دوشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۶
در ستایش جزییات

توجه به جزییات، شاید یکی از ویژگی‌های اصلی قلم جی‌کی رولینگ است؛ چنان‌که این نکته را در آثار دیگر او هم می‌توان مشاهده کرد و به همین دلیل است که از قلم افتادن این جزییات، موجب می‌شود فیلم «هری پاتر» دقیقاً آن چیزی نباشد که خوانندگان کتاب انتظار دارند.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مریم رحیمی‌پور: «هری پاتر و سنگ جادو» اولین‌بار در سال ۱۹۹۷ پا به دنیای رمان‌های نوجوان گذاشت. در آن سال کسی تصور نمی‌کرد که این رمان تبدیل به یکی از پرمخاطب‌ترین رمان‌های نوجوانان شود. چهار سال بعد یعنی در سال ۲۰۰۱ اولین اقتباس سینمایی از این کتاب اکران شد. فیلمی که تلاش داشت دنیای هری پاتر را به تصویر بکشد و در این کار موفق هم بود؛ تا این اندازه که کسانی که بعد از سال ۲۰۰۱ به جمع خوانندگان کتاب پیوستند، شخصیت‌ها و مکان‌های کتاب را همان‌طور که در فیلم به تصویر کشیده شده بود، در ذهن داشتند.

بحث تفاوت فیلم و کتاب «هری پاتر» همیشه در جمع مخاطبان این مجموعه (که امروز دیگر جمعیت درخور توجهی دارند) داغ بود. طرفداران کتاب همیشه معتقد بودند که فیلم آن‌طور که باید حقِ داستان را ادا نکرده است و افرادی که تنها فیلم را تماشا کرده بودند، آن را کامل و بی‌نقص تصور می‌کردند.

چند سال پیش در یک جلسۀ کلاس نگارش، مثل همیشه، بحث «فیلم هری پاتر بهتره یا کتابش؟» در گرفت. بچه‌هایی که با شور و حرارت از فیلم دفاع می‌کردند، کتاب را نخوانده بودند و توضیحات همکلاسی‌هایشان را درک نمی‌کردند. برای خاتمه‌دادن به بحث فقط یک جمله گفتم: «حالا کتابش رو بخونید بعد راجع بهش صحبت می‌کنیم.» انتهای سال، همان گروه پُرشور و حرارت طرفدار فیلم، نظرشان تغییر کرده بود و مثل همه به قسمت‌هایی که در فیلم حذف شده بود، اعتراض می‌کردند؛ حتی یکی از آنها اعتراف کرد که تازه ماجرای داستان را متوجه شده و من هم موافق بودم.

کتاب‌هایی که فیلم شدند و شاید برعکس!

زمانی که اولین جلد مجموعۀ «هری پاتر» منتشر شد یک‌ساله بودم و زمانی که اولین نسخۀ فیلم منتشر شد پنج‌ساله. به همین خاطر، دقیقاً یادم نمی‌آید که اول فیلم را تماشا کردم یا کتاب را خواندم. حدس می‌زنم با توجه به اینکه تصویر هری، رون و هرمیون همیشه در ذهنم شبیه به دنیل رادکلیف، روپرت گرینت و اما واتسون بوده است، حتماً اول فیلم (یا دست‌کم بخش‌هایی از آن) را دیده‌ام؛ گرچه هری پاتر همیشه برای من همان نسخۀ مکتوب بود.

در این گزارش قرار نیست لزوماً درباره تفاوت‌های فیلم و کتاب «هری پاتر» صحبت شود. همین حالا اگر در گوگل جست‌وجو کنید، فهرست‌های بلندبالا و متنوعی از تفاوت فیلم و کتاب هری پاتر می‌یابید. بعد از خواندن این فهرست‌ها احساس می‌کردم تفاوت فیلم و کتاب خیلی بیشتر از این‌ چند صحنه‌ای است که به طور کامل حذف شده‌ است. قسمت‌هایی در نسخۀ سینمایی وجود دارد که در یک گفت‌وگو یا یک صحنۀ کوتاه خلاصه شده است؛ اما در کتاب چندین صفحه طولانی و پر جزییات را به خود اختصاص داده است. نمی‌توان این بخش‌ها را حذف‌شده تصور کرد. از طرفی نمی‌توان ادعا کرد که همان‌طور که در کتاب وجود داشتند به تصویر کشیده شده‌اند و شاید این نکتۀ ظریف بیش از تفاوت‌های فیلم و کتاب و محدودیت‌های هر یک، به نحوۀ داستان‌نویسی نویسنده هم مربوط باشد.
شخصیت‌ها در برزخ میان صفحات و صحنه‌ها

تابستان امسال با چند نوجوان تصمیم گرفتیم راجع‌به فیلم‌هایی حرف بزنیم که از کتاب اقتباس شده‌اند. بچه‌ها به تفاوت‌های درخور توجهی میان فیلم‌ها و کتاب‌ها اشاره می‌کردند. مثلاً اینکه درونیات و افکار شخصیت‌ها در فیلم‌ها، آن‌طور که در کتاب به تصویر کشیده می‌شود به نمایش در نمی‌آید. به همین خاطر است که خوشحالی، ترس یا ناراحتی شخصیت‌های «هری پاتر»، آن‌طور که باید در نسخۀ سینمایی به نمایش در نیامده است. شاید یکی از جذاب‌ترین بخش‌های داستان «هری پاتر» مربوط به زمانی است که هری از ترس و تنهایی شدیدی رنج می‌برد. مثل بخش‌هایی از کتاب «جام آتش» که برای ردکردنِ هر مرحله از مسابقۀ سه جادوگر، در عذاب است و خود را در آستانۀ مرگ می‌بیند یا قسمت‌هایی از «محفل ققنوس» که به روان‌پریشی متهم شده و به جز حلقۀ دوستان نزدیک، از همۀ جمع‌ها طرد شده است و چه در قسمت آخر که عنصر نامطلوب شماره یک است و باید در خفا رفت‌وآمد کند.

به همین دلیل شاید عمق دیالوگ‌های درخشانی از داستان هم درک نشود؛ مثلاً زمانی که هری به هرمیون می‌گوید صرفاً چون بچۀ زرنگی است از مخمصه‌ها جان سالم به در نبرده و در زمان مواجهه با ولدمورت عمیقاً ترسیده است. شاید مخاطب فیلم عمقِ ترس و نگرانی او را درک نکند؛ اما خواننده‌ای که کلمه به کلمه این تنهایی و هراس را مطالعه کرده، احساسات متفاوتی را تجربه می‌کند.

در کلاس بچه‌ها معتقد بودند، به‌خاطر محدودیت‌های شخصیت‌پردازی در فیلم‌ها، هری پاتر شبیه همۀ قهرمان‌های تکراریِ فیلم‌هاست. تفاوتی نمی‌کند جای هری کدام قهرمان را قرار بدهیم؛ به هر صورت احتمالاً همین رفتارها را خواهد داشت؛ اما قهرمان‌ها در کتاب‌ها تفاوت‌های درخور توجه و تأملی باهم دارند و هر یک شخصیت منحصربه‌فردی هستند. از طرفی محدودیت‌های شخصیت‌پردازی در نمایش شخصیت‌های فرعی هم احساس می‌شود. برای مثال در فیلم «هری پاتر»، از سرگذشت «نویل لانگ‌باتم» صحبت نمی‌شود؛ در حالی که سرنوشت او ارتباط جالب توجهی با اتفاقات داستان دارد.

انتخاب بازیگرها هم تأثیر چشمگیری در تفاوت‌های داستانی دارد. از مواردی جزئی مانند حساسیت دنیل رادکلیف به لنز چشم که سبب شده، چشم‌های هری در کتاب سبز و در فیلم آبی باشد تا تفاوت‌های جدی‌تر مانند اختلاف سن بازیگرها و شخصیت‌های کتاب. همان‌موقع در کلاس گفتم که همۀ این تغییرات غیرطبیعی نیست؛ نویسنده وقتی کتاب را می‌نویسد فقط یک نفر است؛ اما زمانی که قرار است یک فیلم ساخته شود مجموعه‌ای از افراد و عوامل درگیر خواهند بود و تغییر در هر یک از این موارد، موجب تغییر در بخش‌هایی از داستان می‌شود. حتی تغییراتی اجتناب‌ناپذیر مانند اینکه روپرت گرینت پس از بزرگ‌شدن آن‌قدرها هم لاغر و قدبلند نبود و شباهتش با رون ویزلی کتاب کمتر است.

یکی از بچه‌های کلاس اعتقاد داشت که بازیگرها و محبوبیت‌شان، در تصویری که از روابط شخصیت‌ها در ذهن بینندۀ فیلم، نقش می‌بندد هم اثرگذار بوده است. مثلاً در کتاب، رون و هری دوستان صمیمی و نزدیک هستند؛ اما در فیلم هر چه که می‌گذرد، تصور می‌کنیم دوستی هری و هرمیون صمیمی است و رون نفر سوم گروه آنهاست و این اتفاق شاید از محبوبیت اِما واتسون بازیگر نقش هری پاتر نشأت می‌گیرد. همان‌طور که بینندگان فیلم انتظار داشتند هری و هرمیون در نهایت باهم ازدواج کنند و شاید این انتظار، علاوه‌بر عوامل دیگر، ناشی از نمایش صحنه‌های بیشتری از دوستی این دو شخصیت است.
همه قصه درباره جادو نبود

از دست دادن جزییات فقط به احساسات شخصیت‌ها محدود نمی‌شود. یکی از مهم‌ترین وجوه جذابیت داستان «هری پاتر»، بخش‌هایی از داستان است که در مدرسه اتفاق می‌افتد. می‌توان این‌طور گفت که تقریباً دو سوم کتاب مربوط به حادثه‌های جاری یک مدرسه است. سرکلاس رفتن، دوست داشتن یا نداشتن استادان، بازی کوییدیچ، مشکلات دوستانه و غیره؛ اما نسخۀ سینمایی به سرعت از این صحنه‌ها عبور می‌کند. مثلاً تلاش هری و رون برای موفقیت در آزمون سمج در جلد پنجم، بسیار مختصرتر از آنچه در کتاب است به تصویر کشیده می‌شود یا درگیری آنها برای یادگرفتن «جسم‌یابی» به طور کامل از فیلم حذف شده است. دست‌کم برای من، به عنوان یکی از مخاطبان قدیمی و نوجوان کتاب، همین جزییات اهمیت زیادی داشت؛ هری پاتر در کنار خارق‌العاده بودنش، در کنار اینکه می‌توانست جادو کند و مقابل شرورترین فردِ دنیای خودش بایستد، یک بچۀ معمولی بود که در حفظ رابطۀ دوستانه و امتحانات پایان ترم گیر کرده بود: درست همان بحران‌های بزرگ نوجوانی.

همین جزییات زندگی مدرسه‌ای، هری را برای ما تبدیل به یک بچۀ معمولی می‌کرد و موجب می‌شد که احساس بهتری به کتاب داشته باشیم. از طرفی علاوه بر مدرسه، رولینگ همۀ جزییات دنیای جادوگری را با ظرافت و وسواس خاصی ساخته است و شاید به همین علت، دنیای جادوگری هری پاتر در نگاه مخاطبان واقعی جلوه می‌کند. این دنیا تقریباً همه‌چیز دارد: از وزارت‌خانه گرفته تا بیمارستان و بازار و مغازۀ شوخی و رستوران و شکلاتِ و نوشیدنی مخصوص به خود. یکی از بچه‌ها در کلاس می‌گوید که در فیلم، کارگردان نمی‌تواند همۀ جزییات دنیای تخیلی را تشریح کند و ناچار است به تصاویر و مقداری دیالوگ بسنده کند و تصور باقی جزییات را به عهدۀ بیننده بگذارد. شاید به این دلیل است که مخاطبان فیلم، آن‌قدر که باید و شاید با جزییات دنیای هری پاتر آشنا نمی‌شوند.

باید به این نکته هم توجه کرد که توجه به جزییات، شاید یکی از ویژگی‌های اصلی قلم جی‌کی رولینگ است. چنان‌که این نکته را در آثار دیگر او هم می‌توان مشاهده کرد (و شاید گاهی موجب طولانی‌شدن قصه بشود) و به همین خاطر است که از قلم افتادن این جزییات، موجب می‌شود که فیلم دقیقاً آن چیزی نباشد که خوانندگان کتاب انتظار دارند.
سواری فیلم بر مرکب‌های تندرو

فیلم‌های سینمایی فرصت محدودی برای نمایش داستان دارند؛ به همین خاطر است که ماجراهای مفصلی مانند جان‌پیچ‌ها یا یادگاران مرگ در نسخۀ سینمایی به یک یا دو صحنه، محدود می‌شود. از طرفی نمی‌توان گفت که این بخش‌ها حذف شده است؛ اما چند صحنۀ کوتاه هم برای فهم بیننده کافی نیست. به همین دلایل، شاید یکی از اساسی‌ترین تعلیق‌های کتاب آخر، یعنی درگیری درونی هری بین جان‌پیچ‌ها یا یادگار، تقریباً در فیلم سینمایی به تصویر کشیده نمی‌شود یا کارگردان از ماجراهایی مانند گذشتۀ دامبلدور به سرعت عبور می‌کند.

بچه‌ها در کلاس و همین‌طور من، بعد از یک بحث طولانی تقریباً نسخۀ سینمایی را می‌بخشیم. درک می‌کنیم که فرصت کوتاه و محدودیت‌های متعددی برای نمایش دارند. یکی از بچه‌ها می‌پرسد کارگردان چه کار می‌تواند بکند که فیلم‌ را با عمق بیشتری بسازد؟ معلم سواد رسانه که همراه من در کلاس است، پاسخ می‌دهد: «برای عمق‌بخشیدن ابزارهای متفاوتی وجود دارد. اینکه صحنه کجا قطع شود، چه زاویۀ دوربینی استفاده شود و موسیقی فیلم چطور باشد، مؤثر است.». من به یک جواب نه‌چندان دقیق اکتفا می‌کنم «به نظرم بهتره سریالش رو بسازن. توی سریال فرصت بیشتری برای شخصیت‌پردازی و شرح جزییات وجود داره.» بحث کلاس به سمت تفاوت فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی می‌رود.

همۀ آنچه از فیلم «هری پاتر» به یادگار مانده

همیشه یکی از منتقدان سرسخت فیلم «هری پاتر» بودم؛ اما حالا که فکر می‌کنم فیلم این کتاب زوایای جدیدی از کتاب به ما هدیه کرد. برای مثال موسیقی ابتدایی هر قسمت موجب شد که داستان از سکوت در بیاید؛ حتی من هم به عنوان مخالف سرسخت فیلم؛ آن موسیقی را دوست دارم.

بر طبق خبرهایی که اخیراً منتشر شده است، احتمالاً «هری پاتر» یک نسخه اقتباس تلویزیونی هم خواهد داشت. قطعاً یک مجموعه تلویزیونی، توان بیشتری برای نمایش چنین داستان بلندی دارد. از طرفی امیدوارم استودیوهای فیلم‌سازی با دست‌کاری‌های نوین، مانند تغییر شخصیت‌ها به اقلیت‌های جنسیتی، داستان را به سمت‌وسوی متفاوت هدایت نکنند (مشابه آنچه بر سر مجموعه تلویزیونی اقتباسی آنی‌شرلی آمد)؛ در این صورت احتمالاً دیدن چنین اثری برای مخاطبان قدیمی کتاب، خاطره‌انگیز و دوست‌داشتنی خواهد بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها