چهارشنبه ۷ دی ۱۴۰۱ - ۰۹:۱۱
داستان کوتاه باید موجز، هنرمندانه و با پایان‌بندی غافلگیرکننده باشد

مریم ورپشتی با اشاره به تفاوت‌های داستان‌کوتاه و رمان گفت: داستان کوتاه با رمان متفاوت است. در رمان دست نویسنده باز گذاشته شده و می‌تواند دوروبر موضوع قلمفرسایی کند؛ اما در داستان‌کوتاه که برشی از زندگی یک شخصیت و دارای یک اتفاق درونی‌ با انتخاب زاویه‌دید درست است، باید خیلی موجز، هنرمندانه و با پایان‌بندی غافلگیرکننده نگارش شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «مورچه لوچ» به قلم مریم ورپشتی به تازگی از سوی انتشارات سوره مهر راهی بازار نشر شده است. این کتاب با موضوع اجتماعی دارای پنج داستان کوتاه است که رگه‌های طنز دارد و برخی از داستان‌ها کار سورئال هستند. فراواقع‌گرایی یا سوررئالیسم یکی از جنبش‌های هنری قرن بیستم است. سوررئالیسم به معنی گرایش به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر است. «مورچه لوچ» با این سبک در ۷۲ صفحه منتشر شده است و «همزیستی»، «مورچه لوچ»، «قلاب»، «سفر پر ملال»، «رخنه در شرکت» و «بهترین همسر»، عناوین داستان‌های این کتاب هستند. با ورپشتی درباره این کتاب و شیوه نگارش داستان‌کوتاه صحبت کردیم که در ادامه می‌خوانید:
 
سوژه مجموعه‌داستان «مورچه لوچ» چطور به ذهن شما رسید؟
این کتاب شامل یک داستان فانتزی و چهار داستان رئال، مختص بزرگسالان است. مدتی بود نوشته‌هایم از خاطره و دلنوشته پیشتر نمی‌رفت تا اینکه تصمیم گرفتم مسیرم را عوض کنم. با مطالعه بهترین داستان‌های کوتاه و کتاب‌های آموزشی، شروع به نوشتن داستان کوتاه کردم. سال 90 به تشویق خواهرم، اولین داستانم را برای مجله اطلاعات هفتگی فرستادم که یک مسابقه داستان و زیر نظر استاد عزیز علی‌اصغر شیرزاد بود. جا دارد همین‌جا از وی تشکر کنم. وی نقد مفصل و دلگرم‌کننده‌ای برای آن داستان نوشت و آن را چاپ کرد. در طی دوسال داستان‌هایم موفق به دریافت سه تقدیرنامه و جایزه نقدی و چند جلد کتاب و جوایز دیگر شد. سال 98 همان داستان‌ها از سوی انتشارات سوره مهر در مجموعه‌ای به نام «مورچه لوچ» که اسم یکی از داستان‌هاست به چاپ رسید.
 
چگونه یک داستان کوتاه در ذهن مخاطب ماندگار می‌شود؟
به نظرم کمتر کسی پیدا می‌شود که داستان‌های کوتاه چخوف و مارکز و جویس یا شازده احتجاب گلشیری یا گیله مرد علوی، یا از هدایت، دانشور، مهشید امیر شاهی و گلی ترقی را بخواند و عاشق داستان کوتاه نشود. داستان کوتاه با رمان متفاوت است. در رمان دست نویسنده باز گذاشته شده می‌تواند دورو بر موضوع قلمفرسایی کند اما در داستان کوتاه که برشی از زندگی یک شخصیت است و دارای یک اتفاق درونی‌ست که با انتخاب زاویه دید درست، باید خیلی موجز و هنرمندانه و با یک پایان‌بندی غافلگیرکننده نگارش شود. این‌گونه است که بعضی داستان‌های کوتاه، به مفهوم مانا در ذهن خواننده می‌درخشد.
 
آیا داستان‌های شما، آموزش پنهان در دل خود دارد؟
بله در واقع هرداستان کوتاه دارای یک پیام کوتاه است یا همان منظور نویسنده، شاید بتوان گفت یک ژرف‌کاوی خلاق و هنرمندانه برگستره مناسبات انسانی است.
 
چگونه افراد را به مطالعه تشویق کنیم؟ پیشنهاد شما چیست؟
به نظرم انسان در هر سنی نیاز به مطالعه دارد. این کار در زمان کودکی و پیش از ورود به مدرسه به عهده والدین است. این عادت به مطالعه باید پیش از ورود به دبستان آغاز شود. انسان اهل مطالعه و تحقیق، به حقوق خودش واقف خواهد بود و انسانی نقدپذیر و به دور از تعصبات خواهد بود. کسی که به مطالباتش آگاه باشد، صددرصد موفق خواهد بود و انسان بی‌برنامه، هرج ومرج و باری به هرجهت نخواهد بود. اساس یک جامعه موفق دارا بودن افراد اهل مطالعه است.
کودکان داستان‌های سورئال و غیر‌واقعی را بهتر می‌پسندند. من داستان‌های فلکلور یا همان قصه‌های افسانه‌ای و محلی را هم که مادربزرگ‌ها تعریف می‌کردند، توصیه می‌کنم؛ چراکه برای رشد فکری و تخیلات‌شان لازم است.
 
در هریک از داستان‌های شما یک فرد دائما خودش را در چالشی ذهنی می‌بیند و دائما در حال نشخوار ذهنی‌ است. درباره این نوع نگاه توضیح دهید.
بله، در هر داستان کوتاه یک اتفاق در زندگی شخصیت بررسی می‌شود. این اتفاق گاهی به‌صورت تصویر بخش‌هایی از آن نمایش داده می‌شود و گاهی به صورت واگویه (صحبت‌های درونی شخصیت با خودش) و مرور حوادث یا فلاش‌بک صورت می‌گیرد. البته این هم بسته به نوع نگاه و سلیقه نویسنده است که چطور با مخاطب خود ارتباط برقرار کند. مثلا در داستان غم از چخوف، یک کالسکه‌ران همان‌طور که مسافرهایش را به مقصد می‌رساند، گاهی با آن‌ها درد دل می‌کند. اوج داستان، اینجاست که کسی حوصله و وقت شنیدن، حرف‌های کالسکه‌ران را ندارد، وقتی مرد به خانه می‌رسد اسبش را به اصطبل می‌برد و آنجا برای اسب دردودل می‌کند و از مرگ فرزند جوانش می‌گوید.
 
کمی از داستان‌های «مورچه لوچ» برای‌مان بگویید.
در داستان اول «مورچه لوچ» با نام «همزیستی» شخصیت اصلی داستان دچار یک نوع اختلال روانی و شاید مالیخولیاست و فکر می‌کند دورش را تعدادی موجود عجیب گرفته که با او زندگی می‌کنند. این افکار زندگی شخصیت را کم‌کم به چالش می‌کشد یا «قلاب» داستان دیگری‌ است که عنوان طنز تلخ گرفته است. همچنین در این کتاب دو تا همسایه به تصویر کشیده شده که یکی در نهایت زرنگی، از همسایه خود سواستفاده می‌کند. در داستان «سفر پر ملال» نیز با پیرمردی برخورد داریم که با پسر و عروس و نوه شیطان خود به مسافرت می‌روند؛ البته اینکه پیرمرد به چی فکر می‌کند و نوه چه برسر او می‌آورد، قصه‌ای است که بهتر است خودتان بخوانید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها