سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، فرزانه صنیعی، منتقد ادبی: «قاری اشکمبه» اوایل قرن بیستم میلادی با دو همسرش در یکی از محلههای بخارا زندگی میکرد. از راههای مختلفی پول درمیآورد، اجاره دادن حجره به طلبههای مدارس بخارا، فروش پردههایی که همسرانش میدوختند به قیمت دولاپهنا و البته مهمترین ممر درآمدش سودخوری بود. یعنی همان رباخواری، البته به فارسی تاجیکی.
این رباخوار را صدرالدین عینی، نویسنده تاجیک، در رمان طنزآلود «مرگ سودخور» معرفی کرده است. صدرالدین عینی (۱۸۷۸-۱۹۵۴) که در امارت بخارا -ناحیهای شامل تاجیکستان و ازبکستان امروزی- زندگی میکرد، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ نویسندهای در خدمت اهداف کمونیسم شد. رمانهای او غالباً فضای تلخی دارند و به جای آنکه به ستم امیران و «بای» ها، یعنی اشراف بخارا و اصطلاحاً بورژوازی بر مردم بپردازد، به تخطئه رباخواری میپردازد که ظاهر مسلمان دارد و چون در گورستان ادعیه میخواند به «قاری» مشهور است.
قصد نویسنده از این تخطئه، همان طور که اغلب کمونیستها بدان معترفند، تخطئه اسلام و اصولاً هر دینی است که با مبانی کمونیسم و بیخدایی آن مخالف باشد و اجازه سقوط مردم در ورطه مرام اشتراکی و سرمایهداری در پوست سوسیالیزم را ندهد.
صدرالدین عینی که میدانسته با زبان الکن کمونیسم و برهان ناقص و بیمار سوسیالیسم توان رودررویی با بیان کامل و اصول واضح اسلام و مسلمانی را ندارد دست به دامان رباخواری میشود که از اسلام فقط ظاهری معوج دارد اما منفور مردم است.
وی با ربط دادن این تنفر و رباخواری با ظاهر مسلمانی «قاری اشکمبه»، نتیجه دلخواه خود را میگیرد آنجا که با انقلاب کمونیستی، بساط رباخوار برچیده میشود و مردم از شر او رهایی مییابند و این یکی از جالبترین طنزهای تاریخ است که کمونیسم مدعی مبارزه با امپریالیسم و اشرافیت بورژوازی، با همین اشرافیت سر در یک آخور دارد و در ضدیت با دین، با امپریالیسم همدستی میکند.
«سودخور» که به خاطر پرخوری و مفتخواری، به این نام ملقب شده، نه فقط رباخوار خسیسی است بلکه یک ماتریالیست نئولیبرال معتقد به مرام اشتراکی (کمونیسم) هم هست!
شرط او برای اجاره دادن حجره این است که علاوه بر گرفتن اجاره ماهانه، غذایش را هم نزد مستاجر بخورد، هرجا غذای رایگانی توزیع شود حاضر است، لباس کثیف میپوشد چون اگر هر هفته بخواهد رختشویی کند «خانه صابون میسوزد»! به سرتراش نیمی از دستمزدش را بیشتر نمیدهد، آن هم به خاطر اینکه نیمی از سرش کچل است و نیازی نیست سلمانی برای آن قسمت زحمتی بکشد.
در رباخواری هم صاحبسبک است و ابتکاراتی مخصوص به خودش دارد. او علاوه بر سود پول که به عقیده خودش بچه پول به حساب میآید، نوه و نتیجه پول را هم از بدهکارانش میگیرد، به این معنی که هر از گاه خود را به صرف شام و ناهار به منزل آنان دعوت میکند یا به زور از آنان میخواهد از محصولات باغی و زراعیشان برایش بیاورند.
بساط سودخوری این شخص با وقوع انقلاب کمونیستی روسیه برچیده میشود و او زمانی که میفهمد همه داراییاش را از دست داده، سکته میکند و میمیرد.
این کتاب را نشرنو، با مقدمه حسن جوادی به چاپ رسانده است. زبان کتاب فارسی تاجیکی است و یک واژهنامه هم برای کلماتی که ایرانیان با آن ناآشنا هستند دارد. اما پس از ۲۰ تا ۳۰ صفحه اول، دیگر با نحو و کلمات خاص تاجیکی اُخت شدهاید و کمتر به واژهنامه احتیاج پیدا میکنید.
این هم قسمتی از متن کتاب که مکالمهای میان راوی و سودخور است:
«شما در خانهی خودتان هم هیچ آش میخورید؟ من پرسیدم.
- هرگز! مادام که در خانه دوستان نان و آش، تیار هست چرا در خانه دیگ و دود کنانده و پولی را که به صد مشقت مییابم خرج کرده آش پزانده خورم؟ «جان خانه مردم، نه غم آب و نه غم هیزم» گفتهاند کسان خردمند!»
نظرات