شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۴
مناطق سرحدی؛ جایی که جنگیدن در آن یک شغل است

«سیدموسی حسینی» مدیر خانه کتاب صبح امید در قم که نمایندگی ناشران و نویسندگان افغانستانی در ایران را به عهده دارد، در یادداشتی به‌بهانه انتشار کتاب «در کشور خداداد افغانستان»، این اثر را دارای تفاوت‌ها و تشابهات افغانستان دیروز و امروز دانست.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم - سیدموسی حسینی: ربیچکا چندماه پس از آغاز جنگ، اسیر شده و به زندانِ ترکستان در آسیای میانه منتقل می‌شود. اما بعد از مدتی با چند تن از هم‌قطارانش به‌سمت مرزهای کشوری در جنوب، به نام افغانستان فرار می‌کند که تا قبل از آن حتی نامش را نشنیده بود. وی در آنجا با دنیای عجیب و غریب و افسانه‌ای‌تر از داستان‌های هزار و یک شب رو‌به‌رو می‌شود.
 
داستان ورود پرحادثه آنها از طریق رود «امو»، رفتن به قلعه جنگی دهدادی و سپس شهر مزارشریف، مشاهده زندگی روزمره مردم این شهر و سپس توصیف سفر طولانی آنها به‌سمت کابل برای آنانی که در سال‌های اخیر در این مسیرها سفر کرده‌اند، بسیار شنیدنی است.
 
ربیچکا و دوستانش بعد از رسیدن به کابل می‌خواستند به سمت کشورشان برگردند. اما دست تقدیر و حوادث روزگار چهار سال پر فراز و نشیب آنان را در افغانستان نگه داشت.
 
هم‌نشینی و همکاری با امیر حبیب‌الله خان، امان‌الله خان و سردار نصرالله خان، او و دوستان اتریشی‌اش را در متن حوادث فوق‌العاده جالب برای تاریخ افغانستان قرار می‌دهد که مو به مو یادداشت می‌کند و ناخواسته وقایع‌نگار سال‌های ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۰ میلادی افغانستان می‌شود.
 
گزارش روزمره حوادث دوران امیرحبیب‌الله خان، کشته شدن مرموز وی در جلال‌آباد و شیوه به قدرت رسیدن امان‌الله خان، حضور در جشن استقلال و جنجال‌ها و رقابت‌های درونی ساختار حکومت و... برای علاقمندان تاریخ افغانستان از جانب فردی حاضر در سطح بالای حکومت جالب است.
 
او به دلایل مختلف اجازه می‌یابد تا از تمام افغانستان دیدار و عکسبرداری کند. ریبیچکا گاهی در کنار قدرتمندترین افراد این کشور روی سفره‌های رنگین می‌نشیند و گاهی بدون آب و نان گوشه‌نشین زندان می‌گردد. حادثه‌ها در بطن حادثه دیگر اتفاق می‌افتند.
 
افسر اتریشی حکایت از افغانستانی می‌کند که در بین دو ابرقدرت بزرگ آن زمان یعنی امپراطوری بریتانیا و روسیه تزاری قرار گرفته است. هر یک از ابرقدرت‌ها به نوبه خود کوشش می‌کنند تا نخبگان قدرت را با دادن وعده‌های فراوان به سمت خود بکشانند.
 
وضعیتی که افغانستان در روزگار امروز هم کمابیش در سطحی وسیع‌تر و متنوع‌تر با آن روبرو است.
 
در مسیر داستان متوجه حضور هیات آلمانی‌ها در آن سال‌ها در کابل می‌شویم که تلاش می‌کند امیرحبیب‌الله خان را بر جنگ بر ضدانگلیسی‌ها تحریک‌ کند و از طرفی نقش انگلیس را از طریق عوامل خود در هندوستان، در داخل سیستم حکومتی افغانستان پیدا می‌کنیم. آن هم‌ در زمانی که کشوری به نام‌ پاکستان وجود نداشته و افغانستان و هند دارای مرز مشترک بوده‌اند.
 
در جایی از این خاطرات، نویسنده تعبیر جالبی از خصوصیات زندگی مردم سرحدی کرده است: «مناطق سرحدی افغانستان – هند (پاکستان کنونی) جایی است که جنگیدن یک شغل، حتی تنها شغل است...!»
 
وی در جنگ سوم افغان - انگلیس به‌طور مستقیم ناظر جنگ است و در خاطراتش ذکر می‌کند که چگونه در ماه می‌سال ۱۹۱۹ ارگ، بازار، وزارت دفاع و بخش‌‌های دیگری از شهر کابل توسط ۸ بمب‌افکن انگلیسی بمباران شد.
 
وی بیان‌ می‌کند که جنگ ۱۹۱۹ میلادی اهمیت جایگاه افغانستان را - به‌طوری که شاید منطقی هم نبود - در جهان اسلام و به‌خصوص هند بالا برده بود و افغانستان در کل به تمام اهدافش بجز یک هدف که آن هم داشتن «راه دریایی» بود، دست یافته بود‌.
 
وی تلویحا اشاره می‌کند که انگلیسی‌ها زیاد تلاش کردند که افغانستان مرز دریایی نداشته باشد. به‌خصوص به خاطر حفظ هند و ترس از اینکه روسیه تزاری از طریق افغانستان به آب‌های گرم دست یابد، لذا خط دیورند را به عنوان مرز تعیین کردند...!
 
ریبیچکا چند بار مسیر کابل و هرات را با پای پیاده و با اسب می‌پیماید. یک بار از مسیر مزار و میمنه، یک بار از طریق کوهستانات مرکزی و بامیان و بار دیگر از مسیر غزنی و قندهار. لذا با متن زندگی جامعه آن زمان افغانستان تماس مستقیم و شناخت خوبی پیدا می‌کند.
 
در خاطرات شهرهای کابل، مزار و هرات و همچنین در مسیرهای سفر، بارها به این نکته اشاره می‌کند که مردم با جرمنی‌ها (المانی‌ها) رویه خوب داشتند. اما در مورد انگلیسی‌ها و روس‌ها دیدگاه خوبی نداشتند.
 
یادداشت‌های روزمره وی، به‌خوبی خواننده را به فضای صد سال قبل زندگی در افغانستان می‌برد. تفاوت‌ها و تشابهات عجیبی بین آن زمان و امروز افغانستان در خاطرات وی قابل استنتاج است.
 
وی در اواخر کتاب سوال جالبی را مطرح می‌کند: «آیا این همه تناقض که در طبیعت افغانستان وجود دارد، در رفتار و کردار باشندگان این کشور بازتاب نیافته است؟»
 
خاطرات وی با بازگشت به کشورش به شکل دراماتیک پایان می‌یابد و حس تلخی به خواننده انتقال می‌دهد. زمانی که وی به کشورش بازمی‌گردد و می‌فهمد که از یک طرف مادرش از دنیا رفته و از طرفی امپراطوری اتریش متلاشی شده است...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها