چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶ - ۱۲:۳۵
"قيصر" كارهاي مهمي ‌كرد كه هيچ از آنها نگفت

رضا سيدحسيني در نشست «قيصر امين‌پور در عرصه زبان و تحقيق» كه عصر ديروز در شهر كتاب برگزار شد، به ويراستاري‌هاي امين‌‌پور و نثر درخشان او اشاره كرد. به گفته سيدحسيني، امين‌پور هيچ گاه از ويرايش‌هاي خود به مقالات او و ديگران، چيزي به زبان نمي‌آورد.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، سيدحسيني در ابتداي سخنان خود با بيان اين كه "تا به حال نتوانسته‌ام راجع به قيصر چيزي بنويسم"، افزود: سخنان امروز من، تنها تجديد خاطره است و يا شايد درد دل.
 
وي با اشاره به مدتي كه در انتشارات سروش به تهيه «فرهنگ آثار» اشتغال داشت، گفت: در همان زمان قيصر نيز در طبقه چهارم انتشارات و در نشريه سروش نوجوان حضور داشت و ما همديگر را زياد مي‌ديديم. او بسيار بي‌ادعا بود. 

سيدحسيني ادامه داد: به تدريج من متوجه شدم كه او نه تنها عالم است، بلكه كارهايي مي‌كند و هرگز از آنها چيزي نمي‌گويد. مثلا، او ويرايش برخي مقالات ما را به عهده داشت و تنها پس از چاپ مي‌ديديم كه مقالاتمان با نثر بهتري ارايه شده، تعجب مي‌كرديم  و بعدها فهميديم كه اين تاثير ويرايش قيصر با آن نثر درخشان است. 

وي با اشاره به حضور امين‌پور در مراسم ختم پسرش «بابك» يادآور شد: در آن مراسم، قيصر دو قصيده بسيار زيبا و دشوار خاقاني را كه اين شاعر در مرگ فرزندش سروده است، قرائت كرد. 

مولف «مكتب‌هاي ادبي» با بيان خاطره‌اي از ديدار او در جلسه‌اي از جلسات مركز تحقيقات وزارت ارشاد، خاطرنشان كرد: پس از جلسه، به او گفتم تعجب مي‌كنم از اين كه سه شاعر چون خاقاني و حافظ و جامي از سه دوره مختلف در قرن‌هاي 6 و 8 و 9 هجري، هر سه يك وزن را براي سرودن مرثيه براي فرزندانشان انتخاب كرده‌اند و بخش‌هايي از تركيب بند جامي را در سوگ پسرش براي او خواندم. 

سيدحسيني ادامه داد: او در بين اين مرثيه، چنان گريه بلندي سر داد كه حيرت‌انگيز بود. 

وي با بيان اين كه «به محض اين كه قدري حالش بهتر مي‌شد، براي ديدن دوستان به سروش مي‌آمد»، اضافه كرد: دست پروردگانش در سروش، به راستي فدايي او بودند. به هر حال اين اواخر چهره او نشان مي‌داد كه قيصر ماندني نيست. از مدت‌ها قبل اين غصه مرا گرفته بود و مي‌دانستم او رفتني است. 

سيدحسيني در پايان، سه بند از تركيب‌بند مشهور جامي در سوگ فرزندش را به همراه دو غزل «سراپا اگر زرد و پژمرده‌ايم» و «گفتي غزل بگو چه بگويم مجال نيست» از قيصر براي حاضران خواند. همچنين شعر نيمايي كوتاهي نيز قرائت كرد كه چنين بود: 

اتفاق افتاد/ آن سان كه برگ/ آن اتفاق زرد مي‌افتد
افتاد/ آن سان كه مرگ/ آن اتفاق سرد مي‌افتد
اما او/ سبز و گرم بود كه افتاد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط