دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۰:۲۰
کم‌تعداد بودن کتاب درباره شهدای غواص از کم‌کاری نویسنده‌هاست

نویسنده کتاب «ساحل خونین اروند»، کم‌تعداد بودن کتاب درباره شهدای غواص را از کم‌کاری نویسنده‌ها و ناشرها دانست و گفت: متأسفانه خیلی از نویسنده‌ها و ناشرها به دنبال سوژه‌های معروف و فرماندهان هستند که کتاب‌شان پرفروش شود، درحالی‌که همین غواصان بی‌ادعا و شجاع، در عین مظلومیت، زندگی‌های بسیار جذاب دارند که مخاطب را جذب خواهند کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، اگر به دنبال حس‌کردن گوشه‌ای از رشادت و مظلومیت رزمنده‌های غواص در عملیات کربلای چهار هستید، کتاب «ساحل خونین اروند» را بخوانید. این کتاب روایتی جذاب از زندگی پسرخاله‌های غواص است. شهید محسن باقریان 19ساله، پیک گردان 410 غواص بود که همراه فرمانده‌اش حاج‌احمد امینی در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید و محمدرضا و مهدی صالحی دو برادر 18 و 19 ساله‌ای که مظلومانه با لباس غواصی در عملیات کربلای چهار به شهادت رسیدند. محمدرضا بعد از پسرخاله‌اش محسن، پیک گردان 410 لقب گرفت و مهدی فرمانده دسته ویژه شد. در همان شب عملّات کربلای چهار، ترکشی، گلوی مهدی را می‌شکافد و او را آسمانی می‌کند. پیکر مطهرش به خانه برمی‌گردد، اما محمدرضا مفقود می‌شود. 9 سال بعد همان‌طور که به مادرش قول داده بود به همراه دایی‌اش معلم شهید سیدجلال سجادی برمی‌گردد و استخوان‌هایش کنار برادر به خاک سپرده می‌شود.

با رضا کشمیری درباره موضوع و محتوای این اثر به گفت‌‌وگو پرداخته‌ایم.
 
چه شد که دل به ثبت و نگارش این لحظه‌ها سپردید؟
کتاب «ساحل خونین اروند»، روایتی داستانی از خاطرات پسرخاله‌های شهیدم، شهید محسن باقریان که پیک گردان 410 لشکر 41 ثارالله بود و دو برادر شهید مهدی و محمدرضا صالحی که محمدرضا بعد از شهادت محسن، پیک گردان شد و مهدی فرمانده دسته ویژه لقب گرفت. باید اشاره کنم که شهید عزیز و محبوب ما سردار حاج قاسم سلیمانی درباره گردان 410 غواص گفته بود: «گردان 410 یک ستاره درخشان در لشکر 41 ثارالله بود. ستاره زهره‌ای بود که همه نور آن را می‌دیدند... دلیل برجستگی این گردان یکی فرماندهان آن بودند و دیگری بچه‌هایی که آن‌جا تجمع کرده بودند که عصاره به تمام معنای فضلیت‌های مختلف بودند. ... وقتی وارد گردان می‌شدیم نمی‌توانستیم تصور کنیم که این‌جا حوزه علمیه است یا نشانه‌های کوچکی از صدر اسلام یا فضای کعبه است که تعدادی مشغول ذکر و دعا هستند».
 
از میان شهدای دفاع مقدس چه شد تصمیم گرفتید خاطرات شهدای غواص را در قالب یک کتاب بنویسید؟
من با کارگاه خاطره‌نگاری استاد مرتضی سرهنگی شروع به نویسندگی کردم، اولین کتابم گلوله‌های داغ، سفرنامه اربعین بود. بعد از آن تصمیم گرفتم برای شهدای شهرم، رفسنجان کار کنم. دلیل اصلی آن هم نبود کتاب خاطرات شهدای رفسنجان بود. اول از همه از شهدای فامیل شروع کردم، کتاب «شب حنظله‌ها»، خاطرات روحانی شهید آفرند بود که پسر عمه‌ام می‌شد. بعد از آن کتاب «ساحل خونین اروند»، خاطرات پسرخاله‌های شهیدم که مظلومانه در کربلای چهار به شهادت رسیدند را نگاشتم. در حین جمع‌آوری خاطرات، آن صحنه‌ای که غواصان با لباس غواصی روی رودخانه اروند شناور بودند و لابه‌لای سیم‌خاردارها بالا و پایین می‌شدند را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. این مظلومیت شهدای عملیات کربلای چهار مهم‌ترین امری بود که مرا به نوشتن این کتاب وا داشت.
 
برای نگارش این کتاب با چند نفر و چند ساعت مصاحبه کردید؟
با بیش از 16 نفر و حدود 18 ساعت مصاحبه انجام شده است.
 
تمامی اطلاعات از زبان دیگران است؟ دست نوشته‌ای از شهدا وجود نداشت؟
فصل اول و دوم کتاب، راوی خودم بودم و خطاب به پسرخاله‌های شهیدم نوشتم، فصل‌های بعدی کتاب به‌صورت دانای کل یا همان سوم شخص نوشته شده است، یعنی همه خاطرات به ترتیب از دوران کودکی شروع شده تا شهادت و بعد از شهادت. در دو فصل آخر هم نامه‌ها وصیت‌نامه‌های پسرخاله‌های شهیدم آمده است.
 
از تجربیات خود در مسیر نگارش این اثر بگویید؟
با این‌که این سه شهید عزیز از اقوام ما بودند، اما ناگفته‌های زیادی در زندگی آن‌ها بود که خیلی روی خود من اثر گذاشت. اساتید داستان‌نویسی می‌گویند با قلب خود بنویسید؛ یعنی نوشته شما قبل از همه، روی خود شما باید اثر بگذارد، خودتان باید به پای متن خود بگریید یا بخندید. من بارها پابه‌پای متن کتاب از مظلومیت شهدای غواص گریستم.
 
همچنین قسمتی از وصیت‌نامه شهید محمدرضا صالحی بود که بیش از همه اشکم را درآورد: «اما و اما ... ای رهبر من، ای کسی که نامت مانند گلبول‌های قرمز در داخل رگ‌هایم شعله می‌زند، ای مردی که مرا از تاریکی‌ها به حقیقت روشنی کشانید، ای عزیز امت محمد(ص) و ای تبلور کامل شیعه، هر چند که در طول این چند سال حتی یک‌بار توفیق دیدن رویت را از نزدیک نداشتم، ولی دلم خیلی می‌خواست زیارتت کنم و اگر می‌شد بر پشت دستانت بوسه‌ای از ته قلب بزنم تا بلکه بتوانم عشق یک بسیجی نسبت به رهبرش را ابراز کنم. خدا شما را برای ملت ایران حفظ کند.
 
در پایان این وصیت‌ها نمی‌توانم یادی از مولایم حسین(ع) نکنم، نمی‌دانم چند وقتی است که عشق به کربلا وجودم را گرفته و نام حسین قلبم را می‌فشارد و اشک از دیدگانم می‌ریزاند و امیدوارم که حسین(ع) مرا به حضور بپذیرد».
 
چه ویژگی‌ها و مؤلفه‌هایی را در این اثر در نظر گرفتید که به سمت شعاری و کلیشهای‌شدن نرود و تبدیل به اثری جذاب و خواندنی شود؟
به قول استاد سرهنگی، امروز باید طوری نوشت که شاهکار ادبی باشد در غیر این‌صورت مخاطب نمی‌خواند، یعنی نکات داستان‌نویسی، پرداخت به جزئیات و کوشش در جهت فضاسازی و صحنه‌پردازی می‌تواند یک اثر را خواندنی کند. من سعی کردم در حد توان و قلم خود و با حفظ اصل خاطره، پرداخت داستانی داشته باشم تا مخاطب وقتی کتاب را به‌دست می‌گیرد بتواند یک نفس بخواند، طوری که نتواند کتاب را زمین بگذارد.


 
چه بازخوردی از سوی مخاطبان دریافت کردید؟
تاکنون بازخوردهای خیلی خوبی از کتاب گرفتم، اول از همه پدر بزرگوارم که کتاب‌خوان قهاری است، یک‌نفس کتاب را خواند و بسیار تحت‌تأثیر قرار گرفته بود، می‌گفت خیلی زیبا و خواندنی شده، از کتاب‌های قبلی‌ات هم بهتر شده است. چند نفر از دوستان نویسنده هم به روان و جذاب بودن متن کتاب اذعان کردند. البته با توجه به اینکه حدود یک ماه است که کتاب چاپ شده، همین بازخوردها برایم خیلی شیرین بود.
 
علی‌رغم رشادت و مظلومیت رزمنده‌های غواص در دوران دفاع مقدس، به‌نظر شما چرا آثار مکتوب با موضوع رزمندگان و شهدای غواص این‌قدر کم‌تعداد است؟
این کم‌تعداد بودن کتاب شهدای غواص از کم‌کاری ما نویسنده‌ها و ناشرهاست. متأسفانه خیلی از نویسنده‌ها و ناشرها به دنبال سوژه‌های معروف و فرماندهان هستند که کتاب‌شان پرفروش شود. در حالی که همین غواصان بی‌ادعا و شجاع و در عین حال که مظلوم هستند، زندگی‌های بسیار جذاب دارند که اگر با قلم داستانی کار شود، مخاطب را جذب خواهد کرد. همین‌جا باید از مدیر انتشارات جهادی و انقلابی شهید کاظمی تشکر کنم که واقعا در این وانفسای گرانی کاغذ و مشکلات اقتصادی همه‌جوره پای کار شهدا ایستاده و مجاهدانه زحمت می‌کشد، دعا می‌کنم که شهادت در راه خدا نصیب من و ایشان و همه عاشقان شهادت شود، آن هم شهادتی همچون حاج‌قاسم عزیز.
 
اگر بخواهیم از کلیشه‌ها دوری کنیم، چه نکاتی از زندگی شهید را باید بنویسیم تا برای مخاطب تازگی داشته باشد؟
به نظرم اگر همین کارهای جزئی شهدا، از توجه و اطاعت از پدر و مادر گرفته تا مهربانی به مردم و راه انداختن کار مردم و ... با قلمی جذاب و داستانی نوشته شود، کلیشه‌ای نخواهد بود. نویسندگان باید از گزارش‌نویسی و شعاری‌نویسی به شدت پرهیز کنند، متأسفانه هنوز هم بعضی ارگان‌ها با بودجه‌های دولتی کتاب برای شهدا چاپ می‌کنند، اما همه‌اش شعاری و گزارشی است که مخاطب را جذب نمی‌کند و حیف و میل کردن بیت‌المال است.
 
اثر جدیدی در دست نگارش دارید؟
این روزها درگیر نوشتن خاطرات داستانی معلم شهید حاج‌محمد میرزابیگی هستم، شهیدی که عاشقانه و مجاهدانه برای کودکان استثنایی تلاش می‌کرد. ایشان مدرسه‌ کودکان استثنایی در رفسنجان را راه‌اندازی کرد و در زمان شهادت، خودش مدیر مدرسه بود. همچنین در حال جمع‌آوری خاطرات دایی شهیدم، معلم مجاهد شهید سیدجلال سجادی هم هستم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها