چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳ - ۰۸:۲۵
باید اثر قرآن بر درک نویسنده منشا داستان دینی باشد

ایده گرفتن از قصه‌های قرآن مطلقاً اشتباه نیست؛ به شرطی که اثر اصلی قرآن بر درک نویسنده از هستی و خود او، منشأ ایده‌های داستانی و مقوّم اصلی روایت و هادی او در طرح و پیرنگ داستان باشد.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمد قائم‌خانی، نویسنده ادبیات داستانی: متن حاضر با تحلیل مباحث کتاب «رمز کل؛ کتاب مقدس و ادبیات» و ملاحظه تفاوت نگاه مسلمانان به دین و وحی آسمانی در قرآن با کتاب مقدس موجود، به بررسی رابطه مهم‌ترین جلوه مدرن زبان یعنی رمان و زبان دین می‌پردازد. باید خاطرنشان کرد که این کتاب، نوشته نورتوب فرای در ابتدای قرن بیستم است و بیشتر متمرکز بر مباحث کلی نقد ادبی با تکیه بر فلسفه نگاشته شده است و وارد خود ادبیات نمی‌شود البته بخش دوم کتاب، به بررسی اجمالی خود کتاب مقدس پرداخته و نکات مهمی را در رابطه با زبان دین گوشزد می‌کند.

موقعیت خاص نورتوب فرای باعث شده که کتاب از غنای خاصی برخوردار شود. تحصیل در رشته فلسفه دانشگاه تورنتو و گذران زندگی چندساله در لباس کشیش، تدریس زبان انگلیسی و نگارش مقالات متعدد نقد ادبی باعث شده که او بتواند در هر سه حوزه ادبیات، دین و فلسفه، حرفی برای گفتن داشته باشد. از طرفی علاقه او به اشعار ویلیام بلیک و ده سال مطالعه در زمینه اسطوره، وی را از دایره تنگ نگاه‌های مدرن بیرون برده و قدرت قضاوت راجع به سنت، مدرنیته و دین را به او بخشیده است. او حاصل مطالعاتش را در اثری با عنوان کالبدشناسی نقد منتشر کرد که از جمله آثار مهم نقد اسطوره‌شناختی محسوب می‌شود.

زبان در ادبیات و دین

زبان، موجود سیالی است که بسته به شرایط و نیازهای متفاوت، اشکال مختلی از خود بروز می‌دهد. به همین دلیل از ابعاد و زوایای گوناگون زندگی انسانی می‌توان به زبان پرداخت. اگر بخواهیم درباره کلیت آن سخن بگوییم، زبان مایه اصلی حیات فکری و اجتماعی انسان است. حیات فکری انسان و نسبت با جامعه و تمدن، سه جنس متمایز دارد که هر کدام نیازهای متفاوتی را برآورده می‌کنند. ادبیات، حکمت و علم، سه بخش اصلی حیات جامعه و سه نوع اندیشه مجزا و در عین حال مرتبط انسان‌اند. زبان در نسبت با هر یک از این سه نوع حیات انسانی (ادبیات، حکمت و علم)، سه شکل متفاوت متناسب با آن عرصه پیدا می‌کند: اسطوره‌ای، تمثیلی و توصیفی.

زبان اسطوره‌ای در ساحت ادبیات معنی می‌دهد؛ چرا که هنر به‌طور عام، از زبانی استعاری برخوردار است. در این میان، تعین تام زبان استعاری- اسطوره‌ای در یک تمدن، صورت شعر به خود می‌گیرد. دلیل اسطوره‌ای شدن زبان در حوزه ادبیات آن است که کاربرد معمول زبان، امکان انتقال مفاهیم بیرون از زیست عادی را ندارند. در حوزه فردی، شعر به منظور فراروی از روزمرگی زندگی سروده می‌شود و در حوزه اجتماعی، در پی ارجاع به مفهومی بیرون از حوزه در دسترس زیست انسانی. این‌جا پای آن نوع معانی در میان است که ارجاع مستقیمی به اطراف انسان دارد. استعاره، هویت اصلی الفاظ زبان است. هنگام انتقال پیام و معرفت و اندیشه بشری در قالب کلمات، اسطوره ماهیت اصلی این نوع از زبان می‌شود. پس زبان هومر، اسطوره‌ای است، بر خلاف زبان افلاطون که تمثیلی و زبان نیوتن که توصیفی است.

از طرف دیگر ما با متونی طرف هستیم که حجم کمی در تاریخ بشر دارند، ولی اثرگذارترینِ آن‌ها هستند. کتاب مقدس که وحی الهی به انبیا و پیام خدا برای بشر است، زبان مخصوص به خود را دارد. اگر به جزئیات نثر کتاب مقدس دقت شود، ردّ پای هر سه نوع متن ادبی، علمی و فلسفی در آن دیده می‌شود. به این اعتبار می‌شود گفت که زبان وحی، هم استعاری- اسطوره‌ای است، هم مجازی- تمثیلی و هم عینی- توصیفی. اما اگر بر کلیت کتاب مقدس تمرکز شود، زبانش نه استعاری- اسطوره‌ای است، نه مجازی- تمثیلی و نه عینی- توصیفی. در واقع زبانِ آن نه ترکیبی از سه زبان، که فراتر از هر سه و در واقع تجلی تام خود زبان است.

پس نباید دچار این خطای استراتژیک مبتلابه شد و زبان کتاب مقدس را به سه سطح استعاره و اسطوره، مجاز و تمثیل و یا سطح توصیف کاهش داد. تنها باید با زبان وحی زیست تا انس با آن، معانی و مفاهیم حقیقی آن را برای انسان روشن و آشکار کند. کتاب مقدس، یک کل واحد است که برای فهم آن، باید همۀ آن را مورد توجه قرار داد.

رمان دینی

برویم سراغ رمان؛ رمان چیست؟ چه نسبتی با زبان دارد؟ در کجا باید قرارش داد و چه انتظاری می‌بایست از آن داشت؟ آیا زبان رمان، اجازه تولید رمان دینی را به ما می‌دهد؟ نویسنده رمان باید چه نسبتی با دین و کتب مقدس بگیرد؟ به‌یقین زبان رمان توصیفی است، ولی در گروه ادبیات جای می‌گیرد و ارتباط وثیقی با فلسفه دارد. این ترکیب سه‌گانه رمان به صورت یک استثنا در میان تعینات ادبی زبان جای می‌گیرد. به همین دلیل است که رمان، پیوندی ناگسستنی با شعر، فلسفه و علم دارد. بنابراین باید نسبت رمان دینی را با شعر، فلسفه و علم مشخص کرد. در این مجال کوتاه، ما تنها به چند سؤال اساسی که رمان دین باید به آن پاسخ بدهد، می‌پردازیم؛ چرا که خودِ روشن شدن صورت سؤال، به حل آن بسیار کمک خواهد کرد.

رمان و واقعیت دینی

زبان رمان و در نتیجه روایت در آن، کاملاً شبیه زبان علمی است. به همین دلیل، یکی از مهم‌ترین چالش‌های پیش روی رمان دینی، تعیین نسبت واقعیت با دین است. توصیف و توجه به جزئیات دو اصل اساسی زبان، علمی است که داستان هم از آن ساخته می‌شود. نسبت واقعیت با دین، بارها در فلسفه، علم و فلسفه علم مورد بحث و بررسی قرار گرفته که می‌تواند در تعیین نسبت رمان دینی با دین از جنبه پرداختن به واقعیت، مفید فایده باشد. رمان، به تمامه، متعهد به واقعیت است؛ چه واقعیت عینی و چه واقعیت ذهنی. نسبت البته نسبت رمان با ذهن، نسبتی علمی است و نه فلسفی، ولی تفاوتی ماهوی بین رمان و علم وجود دارد و آن، نظم انسانی رمان است. ذهن دانشمند در برابر عینیت، منفعل است و ذهن نویسنده، فعال.

این نوشتار پیش از این در نشریه گاه نقد منتشر شده است.

رمان و فلسفه دینی

درست است که رمان به کلیات نمی‌پردازد، ولی یکی از عناصر مهم و اصلی آن، با هویت اصلی فلسفه، تناظر کامل دارد. پیرنگ رمان و در نتیجه نظام علّی و معلولی در آن، کاملاً شبیه نظام‌های فلسفی است. تحلیل ذهنی و طرح‌ریزی کلان برای ارتباط‌بخشی به کلیات که در همه جای زبان فلسفی حضور دارد، خود پیرنگ رمان است؛ یعنی آن‌چه که در فلسفه، عیان و ظاهر است، در رمان، مخفی و در پسِ قصه است. طرح داستان پس از تحلیل ذهنی نویسنده زاده می‌شود و آن‌قدر پیش می‌رود تا پیرنگ، کامل و هم‌بسته شود.

هم‌بستگی پیرنگ چه در رمان‌های با پایان باز و چه در رمان‌های با پایان بسته، از ضروریات علمی پیرنگ آن است. نظام علت و معلولی در رمان کاملاً برآمده از ذهن و دقیقاً همچون کار فیلسوف است. می‌توان گفت که رمان، روایت‌گر ذهن است و فلسفه، تحلیل‌گر آن. اما تفاوتی اساسی بین رمان و فلسفه وجود دارد که همان روایت انسانیِ آن است؛ یعنی همان نقطۀ مشترک، نقطه اختلاف نیز هست؛ زبان فلسفی، روایت محض ذهن است و زبان داستان، روایت زیست جامع انسان.

رمان و شعر دینی

رمان در شخصیت‌سازی و موقعیت‌آفرینی، کاملاً شعرگون عمل می‌کند؛ یعنی سعی در آفرینش اسطوره دارد و معانی استعاری را وجهه همت خلق داستان قرار می‌دهد. به یک معنی، می‌توان گفت که همه داستان‌ها، حداقل در انتخاب سوژه، در کار خلق اسطوره هستند و تمام معانی را به صورت استعاری به کار می‌برند. رمان نه در زبان، که در خلق شخصیت و موقعیت، دقیقاً همانند شعر سعی می‌کند از زمان و مکان عینی جدا شود و نوعی زمان و مکان مثالی و اساطیری بیافریند. شخصیت‌پردازی در رمان، چه کلاسیک، چه مدرن و چه پست‌مدرن، هیچ‌گاه خالی از اسطوره‌سازی نیست. همواره لایه‌های زیرین موقعیت‌های داستانی، ارجاعات استعاری را برای نویسنده ممکن می‌سازند.

رمان و دین

گفتیم که رمان، ترکیبی پیچیده از علم، فلسفه و شعر است. چون ترکیب است، جمع آن سه نیست، ولی می‌تواند جزئی از جمع آن‌ها (اندیشة بشری) باشد. کتاب مقدس حاوی گفتارهای علمی، گزاره‌های فلسفی و گویش‌های شعری است، ولی در عین حال، هیچ‌کدامِ آن‌ها نیست؛ هویتی است هم فراتر از آن‌ها و هم فراتر از ترکیب آن‌ها. کتاب مقدس، جامع بخش‌های گونه‌گون زبان است که هر ترکیبی از آن‌ها هم، باز بخشی از خود زبان محسوب می‌شود. بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که اثرگذاری کتاب‌های زبان عبری (عهد عتیق و جدید) بر ادبیات لاتین و مشتقاتش، و نیز ادبیات انگلوساکسون‌ها و ژرمن‌ها بی‌بدیل است.

هیچ کتابی را نمی‌توان یافت که به اندازه کتاب مقدس، جای پایش در آثار ادبی دیده شود. این اثرگذاری از ادبیات کهن آغاز شده و تا انتهای رمان قرن بیستم ادامه دارد. همین اتفاق درباره قرآن روی داده است. به‌یقین، خوانش ادبیات کهن پارسی بدون بررسی اثرات عمیق و وسیع قرآن بر آن، ابتر و ناقص است. اما متأسفانه، چنین اثری در رمان فارسی دیده نمی‌شود. رمان پارسی در تمام زندگیِ فراتر از یک قرن خود، متأثر از قرآن و مفاهیم و مطالب و ادبیات آن نبوده است. تنها در برخی از آثار چند تن از نویسندگان معتقد و متعهد، به خاطر ارتباط شخصی آن‌ها با قرآن، ردّ پایی بسیار ضعیف از برخی اصطلاحات و مفاهیم اولیه قرآنی دیده می‌شود که در نسبت با حجم رمانِ تولید شده، بسیار کم است.

نویسنده و قرآن

نویسنده ابتدا باید مانند هر انسان دیگری، با ذهن خالی و به دور از مسائل مشخص و علایق ادبی و توجهات خویش، به سراغ قرآن برود و با آن انس پیدا کند و سعی کند بفهمد که خداوند بزرگ چه می‌گوید؛ چرا که پیش از هر چیز، نویسنده به مثابة یک انسان، به هدایت احتیاج دارد؛ او انسان است و مورد خطاب حضرت حق در قرآن. نویسنده‌ای که با قرآن مأنوس باشد، کم‌کم مسائلش را به کل کتاب و نه جزء به جزء آیات عرضه می‌کند و پاسخ می‌گیرد. همین پاسخ‌ها به صورت طبیعی در اثر هنری‌اش نیز خود را نشان می‌دهد. می‌شود گفت که اثرگذاری قرآن بر رمان، بیشتر غیرمستقیم و از طریق خود نویسنده است و نه از طریق کلمات و جملات.

البته ایده گرفتن از قصه‌های قرآن مطلقاً اشتباه نیست؛ به شرطی که اثر اصلی قرآن بر درک نویسنده از هستی و خود او، منشأ ایده‌های داستانی و مقوّم اصلی روایت و هادی او در طرح و پیرنگ داستان باشد. تجربه هم نشان داده است که بازنویسی قصه‌های قرآن در چند سال گذشته، نه‌تنها در خور توجه نبوده، بلکه در پاره‌ای از موارد، منجر به کج‌فهمی و القای سخنان اشتباه به خواننده هم شده است. بر این اساس، اصل زیست نویسنده باید قرآنی باشد و نه طرح قصه رمانش.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها