به این بهانه ساعتی با علیرضا رئیسدانا؛ مدیر انتشارات نگاه درباره آثار و تبعات برخورد کارگروه صیانت از حقوق ناشران و مولفان با قاچاقچیان کتاب به گفتوگو نشستیم؛ مردی از اهالی نشر که در مدت 46 سال فعالیت حرفهای خود تاکنون بیش از 3800 عنوان کتاب منتشر کرده است.
رئیسدانا در این مصاحبه به افت 80 درصدی فروش برخی از کتابهای انتشارات نگاه در یک سال گذشته اشاره کرد و گفت که اکنون بهدنبال برخورد با قاچاقچیان کتاب، فروش کتابها وضعیت بهتری پیدا کرده است. او در ادامه از سابقه فعالیت 56 سالهاش در حوزه فروش و نشر کتاب و ورود به این حرفه از سن 10 سالگی، سخن گفت.
بلایی به نام قاچاق
چاپ کتابهای قاچاق به انحا مختلف در دورههای مختلف وجود داشته است، در ابتدا کمی درباره سابقه ایندست کتابها برایمان بگویید.
بله؛ همینطور که گفتید کتاب قاچاق از دهه 30 بوده است. در آن زمان، به دنبال برخی جریانات سیاسی، حکومت جلوی انتشار یکسری از کتابها را گرفت و آثار به صورت زیرزمینی چاپ شدند. در سالهای 49 و 50 بسیاری از کتابها که در فاصله سالهای 32 تا 49 جلوی انتشار آن گرفته شده بود، در قالب کتابهای جلد سفید چاپ شدند؛ کتابهایی که جلد سفیدی داشتند و متن کتابهایی که انتشار آنها امکان نداشت بدون کم و کاست چاپ میشدند. این روند تا سال 1357 که شیرازه حکومت در حال فروپاشی بود ادامه داشت و در همان دوره بار دیگر کتابهای جلد سفید مجددا رونق گرفت.
به نظر میرسد این روند پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران کمتر شد.
بله؛ تا چند سال اینگونه بود اما از اواخر دهه 60 و با آغاز ممیزی کتابها، این مسیر فراز و فرود زیادی را طی کرد. در این زمینه در دولت ششم اقداماتی برای رفع ممیزیها آغاز شد و در دولتهای هفتم و هشتم به دلیل اینکه سعه صدر بیشتری در آنها بود، کتابهای زیادی منتشر شدند. در ادامه و در دولتهای نهم و دهم سختگیریها زیاد بود و بسیاری از کارها به صورت سلیقهای انجام شدند و به نظر من همین سختگیریها موجب شد نشر زیرزمینی دوباره احیا شود اما متاسفانه علاوهبر کتابهای ممنوعه، شاهد رواج کتابهای پرفروش در بساطهای قاچاق هم بودیم.
شما چه زمانی متوجه کپی کتابهای انتشارات نگاه شدید؟
ما از مهر ماه سال گذشته؛ از زمانی که کتابهای «چشمهایش»، «شوهر آهو خانم» و «شازده کوچولو» افت فروش داشتند، متوجه این موضوع شدیم. البته در رصد دستفروشها دیده بودیم که کتابهای ما را میفروشند؛ بهعنوان مثال در پاساژ فروزنده دیده بودم که فردی کتاب چشمهایش را در 20 نسخه چاپ میکرد و میفروخت. اوایل خیلی جدی نمیگرفتیم اما تیراژ کتابهای کپی شده به مرور افزایش پیدا کرد. یکبار ما کتاب چشمهایش را در 1000 نسخه چاپ کردیم و شش ماه طول کشید که فروخته شود و متوجه شدیم که یک فرد متخلف دیگر از همان کتاب 5000 نسخه کپی کرده و همه را توسط دستفروشها فروخته است.
به نظر میرسد ورود دستفروشان سودجویی که کتابهای قاچاق میفروشند، بر داغی بازار کتابهای این حوزه دامن زده است.
بله. ناشران کپیکار کتابهای قاچاق خود را از طریق 900 بساطی در سطح شهر تهران میفروختند. یکی از موضوعاتی که موجب شده است دستفروشها با اقبال از سوی مردم روبهرو شوند این است که وقتی فردی به سراغشان میرود و کتابی را بر میدارد، دستفروش میگوید این کتاب سانسور نشده و همین جمله کافی است تا مخاطب ترغیب شود کتاب را خریداری کند. نمونه این موضوع را برای یکی از کتابهایمان داشتیم، جلد چهارم کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» تالیف مرتضی راوندی را ما چند سال پیش به قیمت 30 هزار تومان میفروختیم، دو سال پیش شخصی به انتشارات آمد و گفت میخواهم این کتاب را پس بدهم، چراکه کتاب شما سانسور شده است. بعد کتابی به من نشان داد که زیراکس کتاب ما با کیفیت خیلی بدی داشت و به قیمت 50 هزار تومان از دستفروشها خریده بود. به او گفته بودند که این نسخه زیراکس بدون سانسور است. ما به او توضیح دادیم که این کتاب سانسور شده نیست و از روی کتاب ما چاپ شده است اما قبول نمیکرد. به همین دلیل به او گفتیم 30 هزار تومان را به او پس میدهیم و او این دو نسخه کتاب را با خود به خانه ببرد و مقایسه کند و اگر یک واو تفاوت داشت به فرد خسارت میدهیم. آن فرد با ناباوری کتاب را از ما گرفت و برد و پول هم از ما نگرفت، بعد از دو روز تماس گرفت و تشکر کرد و گفت کتاب زیراکس عین کتاب ما است. ما هم به او توضیح دادیم نباید به راحتی گول بساطیها را خورد و زمان خرید کتاب از دستفروشها باید به کاغذ، چاپ و صحافی آثار دقت کرد.
نمونه این کتابها بسیار است؛ به عنوان مثال به کتاب «هستی و نیستی» ژانپل سارتر اشاره میکنم. روی جلد کتاب قاچاق، مترجم رضا حسینی آمده در حالی که وقتی شناسنامه کتاب را میبینیم نام عنایتالله شکیباپور در آن درج شده که مترجم اصلی کتاب است تا بگویند کتاب نسخه اصلی است. از سوی دیگر این افراد سودجو قیمت امروز را پشت جلد زدهاند که 20 هزار تومان است در حالی که قیمت کتاب در زمان چاپ اول 100 ریال بوده است.
یکی دیگر از این کتابها «تولیپ» نوشته رومنگاری است که باز هم روی جلد نام مترجم رضا حسینی آمده اما داخل کتاب نام لیلی گلستان که ترجمه اصلی را بر عهده داشته به چشم میخورد. مساله اینجا است که مردم داخل کتاب را نگاه نمیکنند و توجهی به این نکتههای مهم و کلیدی ندارند؛ در واقع باید گفت شناخت آنها نسبت به اطلاعات کمتر است.
در مواردی هم نسخه کپی با اصل، هیچ تفاوتی ندارد. مثلا از روی کتاب «شازده کوچولو» هم کپی کردهاند که با چاپ اصلی توفیر چندانی ندارد؛ تفاوتها شاید 10 درصد باشد. در این زمینه باید بگویم فقط حرفهایها متوجه تفاوت چاپ و رنگ آن میشوند، اما مخاطبان عادی کمتر متوجه این موضوع میشوند.
در مدتی که قاچاقچیان کتاب مشغول فعالیت بودند، معمولا چه میزان افت فروش در کتابهایتان داشتید و الان وضعیت چگونه است؟
در دورهای که کتابهای ما کپی داشت، حدود 80 درصد افت فروش داشتیم اما خوشبختانه اکنون با حمایتهای کارگروه صیانت از حقوق ناشران و مولفان این موضوع بسیار کاهش داشته است، زیرا چاپخانههای زیادی از آنها کشف و انبارهایشان را پیدا کردیم.
وقتی کتابهای قاچاق را در انبارها پیدا میکردیم، اینقدر شباهت به آثار اصلی شباهت داشتند که کمتر کسی از اهالی نشر میتوانست بگوید که این کتابها اصلی است یا نه؟ مهر ماه در اتحادیه به جایی رسیدیم که دیدیم در حال نابود شدن هستیم و قاچاقچیان کتاب با پختهخواری عملا چاپ یک کتاب را از دست ما گرفتهاند. به همین دلیل یک کارگروه 18 نفره را راهاندازی کردیم و در هماهنگی با سایر نهادها جلوی خیلی از قاچاقچیان را گرفتیم. حضور این قاچاقیچان آسیبهای مالی زیادی به ناشران زده است. به عنوان مثال بارها شده است که کتاب ما را به صورت ناقص منتشر و در بازار فروختهاند، بعد مشتری سراغ ما آمده و گفته که شما کتاب ناقص دادهاید و وقتی هم میگوییم که کتاب کار ما نیست گوش نمیدهند.
فعالیتهای اخیر کارگروه صیانت از حقوق ناشران و مولفان چه تاثیری داشته است؟
الان 10 چاپ به شازده کوچولو اضافه کردیم و چشمهایش را هم پنج چاپ چاپ کردیم و وضعیت بهتر شده است. از سوی ناشران دیگر هم باخبر شدیم که وضعیت اگرچه ایدهآل نیست، خوب است.
به نظر شما تداوم حضور این سودجویان و دلالان بهمرور چه آسیبی به صنعت نشر میزند؟
اکنون با ورود دستگاههای چاپ دیجیتال هر کسی در خانه میتواند کتاب چاپ کند. من کتابی با موضوع هنر را از آمریکا سفارش دادم تا بیاورند. این اثر توسط 10 مترجم ترجمه شد و حدود 300 میلیون تومان هزینه تولید کار شده است. این کتاب آماده چاپ است اما این ترس هم وجود دارد که آنها به راحتی کتاب را کپی کنند. اگر من 2000 جلد از این کتاب را تولید و روانه بازار کنم، حداقل 200 هزار تومان هزینه ابتدای ورود به کار است و بعد از آن اقداماتی مثل حروفچینی، غلطگیری، آمادهسازی و کاغذ دارد اما آنها با قیمت بسیار پایینی آن را کپی میکنند و در بازار میفروشند.
از میان همه آثاری که چاپ کردیم شاید 20 عنوان پرفروش باشند که هزینه بقیه کتابها را پوشش میدهند. زمانی که کتابهای پرفروش توسط عدهای سودجو قاچاق میشوند، مجموعه ما به خطر میافتد و کار نیروهای حرفهایمان هم به خطر میافتد.
جولان کتابسازها در نمایشگاه کتاب تهران
امسال در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران شاهد حضور ناشرانی بودیم که به گفته بسیاری از کارشناشان نشر کتابساز بودند. به نظر شما راهکار برخورد با این افراد چیست؟
در نمایشگاه امسال 200 ناشر پیدا کردیم که همه کپیکار بودند و مردم هم سیلوار از آنها کتاب خریداری میکردند. مرکز فروش بخش زیادی از ناشران موازیکار نمایشگاههای استانی است که در گستره وسیعی برگزار میشود. این ناشران کپیکار غرفه اجاره کرده بودند و آثار کتابسازی شده خود را عرضه میکردند. همه کتابهایی که این ناشران به نمایشگاه آورده بودند تکراری بود و در میان آثار آنها حتی یک کتاب چاپ اولی هم نبود. این در حالی است که من پارسال 100 عنوان کتاب چاپ کردم که 90 عنوان آنها برای نخستين بار چاپ شدند.
فکر می کنید تبعات این موضوع برای صنعت نشر چیست؟
همه کتابهای پرفروش ناشران را میتوانید در غرفه این ناشران کپیکار ببینید. البته تبعات این موضوع فقط به ناشر و نویسنده برنمیگردد؛ بلکه لیتوگراف، چاپخانهدار و صحاف هم آسیب میبیند زیرا زمانی که تیراژ و نوبت چاپ کتابها کاهش پیدا کند سفارش کار هم کم میشود و یک زنجیره به هم پیوسته آسیب میبینند. بهعبارت دیگر قاجاق کتاب به تمام حلقههای زنجیره نشر صدمه میزند؛ نه فقط به ناشران.
به نظر شما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میتواند راهکاری در سامانه صدور مجوز کتاب پیشبینی کند؟
به دلیل اینکه ما عضو قانون کپیرایت نیستیم عملا نمیتوان برای جلوگیری از موازیکاریهای رایج اقدامی انجام دهیم و هر راهکاری پیشنهاد شود چندان عملی نیست.
برخی معتقدند که جلوی ارتزاق ناشران دیگر را نگیرید و اجازه دهید آنها هم کتاب چاپ کنند، نظر شما چیست؟
شما اگر خانه ویلایی داشته باشید، حاضر هستید که دو اتاق خانهتان را به من بدهید که در آن زندگی کنم؟ ناشران مختلفی میتوانند بیایند و کار حرفهای انجام دهند اما کپیکاری نکنند و به سراغ آثار ناشران دیگر نروند. ناشران کتابساز اقتصاد و سرمایه ناشرانی که چند دهه است به کار نشر اشتغال دارند را هدف گرفتهاند. من نیروها و زیرمجموعههای مختلفی دارم که باید به فکر بقای آنها باشم. کار ما اقیانوس است؛ اگر هزاران نفر به اقیانوس بروند و هر کس به توان خود آب بکشد آیا آب اقیانوس تمام میشود؟ کتابهای بسیار خوب زیادی در دنیا وجود دارد که ناشران میتوانند بهسراغ آن بروند و ارتزاق کنند؛ نه اینکه بهسراغ آثار پرفروش ناشران بروند.
این ایده مطرح شده که ورود ناشران به نمایشگاه کتاب تهران به جای توجه به کمیات، کیفیسازی شود. به نظر شما آیا این کار شدنی است؟
امسال در نمایشگاه، کتاب «عقاید یک دلقک» توسط 10 ناشر و 10 مترجم عرضه شده بود. من این سوال را مطرح میکنم که آیا کارشناس و بررس ارشاد نمیگوید که چرا یک کتاب باید توسط 10 ناشر و مترجم منتشر شود؟ البته وقتی گلایه میکنیم به ما میگویند که نیروی حرفهای ما کم است و بضاعت در همین حد است اما فکر میکنم باید اقدامی جدی در این زمینه انجام داد.
پس به نظر شما کیفیسازی چندان عملیاتی نیست.
باید دید کیفیسازی با چه ساز و کاری مورد نظر است.
به نظر شما فرهنگسازی در این زمینه چه میزان میتواند به کاهش فعالیت این گروه از سودجویان منجر شود؟
اقدامات مختلفی در این زمینه انجام شده تا مردم کتاب را از کتابفروشیها خریداری کنند و گول تبلیغات دستفروشان کتاب را نخورند. مردم زمانی که میخواهند کتاب خریداری کند، به برند و نام ناشر دقت و کتابهای معتبر خریداری کنند، زیرا این ناشران به واسطه برند و اعتباری که دارند آثار ارزشمند و مهم منتشر میکنند.
56 سال فعالیت حرفهای
نزدیک شش دهه از فعالیت شما در حوزه نشر میگذرد، از ورودتان به دنیای نشر برایمان بگویید.
سال 1342 که پدرم فوت کرد، من 10 ساله بودم. آن دوره مجبور شدم کار کنم و به همین دلیل صبحها به مطب دکتری میرفتم و علاوه بر نظافت، در ضدعفونی و استریل وسایل آنجا به دکتر کمک میکردم. بعد ازظهرها هم به یک کتابفروشی میرفتم و شبها درس میخواندم.
چطور کتابفروشی را انتخاب کردید؟
خیلی اتفاقی بود، من بعد از مطب به کتابفروشی سیروس در شاهآباد میرفتم. ظهرها باید به خانه آقای افجهای مدیر کتابفروشی که در در خیابان هدایت بود میرفتم و برایش ناهار میآوردم. بهمرور در فروش کتاب کمکش میکردم و منتظر میشدم تا ساعت 6 عصر شود و به آموزشگاه دکتر محمد خزاعلی بروم و درس بخوانم. کمی بعد به کتابفروشی شرق در همان شاهآباد رفتم؛ کتابفروشی که کتابهای تست و مکالمات روزمره عربی و انگلیسی و حلالمسائل میفروخت؛ اما من گفتم میخواهم رمان و داستان بفروشم چون خیلی وقتها در اوقات فراغت این کتابها را میخواندم.
در فروش موفق بودید؟
شرط استخدام این بود که رمان و داستان بفروشم، اول با یک قفسه کوچک شروع شد و به مرور یک طرف مغازه از آن من شد. چون خیلی خوب کتاب میفروختم و نیاز مخاطبان را برآورده میکردم. مدتی بعد عبدالرحیم جعفری؛ مدیر انتشارات امیرکبیر من را به این مجموعه برد و یکسال آنجا کار کردم.
برایمان بگویید چطور ناشر شدید؟
مدتی کار ویزیت کتاب انجام میدادم، یکروز در کتابفروشیای بودم که فردی داخل شد و سوال کرد کتاب «پهلوان اکبر میمیرد» بهرام بیضایی را دارید؟ که نداشت. آن مرد سراغ کتاب «عصبانیهای عصر ما» که توسط زندهیاد ابراهیم خواجهنوری ترجمه شده بود را میخواست که آن هم در کتابفروشی نبود. دوستی به اسم صابر داشتم به او گفتم میخواهی ناشر بشویم؟ گفت خوبه ولی مگر رویه این کار را میشناسی؟ گفتم آره؛ هم حروفچینی و هم نمونهخوانی میدانم و هم نویسندههای زیادی را میشناسم. من 700 تومان پول و یک موتورسیکلت داشتم و او هم هزار تومان پول داشت. وقتی تصمیم گرفتم ناشر شوم، خواستم بر خلاف جریان نشر و کتابفروشیای که در آن کار میکردم فعالتی داشته باشم و در حوزه ادبیات کار کنم.
و کارتان را با کدام کتابها را شروع کردید؟
در اولین گام سراغ بهرام بیضایی رفتم و قرارداد کتاب پهلوان اکبر میمیرد را با او بستم. دومین کتاب «کوچه هفت پیچ» محمدابراهیم باستانی پاریزی بود، «عصبانیهای عصر ما» هم سومین کتاب ما بود و به مرور به حجم آثارمان اضافه شد تا امروز که حدود 3800 عنوان کتاب داریم.
نظر شما