دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۴
دو رمانم در نمایشگاه به چاپ بعدی رفت

«مثلث عشق» و «تابستان خیس» جز کتاب‌هایی بودند که در سی‌وسومین نمایشگاه کتاب تهران پروفروش شدند و به چاپ‌های بعدی رفتند.

محمد صابری درباره استقبال از آثارش در نمایشگاه به خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، گفت: نمایشگاه سی‌و‌سوم کتاب در فضایی آکنده از دو دلی و تردید و هزار و یک چون و چرا بر سر برگزاری و محل در هر حالی با شکوه و طراوتی به یاد ماندنی برگزار شد و علی‌رغم سایه‌ی سنگین کرونا و مشکلات اقتصادی با استقبال اهل کتاب مواجه شد. کتاب اولی‌ها با اشتیاقی روز افزون به میدان آمدند و کتاب‌هاشان را در معرض قضاوت گذاردند و پیشکسوتان نیز.

وی ادامه داد: اما از همه‌ی این‌ها گذشته این افتخار آفرینی و حضور حداکثری به دنیا نشان داد که نوادگان حافظ و سعدی با هنر عهدی دیرینه دارند و هیچ اراده‌ای توان اثر‌گذاری بر خواست و نهاد و روح مهربان این ملت بزرگ را ندارد. خدا را شکر دو رمانم به نام های «تابستان خیس» و «مثلث عشق» پرفروش بودند و در روز هشتم به چاپ بعدی رفتند.
 
این نویسنده در توضیح «مثلث عشق»‌ گفت: عشق قصه‌ی پر کشش دهه هشتادی‌های این مرز و بوم است که از زندگی پر هیاهوی روزگار خود هیچ نمی‌خواهند به جز عشقی پایدار و مومن به اصالت‌ها. قصه‌ی دلشوره‌های پدری است زخمی از رنج‌های روزگار و دردهای بزرگ کردن دختری بی‌مادر، قصه‌ی بورژوا زاده‌ی پاریسی دو رگه‌ای ست که به یک دختر از راه دور دل می‌بندد.


وی ادامه داد: «مثلث عشق» را نشر سیب سرخ به دوست‌داران داستان‌هایی که در ایران و فرانسه می‌گذرد و سبک و سیاق نوشتاری‌اش به شدت به دگرگونی میشل بوتور و در جستجوی پروست نزدیک است به چاپ رسانده است.

صابری در توضیح اثر دیگرش گفت:‌ «تابستان خیس» نیز از نشر نگاه با چاپ پنجم روانه‌ی نمایشگاه شد که آن هم طرفداران خاص خود را داشت، قصه‌ای با پیرنگی اجتماعی که دارای پس زمینه‌های روانشناختی، فلسفی و انسان شناسی است. «تابستان خیس» روایت دلشوره‌های مردی است که از کنار خیابان خیس می‌گذرد و با خود می‌گوید چه تابستان خیس و لچری است. می‌اندیشد چه خوب است شرجی و خیسی تابستان اگر که دانه‌ای به پرنده‌ای فکر کند و پرنده‌ای اگر که گلوله‌ای در خواب باشد. و پس آن گاه اگر که کسی از کنارش بگذرد شاید هرگز نخواهد دانست که چه اشکی فرو می‌چکد از چشمانش.

وی در پایان اظهار کرد: «تابستان خیس» قصه‌ی رفاقت است و عشق و جنایت، رفاقتی که یادآور قصه‌های کیمیایی است، عشقی عجیب و غریب و ماندگار که یادآور تنهایی‌های زنی است از جنس اما بوواری یا شاید آنا‌کارنینای تولستوی و دست آخر روایت هولناک جنایتی است بی‌مکافات، شاید از جنس خودزنی یا حتی خودکشی ژنرال در خاکستر گرم شاندور مارایی. من در این اثر مردی را نشان‌‌تان می‌دهم که در عین دارایی، خود را ندار می‌داند و دلتنگ دوستانی است که بیست و سال پیش داشته است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها