چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۳
غربگراها می‌گفتند حاج قاسم ضدولایت فقیه است

وقتی حاج قاسم از کرمان به تهران می‌آید پشت سرش می‌گویند این عنصر ضدولایت فقیه از کرمان رفت.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدمحسن راحمی: ابراهیم فیاض، عضو هیئت علمی گروه مردم‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران هر ساله در سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در خصوص پدیده سلیمانی بحثی را ارائه می‌کند. در ادامه، گفت‌وگوی ما با او که در قالب یک گفتار تنظیم شده است را خواهید خواند.

تبار حاج قاسم روی شکل‌گیری شخصیت او موثر بود

اجداد شهید حاج قاسم اهل اطراف کازرون بودند و جالب است که در دوره نادرشاه افشار با او برای جنگ به هند می‌روند و در برگشت در همین منطقه کرمان می‌مانند. یعنی لشگرکشی به هند هم با انگیزه مذهبی بسط اسلام بوده است. هم سلطان محمود غزنوی، هم گورکانیان و هم نادرشاه افشار وقتی به هند رفتند برای این کار رفتند و بیشتر اسلامی که در هند وجود دارد هم با همین ساختار ایجاد شده است. این سابقه خانوادگی حاج قاسم هم خیلی مهم است و روی شخصیت حاج قاسم بسیار تاثیر داشته است.

زندگی روزمره حاج قاسم هم تا زمان جنگ یک زندگی عادی است. از کشاورزی تا کارگری را انجام داده و مشخص است آدمی خلاق است و به قول معروف جوانی‌اش را نیز کرده است. با اینکه پاک بوده هیچوقت یک فرد پخمه نبوده است. به زورخانه می‌رفت و فعالیت بدنی دوره جوانی‌اش را هم انجام می‌داده است. تیپ و استایل و لباسی که می‌پوشید هم همانند مردم عادی بود و شرایط طوری بود که وقتی برای گزینش به سپاه می‌رود هم رد می‌شود! یعنی یک آدم کاملاً عادی بوده است. از آن آدم‌های معمولی که پاک هستند و به موقع‌اش هم همین‌ها هستند که به میدان می‌آیند. همانند اوایل جنگ که قصه دقیقاً همین است. خود حاج قاسم هم یک آدم عادی بود که به جنگ می‌آید؛ با همان تیپ و قیافه‌ای که در گزینش سپاه هم ردش می‌کنند. حتی مهدی و حمید باکری هم همینطور بودند. آنها را هم در جبهه راه نمی‌دهند و در گزینش برای جبهه رد می‌شوند. خلاصه اینها با پول خود به جبهه می‌روند.

اما همین باکری‌ها فرمانده لشگر شدند. حاج قاسم هم همینطور است. آدم‌های معمولی که پاکی درونی دارند، به جبهه می‌روند و جنگ با اینها کاری می‌کند که در سرگذشت شهدا خوانده‌اید. اینکه جنگ چه بوده بحث عمیقی است و متاسفانه روی این کار نشده است.

جنگ یک انقطاع تاریخی ایجاد می‌کند

جنگ همیشه یک انقطاع از قبل و حرکتی رو به جلوست. کلاً از نظر محتوایی اینطور است. یک انقطاع تاریخی هم است که تاریخ بعدش با همین جنگ‌ها ایجاد می‌شود. یقین بدانید خاورمیانه به قبل از جنگ غزه و بعدش تقسیم می‌شود و حتی در دنیا هم الان همینطور است. جامعه ایران هم به قبل و بعد از دفاع مقدس تقسیم می‌شود.

موقعی که ما انقلاب می‌کنیم یک جریان عظیمی به‌وجود می‌آید و همان زمان اسرائیل اعلام کرد یک زلزله بزرگ در خاورمیانه با انقلاب ایران ایجاد شد. یعنی خود اسرائیل این را بیان کرد که نفس انقلاب ما یک زلزله بود. برنامه ریخته بودند اسرائیل را به خاورمیانه بیاورند و یک پادگان نظامی برای غرب باشد که با آن اینجا را غربی کنند. در پیمان ابراهیم هم همین را مدنظر داشتند و می‌خواستند خاورمیانه را غربی کنند. فرآیندی که در دوره اسکندر، در دوره جنگ‌های صلیبی و در دوره ناپلئون نشده بود را می‌خواستند در دوران جدید با تاسیس اسرائیل انجام دهند و اینجا را غربی کنند. الان هم که وضع کشورهای غربگرای منطقه را مشاهده می‌کنید. قصد داشتند خاور نزدیک و خاورمیانه کاملاً غربی شود. خاورمیانه جدیدی که آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها بیان می‌کردند هم همین قصه‌هاست. می‌خواهم بگویم جنگ همیشه نقطه شروع است، اینکه چه کسی شکست بخورد و چه کسی ببرد، روند بعدی مشخص می‌شود. الان هم اگر اسرائیل در جنگ شکست بخورد – به همین معنایی که الان دارد این اتفاق رخ می‌دهد- نه تنها اسرائیل بلکه غرب هم در اینجا به شدت تضعیف خواهد شد.

ما انقلاب کردیم و انقلاب بسیار خام بود. بعد از انقلاب هم تجزیه‌طلبی شروع شد، داخلی‌ها که از چپ و راست، مسلمان و نامسلمان شروع کردند به ضدانقلاب عمل کردن. جریان‌های انحرافی به وجود آمدند که می‌خواستند به معنای واقعی ضدانقلاب باشند. سعی داشتند انقلاب اسلامی را تخطئه کنند و بر همین اساس هم جنگ‌های داخلی را شروع کردند و بعد مکمل آن هم جنگ خارجی یعنی دفاع مقدس شروع می‌شود که برای نابودی انقلاب ایران است. این قصه را همین الان هم در غزه می‌توانید ببینید. یعنی می‌خواهند غزه را از دست فلسطینی‌ها خارج کنند و حتی کرانه باختری را هم به همین سرنوشت دچار کنند و اسرائیل یک کشور کامل شود و فلسطینی ها مهاجرت کنند و یا بمانند و بمیرند. مردم کرانه باختری به اردن بروند و مردم غزه هم به مصر بروند و کل فلسطین اسرائیلی می‌شود.

جنگ اینطور است و باعث یک انقطاع تاریخی می‌شود که فعلاً ما متوجه آن نیستیم. ما حتی هنوز انقلاب خود را نشناختیم چون غالباً کاری که در ایران شد دارای ابعاد عمیقی است. امام (ره) در پیام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سعی کرد این را مطرح کند. امام (ره) در این پیام می‌خواهد جنگ را به موقعیت تاریخی و جغرافیایی ایران برگرداند و بگوید که این ۸ سالی که بچه‌ها جنگیدند چطور شد.

جنگ، نیروهای عمیق جامعه را ظاهر می‌کند

یک کاری که جنگ انجام می‌دهد این است که ظرفیت‌های داخلی را به شدت برجسته می‌کند. این خیلی عجیب است. از آنجایی که جنگ یک تحول عظیم است، باعث می‌شود نیروهای عمیق جامعه کاملاً بیرون بیایند و ظهور کنند. جنگ تمام دفائن انسانی کشور را ظاهر می‌کند. به همین دلیل است که کشوری که در جنگ پیروز شود به شدت جهش می‌کند. ما در دفاع مقدس پیروز شدیم و آنچه صدام به دنبال آن بود هیچ کدامش را بدست نیاورد. بعد از جنگ هم جهش‌های ما شروع شد که هنوز هم ادامه دارد. پس حاج قاسم هم یک نیروی انسانی است که در جنگ شکفته می‌شود.

از این آدم‌های ساده ما در جنگ زیاد داریم. مثلاً همت، باقری، خرازی و دیگران که آدم‌های عادی بودند و جنگ اینها را شکفته می‌کرد. مهم‌ترین رمز شکفتگی اینها هم بحث مرگ بود. مرگ‌آگاهی که به شدت عجیب است. با مرگ‌آگاهی زندگی از حالت عاطل و باطل آدم درمی‌آید و تمامش پر از قصد و معنا می‌شود و آدم‌ها شکفته می‌شدند. یعنی می‌خواهم بگویم این مرگ‌آگاهی در بیابان‌ها و کوه‌ها و دشت‌ها که از شهر و سرگرمی‌ها دور بود، یک سیر و سلوک عظیم به‌وجود می‌آورد و در رزمندگان هم بخاطر اینکه جوان بودند و هم چون پاک بودند، سریع به ثمر می‌نشست. اینها واقعاً عجیب است. جنگ مثل یک کوره یا دنیای آتشین بود و هر کسی وارد آن می‌شد تمام زنگارهای او از بین می‌رفت، گوهرش شکفته می‌شد و یکباره اوج می‌گرفت. بعد نگاه می‌کردید می‌دیدید یک بچه ۱۵ ساله همچون حکیم ۱۰۰ ساله است. حتی قوه نطقی که پیدا می‌کردند هم بسیار جالب بود. یعنی حرف‌هایی بیان می‌کردند که برای خود ما که طلبه بودیم و اینهمه علما و عرفا را در قم دیده بودیم در جبهه از بچه‌ها حرف‌هایی می‌شنیدیم که مات و مبهوت می‌ماندیم. علتش هم این بود که در این مرگ‌آگاهی و سیر و سلوکی که داشتند واقعاً حکیم می‌شدند. حاج قاسم هم حکیم شده بود، او حکیم بود و زمانی که علما نیز پای صحبت‌های او می‌نشستند واقعاً متاثر می‌شدند. اینها بحث‌های جدی است.

حاج قاسم هم جزو همین خانواده‌های آدم‌های عادی است که تربیت خانوادگی و پاکی او به شدت بالاست، وارد جنگ می‌شوند و آن هم نه به عنوان فرمانده بلکه به عنوان یک بسیجی، و بعد سیر او شروع می‌شود.

جنگ بستر سلوک انسان بسیجی بود

حاج قاسم درباره جنگ چه می‌گفت؟ درباره همان یوسف الهی چه گفت؟ اینکه من را کنار او دفن کنید، حاج قاسم هر جا را می‌گفت او را دفن می‌کردند. اگر در حرم امام رضا (ع) بود او را دفن می‌کردند، ولی گفت کنار یوسف الهی دفن شود. این به چه معنی است؟ یکباره کسی که سیر و سلوک و مرگ‌آگاهی برای او ایجاد شده و در آن بیابان‌ها و آن پاکی حضور دارد مثل بشکه باروتی است که یکباره شهادت دوستانش با آن چهره‌های نورانی باز هم کاملاً آنها را تحت تاثیر قرار می‌داد. همواره در جبهه اینطور بود که چهره‌های بچه‌ها ۱۵-۱۰ روز قبل از شهادت متفاوت می‌شد و وقتی به شما نگاه می‌کردند یا لبخند می‌زدند، تا عمق وجود شما اثر می‌گذاشت. وقتی این آدم با این شخصیت شهید می‌شد مثل یک چاشنی عمل می‌کرد و وجود بقیه که پر از معنویت بود را منفجر می‌کرد. واقعاً این آتشی که ایجاد می‌شد دل‌ها را می‌سوزاند تا هر کس شهید شود. بچه‌هایی که این دوران را حس کردند این را به خوبی تجربه کردند. این درباره اباعبدالله (ع) نیز وجود دارد که حرارتی است که در قلب مومنین خاموش نمی‌شود تا به لقاء امام حسین (ع) برسند. این بچه‌ها اینطور بودند و خود حاج قاسم هم همینطور بود؛ او به شدت متلاطم بود تا اینکه شهید شد. همواره هم می‌گفت دعا کنید شهید شوم. به سن ۶۰ سالگی وارد می‌شد و همواره می‌گفت می‌خواهم شهید شوم، چون این حرارت در وجود او خاموش نمی‌شد. همانند باروتی در بدن انسان‌هاست که از روزی که همرزمانشان شهید می‌شدند همینطور در اینها می‌سوخت و شعله و حرارتش بیشتر می‌شد.

بر همین اساس شخصیت حاج قاسم را باید طور دیگری تعریف کنیم. خود حاج قاسم می‌گوید جنگ ما قله‌ای است که همه جنگ‌های بعدی در لبنان و غیره تابع این جنگ است. درست هم بیان می‌کند. موقعی که شهید فهمیده در جنگ ما آن کار را انجام داد در لبنان الگوی عملیات‌های استشهادی شد. آن شهید فهمیده که امام (ره) بیان کردند این شهید رهبر ماست، طفل ۱۳ ساله‌ای که خود را زیر تانک می‌اندازد و خود را شهید می‌کند الگویی برای لبنان می‌شود و درحزب الله قمر الستشهادیون لبنان «منیف اشمر» است که زمانی که می‌خواهد عملیات استشهادی کند و خودروی اسرائیلی را نابود کند موقع نماز می‌شود و می‌گوید من باید نماز بخوانم و بعد این کار را انجام دهم. آنجا نماز می‌خواند! در اسرائیل و بین دشمن نماز می‌خواند و بعد عملیات استشهادی خود را انجام می‌دهد. الان هم نگاه کنید که چهره ای که از منیف اشمر بود همیشه لبخند داشت و چون خوش‌چهره بود و به او قمر الستشهادیون لبنان می‌گفتند. یعنی شهید فهمیده ما در خرمشهر و آبادان تبدیل به یک جریان در حزب‌الله لبنان می‌شود. این میزان تاثیرگذار هستند! اینقدر در وجود انسان‌ها تاثیرگذار هستند و این عجیب است. یک حسی پیدا می‌شد که در بیابان و گرمای بالای ۶۰ درجه و دمای سی درجه زیر صفر در کوه‌های کردستان احساس می‌کردند بهشت است. هیچگاه در شهر با آن همه امکانات آرامش نداشتند.

حاج قاسم تجربه این میدان را دارد و همیشه برای شهادت گریه می‌کرد و می‌گفت همه رفتند و فقط من ماندم. حاج قاسم در هر جایی سخنرانی دارد درباره شهدا می‌گوید.

با پایان جنگ و آغاز نوسازی غربی، بسیجی‌ها دچار خلأ وحشتناکی می‌شوند

یکباره جنگ تمام می‌شود. تمام حاج قاسم‌ها از پشت جبهه‌ها برای آرامش به جبهه‌ها پناه می‌بردند. این را وارد نمی‌شوم که در تاریخ اجتماعی جنگ چه گذشت که همین غرب‌گراها چطور آن را به بن‌بست رساندند. این بحث عمیقی است و واقعاً ما نمی‌دانیم. بچه‌های ما که صادقانه می‌جنگیدند و مناسباتی غربگراها در ایران شروع کردند تا جنگ را به بن‌بست برسانند که این چنین کردند و امام (ره) قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت. امام (ره) بیان می‌کنند جام زهر می‌نوشم. این بحث امام (ره) سقراطی است. این استعاره امام (ره) درباره جام زهر نوشیدن یعنی یک منشأ درونی دارد. امام (ره) می‌توانست این استعاره را بکار نبرد. وقتی این استعاره را بکار برده نشانه‌ای از مرگ سقراط گونه امام (ره) است که جام زهر را می‌نوشد و جلو می‌رود.

امام (ره) می‌گوید من یک بسیجی هستم و از خدا می‌خواهم با بسیجیانم مرا مشحور کند. یعنی بعد از این همه سیر و سلوک در آخر عمر به این رسید که بسیج الگوی ایشان است. او خودش یک عارف مرگ‌آگاه است چون اصلاً عرفان با مرگ‌آگاهی شروع می‌شود. امام (ره) می‌فرماید مدلی که می‌خواهم با آن به آن دنیا بروم بسیجی است و عرفان بسیجی است و می خواهم با بسیجیان محشور شوم و شد.

حاج قاسم هم همینطور است. تمنای شهادت دارد و می‌خواهد با بسیجیان محشور شود که این هم بحث مفصلی است. در اینجا چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ برای حاج قاسم بعد از جنگ چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ این یک نوع خلا وحشتناکی است که همه دچار آن شدند. وقتی جنگ را با ساختار غربگرایانه به بن بست رساندند، همان طیف غربگرا یک نوسازی غربگرایانه را به صورت وحشتناکی شروع کردند؛ تعدیل اقتصادی. لیبرالیسم کلاسیک آمریکایی که غیراخلاقی‌ترین و ضداخلاقی‌ترین بازسازی و نوسازی است را بعد از جنگ پیاده کردند. حتی رئیس برنامه و بودجه وقت اعلام کرد تا حالا شهید جنگی داشتیم و از این به بعد باید شهید اقتصادی داشته باشیم؛ یعنی مردم باید از گرسنگی بمیرند.

غرب‌گرایانی که جنگ را آنطور تمام کردند که امام (ره) مجبور شد جام زهر بنوشد، سازندگی آمریکایی کلاسیک لیبرال را بعد از جنگ شروع کردند. خنده‌دار است که همین افراد می‌گفتند نهضت آزادی لیبرال است با اینکه نهضت آزادی سوسیالیست بود و اصلاً لیبرال نبود. خود اینها به نهضت آزادی تهمت زده بودند که لیبرال هستند و بعد خودشان با تعدیل اقتصادی سوپر لیبرال شدند! با همین تعدیل اقتصادی چند سال بعد از جنگ مملکت را به آشوب کشاندند. محال است غربگراها سرکار بیایند و مملکت به آشوب کشیده نشود. بعد از جنگ را نگاه کنید. بلافاصله اسلامشهر، مشهد، شیراز و جاهای دیگر به آشوب کشیده شد و همه فهمیدند این راه به غربگرایی شدید ختم می‌شود.

شیوه مبارزه با اشرار جنوب‌شرق برگرفته از ساختار لشگر ۴۱ ثارالله در دفاع مقدس است

حالا تصور کنید در این فضا کسی همچون حاج قاسم از جنگ برگشته است، به کرمان رفته است و با بسیجی‌ها و دنیای خود محشور هستند و یک حسرتی هم دارند که زنده ماندند و حالا هم شاهد انهدام تمام آثار جنگ در قالب بازسازی امریکایی به نام تعدیل اقتصادی هستند. ببینید چه فشاری را تحمل می‌کنند. تصور کنید حاج قاسم چه فشاری را تحمل می‌کرد. ولی حاج قاسم هیچگاه تحت تاثیر این قرار نگرفت. یعنی امثال او تسلیم وقایع روز نشدند. حالت قبلی خود را نگه داشتند و همیشه با شهدا بودند و سر قبر شهدا زیارت می‌رفتند. هنوز زیارتگاه همان بچه‌های جنگ این قبر شهداست. خود حاج قاسم هم یکی از جاهایی که زیارتگاه ایشان بود پای قبر شهید کاظمی بود. حاج قاسم همینطور ادامه می‌دهد تا بحران‌های سیستان و بلوچستان ایجاد می‌شود و آن زمان فرمانده قرارگاه قدس است. در تمام ناامنی‌های جنوب شرق حاج قاسم وارد میدان می‌شود و با روحیه بسیجی که دارد شروع به اصلاح آنجا می‌کند. یعنی نه ضعف نشان می‌دهد و نه دنبال کشت و کشتار است. ما در دوره جنگ حاج قاسم را نمی‌شناختیم اما همیشه به عنوان یک بسیجی حسرت لشگر ۴۱ ثارالله را می‌خوردیم که چه متانتی دارند. نه الکی وارد جنگ می‌شد، نه ضعیف است، کار خودش را می‌کند و عمیق هم کار می‌کند اما ماجراجو هم نبودند. متانت عجیبی داشت.

بعد که حاج قاسم را شناختیم و حضرت آقا هم گفته بودند حاج قاسم خیلی تعقل و تحفظ به خرج می‌داد، بعد ما متوجه شدیم. در حالی که می‌جنگید و محکم هم می‌جنگید هیچ‌وقت دنبال یک ماجراجویی جنگی نبود، جنگ عادی بود. به همین دلیل من همیشه لشگر ۴۱ ثارالله را به عنوان یک لشگر متین و جاافتاده می‌شناختم که به دلیل فرماندهی حاج قاسم بود. همین حاج قاسم با همین ساختار و روحیه بسیجی بعد از جنگ ناامنی‌های کرمان و سیستان و بلوچستان را اداره و آرام می‌کند.

یعنی نه دنبال کشت و کشتار است و نه دنبال خشونت است. حاج قاسم با متانت کار را پیش می‌برد. در عین اینکه می‌جنگد و اشرار را تسلیم می‌کند، همین حاج قاسم هیچ گونه انفعال و خشونتی هم نداشت. کاملاً مدل عمل‌اش در جنگ را بعد از جنگ به مبازه با اشرار می‌آورد و در کرمان با این ساختار آرامش و امنیت ایجاد می‌کند.

غربگراها می‌گفتند حاج قاسم ضدولایت فقیه است

این کاری که حاج قاسم انجام می‌دهد باعث می‌شود به فرماندهی لشگر قدس منصوب شود و بعد به تهران می‌آید. حاج قاسم منتقد نوسازی بود. موقعی که به تهران می‌آید، همان جریان تندی که با هر کسی که منتقد و یا مخالف نوسازی بعد از جنگ بود حاج قاسم را متهم به مخالفت با ولایت فقیه می‌کردند. در این جریان ما هم جزو مخالفین نوسازی بعد از جنگ بودیم و آن را انحراف می‌دانستیم. از همان اول با این درگیر بودیم. حاج قاسم هم با این جریان درگیر می‌شود و به عنوان ضدولایت فقیه در کرمان مطرح می‌شود چون ایشان هم این نوسازی‌ها را قبول ندارد. وقتی از کرمان به تهران می‌آید، پشت سرش می‌گویند این عنصر ضدولایت فقیه از کرمان رفت.

حاج قاسم به تهران می‌آید و در نیروی قدس در هر جایی سخنرانی می‌کند این مطالب را بیان می‌کند که الگوی بزرگ ما جنگ است و با این ساختار جنگ وارد جریان مبارزه جهانی در سپاه قدس می‌شود.

دفاع مقدس، جنگی در مقیاس جهانی بود

صدام به نیابت از جهان سرمایه‌داری و کمونیستی با ما می‌جنگید. یعنی بمب‌هایی که بر سر مردم می‌ریخت اگر بمب آمریکایی بود، فیوز آن روسی بود یا اگر بمب روسی بود فیوز آن آمریکایی بود. تمام جهان شرق و غرب علیه ما بودند و بچه‌ها در جبهه با جهان شرق و غرب می‌جنگیدند. یعنی این جریان مبارزه جهانی را ما در جنگ هم داشتیم. مثل همین کشت و کشتارهایی که در غزه انجام می‌شود و همه خاموش هستند، زمانی که بمب شیمیایی بر سر مردم و بچه‌های ما می‌ریختند هم سازمان ملل متحد ساکت بود. این خیلی عجیب است، برخلاف قانون بین الملل در خیبر از بمب‌های شیمیایی استفاده می‌شد و در نهایت بمب سیانور هم به صدام دادند ولی همه ساکت بودند. نکته اساسی این است که بچه‌های جنگ می‌دانستند چطور می‌شود و مظلومانه می‌جنگیدند.

دفاع مقدس ما هم جنگ جهانی بود. یعنی کشور ایران در مقابل جهان بود مثل الان که فلسطین در مقابل جهان می‌جنگد. همین تجربه جنگ با دست خالی در مقابل دنیا بود که حاج قاسم با آن ساختار وارد سپاه قدس شد و شروع به کار کرد. ببینید سپاه قدس کجا بود و بعد حاج قاسم این سپاه قدس را به کجا آورد؛ آن هم فقط با فرهنگ بسیجی. حاج قاسم فرهنگ جنگ و بسیجی را در سپاه قدس منتشر می‌کند. حاج قاسم با اینکه استخوان در گلوست و مثل بسیجی‌هایی که مخالف بازسازی‌های غربگرایانه بعد از جنگ بودند و خون دل می‌خوردند، به تهران می‌آید که بعدش شهید کاظمی هم شهید می‌شود. بچه‌ها بعد از جنگ به هم پناه می‌بردند. به یاد دارم بعد از جنگ بچه‌ها بخاطر شهدا و داغ شهدا به خانواده شهدا و پدر و مادر شهدا پناه می‌بردند. کسانی که تغییر نکرده بودند و همان دغدغه‌های دوره جنگ را داشتند بر اساس گفته امام علی (ره) به هم پناه می‌بردند. امام علی (ره) بعد از رسول الله (ص) به حضرت زهرا (س) پناه می‌برد و هر دو به شهدای جنگ احد پناه می‌بردند. امام علی (ره) نیز به قبور شهدا و این شهدا پناه می‌بردند و یا به برادر معنوی خود پناه می‌بردند. این خصوصیت در بچه‌های جنگ هم وجود دارد و در حاج قاسم هم همینطور است.

حاج قاسم با سلوکش سپاه قدس را هم بالا می‌کشید

با دل خون از قضیه بازسازی بعد از جنگ، یکباره دوست خوب خود و پناهگاهش را از هم دست می‌دهد. حاج قاسم که از بعد از جنگ تا شهادت شهید کاظمی خودش را نگه داشته بود بعد از شهادت احمد کاظمی یک آدم دیگری شد. انقطاع شدیدی از دنیا به آخرت پیدا کرد و سیر و سلوک شدید او شروع شد. زیارتگاه او هم مزار شهید کاظمی بود. حتی در شب‌های جمعه تا صبح در سرمای شدید اصفهان پای قبر شهید کاظمی می‌ماند. کاش فیلم‌های آن موجود بود و داستان این نوشته شود.

حاج قاسم که از هواپیما در اصفهان پیاده می‌شود، راننده تاکسی که او را تا تخت فولاد می‌رساند می‌گفت با یک پتو در قبرستان شهدا تا صبح می‌نشیند. سیر و سلوک حاج قاسم اینطور شروع می‌شود و او آدمی ملکوتی می‌شود و اوج می‌گیرد. به نظر من به یک معنا به دنیای جنگ برمی‌گردد. بعد از جنگ خود را قدری آرام کرده بود اما بعد از شهادت شهید کاظمی به فرهنگ جنگ برمی‌گردد و هر چه حاج قاسم بعد معنوی پیدا می‌کند سپاه قدس را هم بالا می‌کشد و کارهایی می‌کند که اعجاب‌انگیز است. این سبب می‌شود که فرهنگ جنگ و بسیجی را در کل ساختارهای مقاومت در خاورمیانه دنبال کند. در دوره‌ای که با شوروی در افغانستان می‌جنگیدند با احمدشاه مسعود همراه است. فرهنگ بسیجی را در عالم اهل سنت و عالم تشیع و خاورمیانه پخش می‌کند. همه اینها وجود دارد و حاج قاسم با این بعد معنوی در لحظه‌ای که آمریکا وارد عراق و افغانستان می‌شود، برای حاج قاسم میدان جنگ جدی ترسیم می‌شود. بعد از نبرد جنگ خلیج فارس که آمریکا در منطقه پایگاه می‌زند و بعد از ۱۱ سپتامبر مستقیم وارد جنگ می‌شود و حاج قاسم هم غیرمستقیم با آمریکا رودررو می‌شود.

آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها داعش را به وجود می‌آورند و طرحی که می‌خواستند با جنگ ۳۳ روزه پیاده کنند و نتوانستند را سعی کردند با داعش عملی کنند. حاج قاسم این کار آمریکایی‌ها و غربی‌ها را به شکست می‌کشاند. خاورمیانه جدیدی متولد می‌شود اما به سبک جدیدی است که سر تا پا مقاومت است.

آمریکا به عراق آمد تا عراق را آمریکایی کند اما شکست خورد. از افغانستان فرار کرد و الان از عراق هم باید برود و در کل منطقه مقاومت توسعه یافته و سابقه نداشته فلسطین، عراق، سوریه، یمن و حتی الجزایر و این کشورها هم کم‌کم به این قصه وارد خواهند شد و همه اینها یکپارچه مقاومت هستند که در مقابل آمریکا ایستاده‌اند.

همه این جریان را حاج قاسم ایجاد کرد. فرهنگ جبهه و جنگ و بسیج ما در کل خاورمیانه و آسیای غربی به شدت گسترده شده است. جریانی که در جنگ وجود داشت و در مقابل شرق و غرب ایستادگی می‌کرد، این چنین شد و حماسه‌ای که الان در خاورمیانه به‌وجود آمده، جنگ اوکراین را هم بی‌معنا کرده است. روس‌ها قصد داشتند با جنگ اوکراین خودشان را قهرمان جا بزنند اما با این جنگ غزه همه اینها بی‌معنا شده است. حماسه‌ای که فلسطینی‌ها با فرهنگ بسیجی ایجاد می‌کنند دارد تمام ساختارهای قدرت جهانی را بهم می‌ریزد. این را حاج قاسم بوجود آورد. تمام اقتدار تمدن غرب را از بین می‌برند و جهان را به یک جهان تمایزیافته تبدیل می‌کنند و حق و باطل به شدت آشکار می‌شود. موقعی که حق ظاهر شود خودبه‌خود باطل از بین می‌رود. جا الحق و زهق الباطل، این قصه جدی است. باطل همواره با یک رویه حق می‌تواند حق بماند چون اساساً یک چیز عدمی است و «هیچ» است. یک صورت از حق می‌گیرد تا بتواند خود را نگه دارد.

باطن باطل تمدن غربی با ساختاری که خون حاج قاسم ساخت در حال رسوا شدن است

تمدن غرب سال‌های زیادی با کشتاری که تحت لوای دفاع از حقوق بشر و مظلومان جهان آن را انجام می‌دهد توانستند باقی بمانند که بگویند تمدن غرب تمدن زیبا، آزادی‌محور، حقیقت‌محور، عدالت‌محور و اخلاق‌محور است. الان با این جنگ در غزه تمام ماسک حق‌گونه غرب کنار رفت و باطل آشکار شد. خود به خود باطل رفتنی است که این هم شروع شده است. هر چه می‌گذرد خشونت در غزه را بیشتر می‌کنند. این کاری که در غزه کردند در هیچ جنگی در تاریخ بشر سابقه نداشته است. در تاریخ بشر کشت و کشتار مردم غیرنظامی حتی در دوره مغول و هیتلر انجام نشده بود اما اینها این کار را کردند. اولین بار است که این صورت آشکار می‌شود. صورت حق‌گونه تمدن غرب کنار رفت و باطل دارد آشکار می‌شود و این باعث می‌شود خود به خود به فروپاشی برسد. این کار را هم ساختاری کرد که در انقلاب داشتیم و در جنگ متجلی شد و حاج قاسم این فرهنگ را در سپاه قدس و منطقه پخش کرد. تازه همه اینها اول راه است. هیچ چیزی تاکنون همچون حاج قاسم برجسته نشده است. همان که گفتند «شهید سلیمانی خطرناک‌تر از سردار سلیمانی» است. خون او به صورت ساختاری انقلاب ایجاد می‌کند و منطقه به شدت برای این آماده می‌شود که غربی‌ها بروند. خود غرب هم این را می‌دانند که اگر از خاورمیانه بروند، باید از آفریقا و جاهای دیگر نیز بروند و همه جا را ترک کنند. فرانسوی‌ها که اول جنگ غزه به شدت از اسرائیل حمایت کردند حالا مجبور شدند پای‌شان را کنار بکشند و به کشور خود بروند. در دوره جدید یعنی ۳۰-۲۰ سال اخیر، فرانسه از دوگل‌ایسم خارج شده و به شدت تحت سیطره صهیونیست واقع شد. رئیس‌جمهور قبلی آن یعنی سارکوزی یک یهودی‌زاده مجاری بود که با آمریکا همراه می‌شود و از دوگل‌ایسمی که دکترین مستقلی در جهان داشت، فاصله می‌گیرد. ابتدای جنگ علیه غزه هم فرانسه به شدت از اسرائیل طرفداری می‌کند اما الان خودش را جمع کرده است و حتی حاضر نشدند در ائتلاف با آمریکا شرکت کنند. قبلاً در افغانستان و عراق امریکا به راحتی ائتلاف‌ها را تشکیل می‌دادند و الان هنوز نتوانستند این ائتلاف را در دریای سرخ تشکیل دهند چون سرانجام آن هم نابودی است.

فروپاشی جهانی و تمدنی غرب و ظاهر حق‌گونه غرب در حال اضمحلال است و باطل دارد کاملاً آشکار می‌شود. این هم به خاطر رویه‌ای است که حاج قاسم ایجاد کرد و فرهنگ انقلاب در دوره جنگ را در دوره بعد از جنگ بازتولید کرد و در سپاه قدس این را برجسته کرد و الان انقلاب اسلامی با ساختار روحیه بسیجی خود را در جهان برجسته می‌کند. می‌خواستم بگویم حاج قاسم چه سیروسلوکی داشت و چه تاثیری در نظام آینده داشت. ما سال‌های بعد باید بنشینیم و بگوییم حاج قاسم چه شد. موقع شهادت حاج قاسم گفتیم این واقعه‌ای است که تئوری‌ها خواهد ساخت. الان این آشکار شده است. از شهادت حاج قاسم تاکنون این تئوری‌ها به شدت ایجاد شده و الان به تئوری جهانی رسیده و روزبه‌روز حاج قاسم در سطح جهان برجسته‌تر می‌شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها