سه‌شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۲:۱۲
بلوك‌باشی: افشار پل ارتباط ميان ايران گذشته و اكنون بود

علي بلوك‌باشي، مردم‌شناس، در آيين بزرگداشت ايرج افشار گفت: همه كوشش و انديشه افشار براي برقرار كردن پُلي ارتباطي ميان ايران گذشته و ايران كنوني بود. نتيجه اين تلاش، در چاپ آثار مكتوب گذشتگان و در يادداشت‌ها و سفرنامه‌هاي مردم نگارانه وی به چهارسوي ايران بازتاب يافته است./

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)،‌ مراسم بزرگداشت مقام علمي نسخه‌شناس و ايران‌شناس، استاد ايرج افشار به كوشش مركز پژوهشي ميراث مكتوب و دانشكده ادبيات دانشگاه تهران عصر دوشنبه (9 خرداد) در تالار فردوسي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران برگزار ‌شد. 

دكتر علي بلوك‌باشي، پژوهشگر مردم‌شناس ايران در آيين بزرگداشت استاد افشار درباره «افشار و مردم‌شناسي» سخن گفت. وي اظهار داشت: ايرج افشار دانشمندي متفاوت با ديگران بود و او را بايد از تبار و سنخي ديگر دانست. جهان‌بيني افشار چنان ژرف بود كه او را قادر مي‌كرد چيزهايي را ببيند كه از چشم ديگران پنهان مي‌ماند. او نگاهي نو به جامعه و تاريخ و فرهنگ ايران داشت و با نگرشي مردم‌شناسانه به فرهنگ ايران مي‌نگريست. 

وي افزود: استاد افشار هر سال چند سفر كوتاه و بلند مي‌كرد و نيمي از عمرش را در سفر گذراند. خود او مي‌گويد كه از سفرهايش همان اندازه آموخته است كه از كتاب‌ها. سفر براي او تحقيق و مطالعه بود. در سفر نگاه او پرسشگرانه بود. تاثرات او از ديدن ستيغ كوه‌ها، گستره دشت‌ها و زندگي روزانه مردم، در سفرنامه‌هايش بازتاب پيدا كرده است. از سويي ديگر، كمتر كتاب و نوشته‌اي در زمينه فرهنگ ايران بود كه استاد افشار آن را نديده باشد. 

افشار هر نوشته غبار گرفته‌اي را منتشر مي‌كرد
بلوك‌باشي يادآور شد: افشار هر نوشته و رساله‌اي از گذشته كه غبار گرفته بود، بازمي‌شناخت و منتشر مي‌كرد. وي بي‌توجه به نام‌آوري بود و بي‌توجه به نام و نشان نويسنده‌اي، اثر او را منتشر مي‌كرد و در دسترس علاقه‌مندان مي‌گذاشت. او مردم عامي را عاري از فرهنگ نمي‌شمرد و هرگز شيوه زندگي مردم را ناديده نمي‌گرفت. افشار مي‌گفت از راه بازيابي و بازشناسي رساله‌هاي بي نام و نشان است كه مي‌توان به گذشته زندگي فردي و ساختار فرهنگي و اجتماعي مردم ايران پي بُرد و تاريخ اجتماعي ايران را بازسازي كرد. 

وي افزود: در ميان مجموع متوني كه استاد افشار چاپ كرده است، رسايلي كه حاوي اطلاعات قومي، ملي و تاريخي باشند، فراوانند. مردم‌شناسان مي‌توانند از آن رساله‌ها و كتاب‌ها استفاده كنند. من آنها را در هشت موضوع طبقه‌بندي مي‌كنم: دانش‌ها، هنرها، تاريخ و جغرافياي محلي، سفرنامه‌ها، روزنامه خاطرات، وقف‌نامه‌ها، فتوت نامه‌ها و داستان‌هاي عاميانه. 

مرگ افشار ضربه هولناك به سير فهرست‌نگاري بود
سپس سيد عبدالله انوار، استاد نسخه‌شناسي ايران كه موضوع سخنراني‌اش «ابتكاري در فهرست‌نويسي» بود، گفت: در اين كه مرگ ايرج افشار ضربه هولناكي به سير ايران‌شناسي و فهرست‌نگاري بود، تردیدی نيست. بنابراين هر كسي كه در امور كتاب با او تماس داشت، اگر چيزي به خاطر دارد، بايد آن را عرضه كند تا ياد افشار همواره در بين ما باشد. 

وي افزود: در گذشته هر نسخه، بر حسب سليقه شخص معرفي‌كننده شناسانده مي‌شد. از اين رو معرفي جامع و مانعي از طريق فهرست‌نگاري عرضه نمي‌شد و به تعداد فهرست‌نگار، فهرست‌هاي گوناگون داشتيم. زنده‌ياد افشار در سال ۱۳۴۰ كه رياست كتابخانه ملي را برعهده داشت، به اين نكته برخورد كه چنين آشفتگي به سبب به كار نگرفتن كار برگه به وجود آمده است. پس كميسيوني در كتابخانه ملي زير نظر مجتبي مينوي تشكيل داد كه در آن كميسيون، عباس زرياب‌خويي، محمدتقي دانش‌پژوه، خود او و اينجانب بوديم. 

انوار يادآور شد: قرار بر اين شد كه هر يك از شركت‌كنندگان، بيست مورد براي معرفي نسخه خطي تهيه كنند و ويژگي‌هاي هر نسخه برشمرده و اين موارد در برگه‌هايي مخصوص درج شوند. بعد از ده روز عناصر مصوبه كار برگه روي يك صفحه مقوايي نازك در دو رو فراهم آمد. در يك رو عناصر نسخه‌شناسي و در روي ديگر عناصر كتاب‌شناسي نسخه مندرج بود. آن كار برگه‌ها، در عمل توانست بدون هيچ نقصي، موارد مورد نياز نسخه‌شناسي را جواب گويد. 

۳۰۰ عنوان كتاب به جاي مانده از افشار، خود يك كتابخانه است سپس دكتر محمود عابدي، از استادان به نام زبان و ادبيات فارسی كه موضوع سخنراني‌اش «دقايقي با استاد افشار» بود،‌ گفت: نخستين پرسشي كه چه بسا فرزندم از من خواهد پرسيد اين است كه چرا بايد ايرج افشار را دوست بداريم؟ من ايرج افشار را دوست دارم به اين دليل كه فردوسي را دوست دارم. از بچگي هنگامي كه در منزل روستايي ما، پدرم شاهنامه مي‌خواند، در مرگ سهراب مي‌گريستيم. آن زمان نمي‌دانستم كه شاهنامه چيست و فردوسي كيست؟ بعدها فهميدم كه از شاهنامه و فردوسي، زبان فارسي، استقرار و طهارت در اين زبان را مي‌توان آموخت. 

وي افزود: از آن سال‌ها فهميدم كه فرهنگ، مجموعه كلمات نيست. شاهنامه هم تنها كلمه نيست و ايراني، عناصري غير از كلمه و زبان است. پس ايرج افشار را دوست دارم زيرا فردوسي را دوست مي‌دارم. من مولوي را هم دوست مي‌دارم و به فرزندم مي‌گويم كه مولوي را دوست داشته باشد. 

عابدي يادآور شد: مولوي در قونيه زيست و شعر گفت و با بزرگان آنجا مكاتبه كرد؛ اما حتي يك كلمه تركي هم در نامه‌هاي او نيست. يك عبارت سست و نابهنجار هم در سخن او نمي‌توان يافت. به فرزندم مي‌گويم كه مولوي و زبان فارسي و ايرج افشار را دوست بدارد. حافظ و سعدي را هم بايد دوست بدارد. ايرج افشار هم آنها را دوست داشت. 

وي تأكيد كرد: من فرزندم را تشويق مي‌كنم كه براي بهتر زيستن و آينده درخشان داشتن، ايرج افشار را دوست بدارد. چرا كه افشار در همه زندگي، در مسير طهارت روح و درستي گام برداشت. او كسي بود كه هرگز براي انجام كاري چشم به تشويق ديگران نداشت و آنچه او را به حركت وامي‌داشت، انگيزه‌هاي دروني خود او بود. هنگامي كه از توانايي مديريت افشار مي‌شنيدم، او را در دل تحسين مي‌كردم. 

وي افزود: من هميشه افشار را ستايش كرده‌ام و در هر پژوهشي كه خواسته‌ام انجام بدهم، كار او را پيش چشم داشته‌ام. سيصد عنوان كتابي كه از ايرج افشار به جاي مانده است، خود يك كتابخانه است. به همين دليل است كه به فرزندم توصيه مي‌كنم كه براي استمرار در خدمت به مردم، افشار را به ياد بياورد و دوست داشته باشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط