آثار تالیفی و ترجمهای منتشرشده در سال 98 را چگونه ارزیابی میکنید؟
در سال گذشته داستان فارسی زیاد نخواندم و درحقیقت از داستان فارسی ناامید شدم. البته از بین مجموعه داستانهایی که در جایزه داستان مازندران خواندم، در نسل جدید به چند استعداد قابل قبول و خوبی از جمله کتاب خانم «فاضله فراهانی» و کتاب آقای «محمود رضایی» و مجموعه داستان آقای «کیهان خانجانی» که یکی از داستانهایش بد نبود، مواجه شدم. به هرحال این نسل جوان توانستند، آثار خوبی ارائه کنند و این دو مجموعه را پسندیدم. اما در حوزه ترجمه اتفاقات خوبی رخ داد. یکی ترجمه رمان «پترزبورگ» توسط خانم «فرزانه طاهری» و از همه مهمتر انتشار اولین جلد رمان «اولیس» نوشته جیمز جویس بود که ترجمه این اثر بهوسیله خانم «اکرم پدرامنیا» انجام و بهصورت غیررسمی وارد بازار شد.. این کتاب رمان مهمی است و توجیهی ندارد که فارسی آن موجود نباشد.
به نظر شما، برگزاری فضای نقد و بررسی آثار در سال گذشته به چه صورتی بوده و آیا نقدها توانستهاند از فضای مطلوبی بهرهمند شوند؟
اساسا نقد فضای ضعیفی دارد. با اتفاقهایی که در دهه 80 افتاد، نقد به جای بدی کشید و منجر به کشته شدن فضای نقد در جامعه شد. متاسفانه آنچه در فضای نقد باید ببینیم، سالهاست دیگر دیده نمیشود.
در مورد اتفاقات آن سالها بیشتر برایمان بگویید؟
در دهه هشتاد، نقد وارد باندبازی ادبی شد. از سوی گروههای مختلف داستاننویسی که هر کدام تریبونهای مطبوعات مختلف را بر عهده داشتند، با برجسته کردن تعدادی از آثار، فضا را مسموم کردند. در اواخر دهه 80 با ورود اینترنت و فضاهای مجازی و بهخصوص بعضی سایتهای ادبی و وبلاگها، این روند با افزایش چشمگیری روبهرو شد. هر تیمی در صدد بود نویسندههای نزدیک به تیم خودش را تبلیغ کند و درنهایت بسیاری از کارها در یک جایگاه غیرواقعی قرار گرفتند. مثل «کافه پیانو» از فرهاد جعفری، که با اینکه عاری از هرگونه ارزش ادبی بود، اما با تبلیغات پر سر و صدای اطرافیان و خودش موفق شد که اسمش بر سر زبانها بیفتد. اما امروز هیچ خبری از او نیست. در حالی که یکی از ویژگیهای اثر ادبی، ماندگاری است. این فضای نقد در دهه 80 خیلی همهگیر و منجر به بیاعتمادی مخاطبان به تبلیغات و نقد تا دهه 90 شد و این مسیر تا سال 93 ادامه پیدا کرد. در این چهار، پنج سال اخیر این سرخوردگی نیز مشهود و جلسات را کمتر کرد.
روند حرکت جریان داستاننویسی در کشور و به طبع آن در استان خوزستان چگونه بوده است؟
کمافیالسابق است و خیلی تنهی قدرتمندی ندارد، اما هرازگاهی بارقههایی دیده میشود. در استان از اوضاع بهتری برخوردار هستیم. داستاننویسان اهوازی و خوزستانی با سیر صعودی حرکتهایی چون: برگزاری جشنوارهها و چاپ کتابهای بیشتر، میتوانند داستان خوزستان را دوباره تبدیل به قطب داستانی همچون دهه 40 کنند. در کارگاههای داستاننویسی که تدریس میکنم، افراد با استعدادی وجود دارند مانند خانم «سهام سجیراتی» که با چاپ کتاب «سایهها» تلاش کرد داستانی متفاوت و عام و خاص پسندی بنویسد که بهنوعی احیاگر شرایط دهه 40 تا 60 مکتب ادبی خوزستان است. وی همچنین دو کتاب دیگر در دست چاپ دارد. دو نفر از هنرجویانم هم بهزودی کتابشان چاپ میشود و تعداد دیگر نیز در حال مراحل آمادهسازی برای چاپ کتابشان هستند.
زنان نویسنده در طی این سالها به چه جایگاهی رسیدهاند؟
نویسندگان زن قطعا رشد داشتهاند. پیش از انقلاب فقط «سیمین دانشور» و «مهشید امینشاهی» بودند و البته نویسندگان تک کتابی دیگری هم چون خانم «مهین توللی» که علاوه بر نوشتن در رشتههای دیگری فعالیت میکرد. خانم «منصوره حسینی» که نقاش بود، تواست رمان «پوتین گلی» را منتشر کند. درهر صورت تعداد داستاننویسان زن، محدود بود و به کارهای دیگری مشغول بودند. اما موج داستاننویسان زن پس از انقلاب شروع شد. دهه 60 با «غزاله علیزاده» و سالهای بین 70 و 80 بیشتر شد. با اینکه این نوع داستاننویسی، مورد علاقه من نبود ولی از لحاظ تعداد افزایش و تا امروز نیز ادامه دارد. در بین نویسندگان زن امروزی کسانی را میبینم که فراتر از جنسیت عمل میکنند و برای من یادآور «غزاله علیزاده» هستند که این اتفاق مبارک به مرحله شکوفایی نزدیک است.
ادبیات موضع خاصی نداشته است و بیماریهای واگیردار هیچ وقت مساله مهمی به شمار نمیآمدند اگرچه همه در این باره به اثری مثل «طاعون» از آلبر کامو استناد میکنند. این هم یک ژانری است پر از اتفاقات شیرین، تلخ و ناگوار. مانند سیل و زلزله که دست طبیعتاند اینها حوادثی هستند که رخ میدهند. اما ما با اتفاقات بدتری مانند جنگ دست و پنجه نرم کردیم و به دست خودمان ویرانی را رقم زدیم. این موضوع دردناکتر است. بیشترین موضع ادبیات در برابر بلاها، در مورد جنگ بوده و در بقیه موارد بهصورت موردی عمل کرده است. به اعتقاد من در این شرایط، ادبیات موضعی ندارد و این مسئله مثل دیگر بلایای جهانی، میتواند بهعنوان یک مضمون در دست نویسندگانی که میخواهند کار کنند، قرار گیرد و نمونه استعاریشده آن در کتاب «کوری» و «طاعون» است. شاید در آینده درباره این بیماری هم بنویسند.
نظرات