چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۱ - ۱۰:۵۶
كتاب و سنت مبنای انسان برای شناخت حقوق و تكاليف است

نويسنده و مدرس فلسفه در نشست «انسان در حكمت شيعي» گفت: در حكمت شيعي، كتاب و سنت، متن و مبناي انسان براي شناخت حقوق و تكاليف خود است. البته او كتاب و سنت را بايد به مدد ابزار تاويل متن، رمزگشايي كند، روشي كه با هرمنوتيك تفاوت‌هايي دارد.-

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، دومين نشست از سلسله نشست‌هاي الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت عصر ديروز با سخنراني انشاءالله رحمتي، نويسنده، مترجم و مدرس فلسفه عصر ديروز (16 آبان) در دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران برگزار شد.
 
اين نشست به بررسي «انسان در حكمت شيعي» و همچنين مقايسه آن با انسان در دنياي مدرن اختصاص داشت.

رحمتي در ابتداي سخنانش به آراي «ابن بابويه» اشاره كرد كه در كتاب «الاعتقادات» اعتقاد به قدم نفس را از جمله عقايد شيعيان دانسته است.
وي افزود: اعتقاد به قدم نفس يا همان اعتقاد به هبوط در اصطلاح ديني، سنگ‌بناي انسان‌شناسي حكمت شيعي است. مي‌توان گفت نفس بشر در اصل فرشته‌اي است كه در زندان غربت غربي گرفتار شده است.

به گفته اين مدرس دانشگاه، هر انساني فرشته بالقوه‌اي است كه بايد با خروج از اين غربت غربي، متحقق و متخلق به فرشتگي وجود خويش شود. تفسير شيعي از هبوط هرچند شباهت‌هايي با گناه جبلي و ازلي در اعتقاد ادياني مانند مسيحيت دارد، اما هم ماهيت آن و هم لوازمش با چنين مفهومي متفاوت است.

مترجم كتاب «معبد و مکاشفه» ادامه داد: اين انسان فرشته‌خو يا فرشته بالقوه، قوه و قابليت‌هاي بي‌پاياني دارد، به‌گونه‌اي كه هرگز نمي‌توان انسان‌هايي را كه در مسير كمال قرار دارند هم‌سطح يكديگر دانست و ماهيت واحدي براي آن‌ها در نظر گرفت. در حقيقت درباره چنين انسان‌هايي مي‌توان گفت كه نوع‌شان منحصر به فرد است اما در عين حال چون اين مراتب متعدد در نهايت بر مبناي قرب و سپس به مبدا تعريف مي‌شوند، نوعي ثبات براي سرشت بشر وجود دارد به طوري كه سرشت بشر را هرگز نمي‌توان سرشت «پروته»‌اي يا سيال در اصطلاح برخي متفكران مدرن، در نظر گرفت.

عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي يادآوري كرد: ديگر اين‌كه چنين انساني هرچند دستخوش هبوط شده است، اما هبوط هرگز به معناي عصيان در برابر اراده خداوند نيست و بنابراين چنين انساني كاملا در برابر انسان «پرومته»‌وار يا عاصي كه مي‌توان گفت مانند اعلاي انسان مدرن است قرار مي‌گيرد. به عبارت ديگر، چنين انساني در اين عالم خاكي، هم‌رزم و ياور افلاكيان است، نه همآورد آنان.

مترجم كتاب «نقد عقل عملی، ایمانوئل کانت» با بيان اين‌كه مقابله با بسياري از شرور(شرور اخلاقي) در عالم در گرو اراده چنين انساني است، اظهار كرد: بنابراين بايد اين انسان با حقوق و تكاليف خويش به عنوان موجود ممتازي در اين دار دنيا واقف باشد.

رحمتي كتاب قدسي يا همان كتاب و سنت را متن و مبناي انسان براي شناخت حقوق و تكاليف خود دانست و گفت: او بايد كتاب و سنت را به مدد ابزار تاويل متن، رمزگشايي كند. البته از ياد نبريم اين تاويل هرچند به ظاهر شبيه هرمنوتيك در تفكر مدرن است، اما تفاوت‌هاي اساسي با آن دارد؛ از جمله اين‌كه برخلاف هرمنوتيك، تمايز ميان متن قدسي و متن بشري يا همان متن عرفي را تمايزي تقليل‌ناپذير و حذف‌نشدني مي‌داند. به علاوه به قداست‌زدايي و اسطوره‌زدايي از متن قدسي دست نمي‌يابد.

وي به تفاوت‌هاي انسان در حكمت شيعي و دنياي مدرن اشاره كرد و گفت: كرامت انسان در دوره مدرن كه از رنسانس آغاز شد همچنان حفظ شد، اما اين برتري از جنس برتري انسان در حكمت شيعي نيست. اين انسان برتري فرشته‌گونه ندارد، زيرا در انسان در دنياي مدرن به عالم بالا متصل نيست و خوي فرشته‌گونه براي او در نظر گرفته نمي‌شود.

مترجم كتاب «اسلام و تنگناهای انسان متجدد» افزود: «پيكو» نويسنده دوره رنسانس در كتابش با عنوان «درباره كرامت انسان» كه به لحن كتاب‌هاي آسماني نوشته شده است، ظاهرا از انسان تمجيد مي‌كند اما اين انساني كه وي از آن تمجيد مي‌كند، آن انساني نيست كه مورد نظر قرآن است. در واقع اين نويسنده نيز به نوعي نظر فلاسفه اگزيستانس را دارد.

رحمتي توضيح داد: فلاسفه اگزيستانسياليست معتقدند در همه موجودات، ماهيت مقدم بر وجود است، اما اين موضوع درباره انسان متفاوت است، زيرا وجود انسان بر ماهيتش تقدم دارد. يعني وجودش به گونه‌اي است كه مي‌تواند ظهور و تحقق جديد داشته باشد. وقتي انسان خودش مي‌تواند ماهيتش را بسازد، بنابراين نمي‌توانيم ماهيت او را تعريف كنيم. در حكمت شيعي نيز انسان ماهيتش را مي‌سازد، اما او در ساختن اين ماهيت معطوف به يك مبدا الهي است. اين در حالي است كه براي انسان مدرن، مبدائي وجود ندارد.

اين مدرس دانشگاه در پايان گفت: انسان مدرن از تكليف آزاد است و خود را از مواجهه با خدا بي‌نياز مي‌داند، زيرا فناوري را در اختيار دارد. در حكمت شيعي انسان علم را به دليل معرفت مي‌خواهد، اما انسان مدرن علم را براي برتري بر عالم مي‌خواهد. بيكن در كتابش مي‌گويد كه ما علمي را نمي‌خواهيم كه ما را آگاه كند، بلكه علمي مي‌خواهيم كه ما را توانا كند. به بيان ديگر علم دانايي نيست، توانايي است. تخريب محيط زيست بارزترين نتيجه چنين تفكري است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها