیات، پسر شکوه السلطنه، دومین زن عقدی ناصرالدین شاه از همان دوران کودکی به دلیل رفت و آمد سفرا، پزشکان، باستانشناسان و سیاحان خارجی مورد توجه قرار گرفت به طوری که در کتاب «ایران و ایرانیان» یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصری درباره معاشرت و طرز برخورد برادران با وی مینویسد: «مظفرالدین میرزا در برابر امیر قاسم میرزا جلوه و نمودی نداشت و آن شاهزاده گاهی که مظفرالدین میرزا به حضور پدر میرسید برای آزار و ترساندن او باز شکاری مهیب خود را به طرف او پرواز میداد که مظفرالدین میرزا دچار وحشت شده نالهکنان و گریان خود را به زمین میاندخت و ناصرالدین شاه در کمال بیاعتنایی به مظفرالدین میرزا امیرقاسم میرزا را از آزار او باز میداشت اما لحن گفتارش چنان بود که از ضعف و افکار مظفرالدینمیرزا ناخشنود بود و پسر عزیز خود امیرقاسم میرزا را میستود.» تصویری که پزشک اتریشی ناصرالدین شاه از پادشاه آینده ایران ترسیم میکند تصویر مطلوبی از کاندیدای سلطنت در آینده نیست.
تصویری که ناصرالدین شاه از ولیعهد در کودکی نظاره میکند وی را وامیدارد برای تربیت و تعلیمش مربی و سرپرست ویژهای را برگزیند؛ حسنعلیخان امیرنظام گروسی، رجل مدیر و استخوانداری که سالها مشاغل مهم اداری، حکمرانی و حتی سفارت در اروپا را در کارنامهاش یدک میکشید. اما تدبیر و حضور طولانی مدت وی نیز در کنار مظفر توفیری نداشت و پادشاه قجر بنا به روایتهای مورخان و سیاستمداران خوب و لایق از آب درنیامد و بیشتر اوقات و ایام را به عیش و عشرت و خوشگذرانی، زنبارگی، نوش و نیش با ملوک گردش در اطراف و اکناف آذربایجان میگذراند.
وی علاقه و توجه چندانی به اوضاع و احوال سیاسی، رسیدگی به دعاوی مردم، رعیتنوازی و نشان دادن اسباب جربزه و کاردانی خود نمیورزید و مردم از او شکایت فراوان داشتند و اصولا به عنوان فردی بیحال و نالایق و سست رای شناخته شده بود. رفتارهای نامناسب وی در مدت اقامت در تبریز به عنوان ولیعهد امیر نظام را به ستوه درآورد به طوری که در کتاب «یادداشتهای تاج السطنه»، دختر ناصرالدین شاه و خواهر ناتنی مظفر آمده است: «حسنعلیخان امیرنظام گروسی که مردی جدی و اداری بود در بسیاری از موارد بر او سخت میگرفت و سعی داشت معاشران ناباب را از حول و حوش او دور کند، مانع اسراف و تبذیر او در باجستانیاش از مردم آذربایجان شود اما در مجموع موفق نشد و شاهزاده مرتبا از او شکایت میکرد. امیرنظام برای آنکه تدنی و رذالتاخلاقی ولیعهد را به پدرش ثابت کند دستور داد عکسی را که از مظفرالدینمیرزا در حالتی بسیار زشت و نامناسب و دور از شوون ولایتعهدی در کنار مادیانی گرفته شده بود به تهران بفرستند و از نظر شاه بگذرانند.»
حکایت صداشرفی و مظفر
بنا به نوشته بسیاری از معاصرانی که از نزدیک تماشاگر سلوک و منش مظفر بودهاند حاکی از معلومات ناچیز وی بوده به طوری که مخبرالسلطنه هدایت، نوه مشیرالدوله صدراعظم در کتاب «خاطرات و خطرات» درباره میزان هوش و سواد پادشاه قجر آورده است: «معلومات مظفرالدینشاه در ریاضیات ساده از جمع و منها تجاوز نکرده و حتی به ضرب و جدول ضرب نرسیده بود. آوردهاند که اعداد و اوزان را تشخیص نمیداد و قادر به شمردن اعداد از صد بیشتر نبود. روزی پادشاه دستور داد هزار سکه طلا به خواجهیی ببخشند. به اتابک امینالسلطان دستور داد صد سکه اشرفی طلا را در بشقابی بگذارند و به منظر شاه برسانند و اگر اجازه داد آن مبلغ اشرفی را به آن خواجه تحویل دهند. شاه از دیدن صد سکه طلا در بشقاب چینی عصبانی و متحیر شد و گفت: من دستور داده بودم هزار سکه اشرفی به این خواجه بدهید چرا رفته این همه اشرفی طلا آوردهاید. این تعداد بسیار زیاد است و لازم نیست به یک خواجه بیارزش حرمخانه داده شود.»
مظفرالدین شاه با اینکه مدت کوتاهی سلطنت کرد اما به تقلید از پدر علاقه زیادی به سفر فرنگ داشت. سفرهای وی در کتاب «سفرنامه فرنگ» منعکس شده است؛ سفرنامهای که مطالب آن مورد انتقاد برخی از مورخان قرار گرفت. به طوری که عبدالحسین نوایی، در مقدمهای که بر کتاب «یادداشتهای ملک المورخین و مرات الوقایع مظفری» اثر عبدالحسین خان سپهر نگاشته است درباره سفرنامهنویسی دو پادشاه قجری مینویسد: «سفرنامههاي مظفري از سفرنامههاي ناصري چندان سستتر و بيمحتواتر نيست. اين پدر و پسر گويي تعمد يا تعهد داشتند كه يك كلمه حرف حسابي كه به درد اهل تاريخ بخورد و روشنگر مطالبي در سياست داخلي و خارجي باشد ننويسند. در سراسر سفرنامههاي اين دو، براي نمونه، حتي يك مطلب درباره مسائل سياسي و مذاكرات ديپلماتيك و صحبتهاي خصوصي شاه ايران با مهمانان و ميزبانان خارجي نيامده. چنين است كه ميگوييم تعمدي يا تعهدي در بين بوده كه ناصرالدين شاه و ولد خلفش مظفرالدين شاه يك كلمه از مذاكرات سياسي را بروز ندهند و اسرار دولتي را در سينه نگهدارند و به دل خاك تيره سپارند.»
سفرنامهای به سبک مظفری
نگاهی به برخی صفحات «سفرنامه مظفرالدین شاه به فرنگ» نشان از نوع نگاه مظفرالدینشاه به جامعه اروپا و به ویژه پیشرفتهای این جوامع با روایت خاص وی دارد. در یکی از اوراق این سفرنامه درباره دیدار با ژاک دمورگان، باستانشناسی که قبلا در شهر شوش مشغول به کاوش بوده و مظفر به اشتباه شوشتر را به عنوان محل کاوشهای وی عنوان میکند، آورده است: «صبح برخاستیم به عادت معمول آب خوردیم و راه رفتیم. مسیو دمرگان که در دوازده سال قبل در شهر میان دو آب شرفیاب شده بود و او را دیده بودیم. به حضور آمد. چند جلد کتاب از مصنفات (نوشتهها) خودش که احوالات و انکشافات (کشفیات ) در شوشتر و اسباب عتیقهای (آثار باستانی) که پیدا کرده و صورت (تصویر) آنها را هم در کتابها رسم کرده بود، آورد، تقدیم کرد. ...»
در برگ دیگری از این سفرنامه درباره حمام رفتن و عواقب آن مینویسد:« دوشنبه دهم صفر ( شهر ونیز ایتالیا) صبح از خواب بیدارشدیم دیشب الحمدلله خوب خوابیدیم الحمدلله احوالمان خیلی خوب است امروز بنا است دوسه کار بکنیم اول باید حمام برویم … اما حمام بسیار بدی بود رفتیم توی حمام لخت شدیم، یک حوضی (وان حمام) بود، توی حوض نشستیم خود را شستیم، آمدیم بیرون از حوض، آب ریختیم روی سرمان، غافل از این که از این اتاق آب میرود میریزد روی سر مردم، از حمام بیرون آمدیم …»
خاطره به یادماندنی پائولی از اعلی حضرت قجر
اما روایت سفر و حضور مظفرالدین شاه در فرانسه با قلم یکی از مهمانداران سلطنتی فرانسه به نام
گزاویه پائولی در کتاب «اعلی حضرتها» با ترجمه عباس اقبال به برخی رفتارهای عجیب وی اشاره کرده و آورده است: «واقعهاي كه شايد بيش از همه موجب تفريح خاطر ما شد، پيشامدي بود كه موقع تماشاي تجارب مربوط به فلز راديوم رخ داد. به اين معني كه من در حين صحبت، روزي از كشف بزرگي كه به دست مسيو كوری انجام يافته سخني به ميان آوردم و گفتم كه اين اكتشاف ممكن است اساس بسياري از علوم را زير و رو كند. شاه فوقالعاده به اين صحبت من علاقه نشان داد و مايل شد كه اين فلز قيمتي اسرارآميز را ببيند. به مسيو كوري خبر داديم. با اين كه بسيار گرفتار بود، حاضر شد كه روزي به مهمانخانه اليزه پالاس بيايد و چون براي ظهور و جلوه خواص مخصوص راديوم، لازم بود كه عمليات در فضاي تاريكي صورت گيرد، من با هزار زحمت شاه را راضي كردم كه به زير زمين تاريك مهمانخانه كه به خصوص براي اين كار مهيا شده بود بيايد.
شاه و همه همراهان او قبل از شروع عمليات، به اين اطاق زيرزميني آمدند. مسيو كوري در را بست. و برق را خاموش كرد و قطعه راديوم را كه همراه داشت روي ميز گذاشت. ناگهان فرياد وحشتي شبيه به نعره گاو و يا فرياد كسي كه سر او را ببرند بلند شد و پشت سر آن، فريادهاي زياد ديگري از همان قبيل ضجه، اطاق را پر كرد. همگي ما وحشت كرديم. دويديم چراغها را روشن كرديم، ديديم كه شاه در ميان ايرانياني كه همه زانو بر زمين زده بودند دستها را محكم به گردن صدراعظم انداخته، در حالي كه چشمانش از ترس دارد از كاسه بيرون ميآيد ناله ميكند و ميگويد از اينجا بيرون برويم. همين كه تاريكي به روشنائي تبديل يافت، حالت وحشت شاه تخفيف پيدا كرد و چون دانست كه با اين حركت مسيو كوري را از خود نااميد ساخته، خواست به او «نشان» بدهد. اما دانشمند مزبور كه از اينگونه تظاهرات بيزار و بينياز بود از قبول آن امتناع ورزيد.»
نگاهی دیگر به «یادداشتهای تاجالسلطنه» تاثر عمیقش را از سفرهای فرنگ برادر تاجدارش روایت میکند و به گونهای از بیثمر و زیان آور بودن این سفرها بالحنی تلخ مینویسد: «در اين وقتي كه هر كس به فكر خود بود و به هر قسمي بود قطعه مملكت را ويران مينمودند، برادر تاجدار من هم مشغول كار خويش بود. شبانه خودش را صرف حركات بيهوده مينمود و در خواب غفلت عميق غرق بود. از جمله گردي از انگلستان با خود آورده بود كه به قدر بال مگسي اگر در بدن كسي يا رختخواب كسي ميريختند تا صبح نميخوابيد و مجبور بود اتصال بدن خودش را بخاراند. دو من از اين گرد آورده و اتصال در رختخواب عمله خلوت ميريخت، آنها به حركت آمده، حركات مضحك ميكردند و او ميخنديد. مسافرت اروپايي برادر من شبيه به مسافرت پطركبير است و همان نتايجي كه او برد، اين برعكس برد.»
پادشاهی بی بهره از اطلاعات سیاسی و تاریخی
علیاصغر شمیم در کتاب «ایران در دوره سلطنت قاجار» در توصیف پنجمین شاه قاجار مینویسد: «تاریخ او را فردی سادهلوح، سهلالقبول، متلونالمزاج، مسخره و مضحکهپسند به خلوت میشناسد که از لحاظ فکر، کودکی سالخورده بیش نبود. در دوره او امور سلطنت با میل عملهجات خلوت با وزرای خودغرض اداره میشد. خلوتیان پادشاه گویا از پستفطرتان و پستنژادان و بیتربیت و بداخلاقان انتخاب شده بودند. از این رو وضع دربار ملاعبه بود. پادشاه شخصا با آن همه تعلیم و تربیت دارای هیچ علم نبود و از اطلاعات سیاسی و تاریخی و غیره که لازمه جهانداری است، بیبهره بود و از این رو مالبینی و عاقبتاندیشی، حتی برای خود و اخلاف خویش، هم به خاطرش خطور نمیکرد.»
نظر شما