ماکیاولی کتاب «شهریار» را در سال 1513 میلادی نوشت. او این کتاب را زماني به رشته تحریر درآورد که از کار اخراج و به مزرعه خانوادگی در خارج از فلورانس تبعید شده بود و همین کتاب بود که لقب «پدر سیاست مدرن» را برایش به ارمغان آورد.*
«شهریار»، اثری از «نیکولو ماکیاولی»، نویسنده و سیاستمدار ایتالیایی، بیگمان پرخوانندهترین، بحثانگیزترین و بدنامترین اثر سیاسی همه زمانهاست. شهریار که در سال ۱۵۱۳ میلادی به رشته تحریر در آمد و تا سال ۱۵۳۲ به چاپ نرسید، موضوع بحث تفسیرهای متنوعی بوده است.
از نوشتههای سیاسی وی باید به دو اثر وی که دریچه تازهای رو به جهان سیاست باز کرد، اشاره کرد: «گفتارها» و «شهریار». «گفتارها» درباره مملکتهایی است که به روش جمهوری اداره میشوند و «شهریار» (به ایتالیایی II principe)، (به انگلیسی the prince) درباره حکومتهایی است که به شکل پادشاهی اداره میشوند.
وی «شهریار» را در دوران سخت زندگی خود نوشت و پس از نوشتن کتاب، آن را به «لورنسو مدیچی» پیشکش کرد؛ به امید اینکه شغلی به دست آورد. این کتاب در سال ۱۵۵۹ در فهرست کتابهای ممنوعه پاپ گنجانده و نویسنده آن «ماکیاولی شیطان» نامیده شد.
«شهریار» پس از مرگ نویسنده آن انتشار یافت. نخستین چاپ آن در ۱۵۳۲ در رم، در انتشارات آنتونیو بلادو و در فلورانس، در انتشارات برناردو جونتا درآمد. این رساله که بسیار مختصر است، در اندک زمان به بیشتر زبانها ترجمه شد و در سرتاسر اروپا انتشار یافت و شهرت زیادی به دست آورد. بهویژه در نیمه قرن شانزدهم و نیمه نخست قرن هفدهم، هدف اتهامات و ناسزاهای بسیار سخت قرار گرفت. این اثر چکیده نظریهای است که به نام «ماکیاولیسم» خوانده شده است، به همین سبب خشم همه مخالفان این نظریه را به خود برانگیخت.
این کتاب از 26 باب(فصل) تشکیل شده که هر باب توصیه، نصیحت و تجربهای است از مملکتداری.
عناوین فصول مختلف این کتاب به شرح زیر است:
•فصل یکم: شهریاریها بر چند گونهاند و شیوههای فراچنگ آوردنشان
•فصل دوم: درباره شهریاریهای ارثبرده
•فصل سوم: درباره شهریاریهای پیوندی
•فصل چهارم: چرا در پادشاهی داریوش، که به دست اسکندر افتاد، پس از مرگ اسکندر مردم بر جانشینان وی نشوریدند
•فصل پنجم: در باب شیوه حکومت بر آن شهرها یا شهریاریها که پیش از آن با قانون خود میزیستهاند
•فصل ششم: در باب آن شهریاریها که به نیرو و هنر خود گیرند
•فصل هفتم: در باب شهریاریهای نوبنیاد که به بازو و بخت دیگران گیرند
•فصل هشتم: در باب آنان که با تبهکاری به شهریاری رسند
•فصل نهم: در باب شهریاری مردمی
•فصل دهم: در باب ارزیابی قدرت شهریاریها
•فصل یازدهم: در باب شهریاری دینیاران
•فصل دوازدهم: در باب گونههای سپاه و سپاهیان مزدور
•فصل سیزدهم: در باب سپاهیان کمکی، آمیخته و بومی
•فصل چهاردهم: شهریار و لشکرآرایی
•فصل پانزدهم: در باب آنچه مایه ستایش و نکوهش بهر مردمان است به ویژه شهریاران
•فصل شانزدهم: در باب بخشندگی و تنگچشمی
•فصل هفدهم: در باب سنگدلی و نرمدلی و اینکه مهرانگیزی بهتر یا ترسانگیزی
•فصل هجدهم: در باب شیوه درست پیمانی شهریاران
•فصل نوزدهم: در باب پرهیز از خوار و نفرتانگیزشدن
•فصل بیستم: در باب سودمندی یا زیانمندی دژها و دیگر چارهاندیشیها که شهریاران کنند
•فصل بیست و یکم: شهریار را چه باید کرد تا نامبردار شود
•فصل بیست و دوم: در باب رایزنان ویژه شهریار
•فصل بیست و سوم: چگونه از چاپلوسان میباید پرهیخت
•فصل بیست و پنجم: در کارهای بشری بخت تا کجا دستاندرکار است و چگونه با آن میتوان ستیزید
•فصل بیست و ششم: فراخوانشی به رهانیدن ایتالیا از چنگال بربران
ماکیاولی طبقهبندی یونانی از رژیمهای ششگانه را رها و سنت رومی تمایز میان جمهوری و شهریاری را اتخاذ میکند اما در استفاده از این تمایز، او تاکید میکند که سیاست متنوعتر از آن است که با طبیعت انسان تعیین شود. این واقعیت اساسی برای ماکیاولی نه در پرسش «چه کسی حکم میراند؟» بلکه در پرسش «چگونه باید حکمرانی کرد؟» نهفته است. چنانکه میبینیم معنای اصلی اندیشه سیاسی ماکیاولی در تقابل با مفهوم رژیم اصلح نزد ارسطو پدیدار میشود.
ماکیاولی به دلیل توصیههای ضداخلاقیاش، شخصیتی اهریمنی و نمادی از قساوت، مکر و توطئه قلمداد میشود. این اثر، کتابی است که مخالفان و موافقان سرسختی دارد؛ ضمن اینکه شمار اندیشمندان و فیلسوفان سیاسی که آرا و اندیشههای وی را مطالعه و بررسی و ستایش کردهاند، کم نیستند. روسو، بیکن، هگل، دیلتای و نیچه از آن جمله هستند.
به عنوان نمونه، برتراند راسل از آن به عنوان «رهنمودی برای گانگسترها» یاد میکند. وی در نقد رویکردهایی که ماکیاولی را مورد حمله قرار میدهند، میگوید: «بیشتر ناسزاهای معمول که نثار ماکیاولی میشود، ناشی از خشم سالوسانی است که از اقرار صریح به شرارت ابا دارند.»
یا فرانسیس بیکن او را اینچنین میستاید: «ما به کسانی مانند ماکیاولی مدیونیم که جهان سیاست و رهبران آن را آنطوری که هست به ما نشان میدهند، نه آنطوری که باید باشد.» یا در جایی دیگر میگوید: «در آثار ماکیاولی و امثال آن، ما آنچه را که انسانها انجام میدهند، مشاهده میکنیم؛ نه آنچه را که باید انجام دهند.» همچنین ناپلئون و اسپینوزا هم از کسانی بودهاند که از وی ستایش کردهاند.
اما از سوی دیگر، افرادی مانند شکسپیر و معاصرانش، او را «ماکیاول سبوع»، «شریک جرم اهریمن» و «شیطان» قلمداد میکردهاند. در قرن هجدهم میلادی، فریدریک دوم فرمانروای قدرتمند پروسیا، در نکوهش ماکیاولی تا آنجا پیش رفت که گفت: «ماکیاولی سیاست را فاسد ساخت و امیدوار بود از این طریق تمام قواعد اخلاقی را از بین ببرد.» لرد ماکائولی گفته است: «تردید دارم که بتوان در تاریخ ادبیات نامی منفورتر از ماکیاولی یافت.»
در حقیقت، آنچه ماکیاولی را صاحب شهرت ساخت، اندیشههای متفاوت اوست که وی را به روشنی اندیشمندی مبلغ و پشتیبان سیاست تمرکز قدرت نشان میدهد، همان اندیشههایی که موجب شد به معلم اهریمنی، آموزگار شرارت، فیلسوف شیطانی لقب داده شود و همان باورها و تفکراتی که سبب شد از سویی، برخی متدینان و الهیون، نوشتارهای او را موعظههای شیطانی بخوانند و از دیگر سوی، شماری از فلاسفه و اندیشمندان، آرای او را توجیهگر منافع قدرتمندان، زورمداران و توجیهکننده کاربرد هر وسیله ممکن برای رسیدن به هدف بدانند.
ماکیاولی به طور مداوم به دلیل حمایتش از حکومت فاسد مورد لعن بود و حتی امروزه نیز به حکومت فاسد، حکومت «ماکیاولیستی» گفته میشود. بر اساس همین امر هم به نظر میرسد هدف ماکیاولی از نگارش کتاب شهریار، کمک به حکومت ایتالیا برای حفظ قدرت و غلبه بر سایر حکومتهای اروپایی بوده است و او در این کتاب به مقوله قدرت و ساز و کار حفظ آن نگریسته و تاکید کرده که هدف ایجاد حکومت قدرتمند، وسیله را توجیه میکند.
درباره اينكه اهميت «شهريار» در فلسفه سياسي دنيا چه بوده و هست، سخنها گفته شده و كتابها نوشته شده است. داريوش آشوري، مترجم «شهريار»، در نوشتاري در ابتداي كتاب چنين ميآورد: «در زبان گفتمان سياسي واژهاي بدنامتر از ماكياوليسم نيست. اين اصطلاح را نخستين بار فرانسويان ساختند تا بيزاري خود را از كاترين دو مديسي، شهبانوی فرانسه نشان دهند كه از خاندان ايتاليايي مديچي بود و نيز از هرآنچه رنگ و انگ ايتاليايي داشت. اما اين اصطلاح در زبان سياسی رفتهرفته همهگير شد و معناي فريبكاری و نيرنگبازی و پايبندنبودن به هيچگونه اصل اخلاقی در زندگي سياسي به خود گرفت.»
وی در ادامه میگوید: «بنياد اين برداشت، رهنمودهايي است كه ماكياولي در كتاب شهريار به كساني میدهد كه جوياي قدرتاند. ماكياولی نيرنگبازي و فريب را در بازي قدرت، اصلي ضروری و ناگزير میديد. بسياری نيز برداشت و دانششان درباره ماكياولی و انديشههای وی بيش از اين نيست. ماکیاولی در زیر ضرب بدترین تهمتها و دشنامها قرار گرفت و نام وی نزد بسیاری کسان هم نام شیطان شد. اما حق آن است که ماکیاولی به رغم این بدنامی، در تاریخ اندیشه سیاسی جایگاهی بس بلند دارد و پیشتاز کسانی است که در شکستن چارچوبه اندیشه قرون وسطایی و فرابردن آن به قلمروی اندیشه مدرن نقشی بزرگ بر عهده داشتهاند.»
در بخشی از اندرزهای ماکیاولی به پادشاه دورانش در کتاب «شهریار» میخوانیم: «داشتن صفات خوب چندان مهم نیست. مهم این است که پادشاه فن تظاهر به داشتن این صفات را خوب بلد باشد. حتی از این هم فراتر میروم و میگویم که اگر او حقیقتا دارای صفات نیک باشد و به آنها عمل کند به ضررش تمام خواهد شد. در حالیکه تظاهر به داشتن این گونه صفات نیک برایش سودآور است. مثلا خیلی خوب است که انسان دلسوز، وفادار، باعاطفه، معتقد به مذهب و درستکار جلوه کند و باطنا هم چنین باشد. اما فکر انسان همیشه باید طوری معقول و مخیر بماند که اگر روزی به کار بردن عکس این صفات لازم شد به راحتی بتواند از خوی انسانی به خوی حیوانی برگردد و بیرحم و بیعاطفه و بیوفا و بیعقیده و نادرست باشد.»
کتاب «شهریار» در ایران در سالهای مختلف، از سوي ناشران و مترجمان متفاوت منتشر شده است. این کتاب نخستینبار با عنوان شهریار توسط محمود محمود در سال ۱۳۱۱ به فارسی برگردان شده است. از جمله ناشران این اثر، نشر بنگاه آذر، نگاه، اقبال، عطار (با ترجمه محمود محمود)، انتشارات آگاه و پرواز (با ترجمه داریوش آشوری) و نشر جامی (با ترجمه مرتضی ثاقبفر) بوده است.
نظر شما