الف- ادبیات کلاسیک فارسی و رمانسهایی مانند سمک عیّار و دارابنامه و نقّالیهای شفاهی؛
ب- رمانهای ترجمه شده اروپایی و روسی به زبان فارسی. بیشتر از راه این ترجمهها بود که نویسندگان ایرانی با قالب و فرم رمان آشنا شدند و کوشیدند نمونههای فارسیِ آنها را پدید آورند. هرچند، شکلگیریِ رمان ایرانی، صرفاً نتیجۀ ترجمۀ رمانهای غربی نیس، بلکه در ارتباط است با روند تجربۀ تاریخیِ مدرنیته در این سرزمین.
جنبش فرهنگیِ منتج به پیدایش رمان، حاصل تحولات اجتماعی- فرهنگیِ درونی و دیرینۀ جامعۀ ایرانی و فزونی یافتن رابطۀ ایران با فرنگستان بوده است. این جنبش، گذشته از تحول خودپوی جامعه، حاصل عواملی از قبیل اعزام محصل به فرنگستان و شکلگیریِ نهضت ترجمه بود که از زمان عباسمیرزا قاجار و به سعی مصلحانی همچون قائممقام فراهانی شروع شد؛ با تلاشهای میرزاتقیخان امیرکبیر و میرزاحسینخان سپهسالار تداوم یافت و در اواخر دورۀ ناصری به بار نشست و نظم و سرعت بیشتری پیدا کرد. البته نمیتوان نقش روشنفکران خارج از کشور را در گسترش افکار تجدددطلبانه و نشر فکر آزادی نادیده گرفت، بهطوریکه نخستین رمانوارههای جدید را هم طالبوف و مراغهای، از دگراندیشان هجرتکرده، نوشتند.
شکلگیری رمان فارسی، بستگی به دو عامل فنّی صنعت چاپ و انتشار مطبوعات هم دارد. چاپ، پیدایش مطبوعات و نشر کتاب را امکانپذیر میکند. و اهمیت مطبوعات در نقشی است که آنها به عنوان پایگاه ادبیات جدید ایفا میکنند. اولین رمانها به نفقۀ مطبوعات منتشر شدند: روزنامۀ اخترِ استانبول کتاب احمد یا سفینۀ طالبی اثر عبدالرحیم طالبوف و سیاحتنامۀ ابراهیمبیک اثر زینالعابدین مراغهای را چاپ و نشر کرد و روزنامۀ حبلالمتینِ کلکته کتاب سرگذشت حاجیبابای اصفهانی اقتباس هوشمندانۀ میرزاحبیب اصفهانی از رمان جیمز موریه را. مطبوعات فضایی برای نویسندگانی پدید آوردند که میخواستند دست به تجربههای تازۀ ادبی بزنند، مانند چرندپرندهای میرزاعلیاکبر دهخدا در صور اسرافیل (1286ش) و «فارسی شکر است» اثر سیدمحمدعلی جمالزاده در کاوه (برلین 1300ش). بهطور کلی، مطبوعات با پیشنهاد الگوهای تازۀ ادبی، در تحول نظام ادبی تأثیری بسزا نهادند.
جز رسالههایی که گاهگاه به صورت مستقل چاپ میشد «روزنامه مدت هفتاد و پنج سال یگانه وسیلۀ مکتوب ارتباط علمی و فکریِ افراد جامعۀ ایرانی بود»[1]. از این رو، مطبوعات فارسی گنجینهای از مطالب ادبی و تاریخی بهشمار میآیند و جستجوگرِ آنها میتواند مطالب مفیدی برای نگارش تاریخ ادبیِ دورۀ معاصر بهدست آورد.
مطبوعات عصر ناصری، که تحت سانسور بودند و از پرداختن به مسایل سیاسی روز اِبا داشتند، به ناگزیر اغلب صفحات خود را با پاورقی پر میکردند. پاورقی از ترجمۀ متون علمی و تاریخی شروع شد و به چاپ ترجمۀ رمان و رمانهای تألیفی کشید. نشریاتِ پیش از انقلاب مشروطه، رمانهای ترجمهشده را بهطور مسلسل چاپ میکردند. در دورۀ انقلاب، مطبوعات بیشتر به چاپ اخبار و انتقادهای سیاسی رغبت نشان میدادند. اما با فرونشستن شور و شوقهای سیاسیِ عصر مشروطه، اغلب روزنامههای دهۀ 1290 شمسی به چاپ رمان روی آوردند.
در واقع، نویسندگان نخستین رمانهای فارسی، به سبب دشواریهای چاپ و نشر و فروش رمان به صورت کتاب، آثار خود را در پاصفحۀ مطبوعات منتشر میکردند. به عنوان نمونه میتوان اشاره کرد به: شهرناز نوشتۀ یحیی دولتآبادی در روزنامۀ ستارۀ شرق؛ تهران مخوف اثر مرتضی مشفقکاظمی، و سیاحتنامۀ دکتر ژاکِ آمریکایی از عبدالحسین آیتی در روزنامۀ ستارۀ ایران؛ گلآقا و گلتاج، و غیاثِ خشتمال در نشریۀ ناهید. روزنامۀ شفق سرخ به مدیریت علی دشتی، از مهمترین پایگاههای رمان فارسی در سالهای 1300 تا 1310 شمسی بهشمار میرود.
اثرآفرینان این دوره، کمتوجه به ویژگیهای نوع (ژانر) ادبی، تمام نثرهای تازۀ رواییشده را تحت پوشش واژۀ رمان قرار میدادند. آنان تفاوت چندانی بین نثر رمانی و دیگر انواع منثور مانند تاریخ و خاطرات قایل نمیشدند و بیش از خصایص ادبی، به جنبۀ تعلیمی و آموزشی اثر میاندیشیدند. در دورۀ مشروطه، با نمونههای پیشارمانی در قالب سفرنامۀ تخیلی، خوابنامه، و نوشتههای مکالمهای مواجه میشویم. سالهای پس از جنگ جهانی اول، دهۀ 1290ش، را میتوان آغاز دورۀ جدائیِ رمان از زمینههای صرفاً سیاسی، و استقلال نسبی آن، بهعنوان تصویرگرِ تجربهای فردی در قالب سرگذشتی خیالی، دانست.
در دورههای گذار- دورههای دگرگونی در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی- ارزشهای کهن متزلزل میشود در حالی که آداب و باورهای جدید هنوز استوار نشده است. در نتیجه، سیر تاریخ ادبیات دچار بحرانی میگردد که در تغییر ذوق ادبی و نشستنِ انواع تازه به جای انواعی که کارائیِ ادبی خود را از دست دادهاند، نمود مییابد.
دورۀ ناصری- مظفری در تاریخ ادبیِ معاصر، دورۀ گذار از قصۀ بلندِ سنتی (رمانس) به رمان است. از انواع تخیلی - روائیِ خاص این دوره میتوان اشاره کرد به:
الف- آثاری چون منشئاتِ قائممقام که سنت حکایتنویسیِ ادبای گذشته را تداوم بخشیدهاند و، بانثری ادیبانه، آثاری همچون گلستانِ سعدی را سرمشق قرار دادهاند؛
ب- قصههای بلند عامیانهای که با رشد صنعت چاپ در ایران و هند منتشر شده است.
پ- ترجمۀ رمانهای اروپایی که شیوۀ ادبی تازهای را پیش روی مؤلفانی قرار داد که در طلب بدیلهایی برای انواع سنتی بودند؛
ت- آثار روائیِ بینابینِ قصۀ سنتی و رمان اروپایی، مثل مسالکالمحسنینِ طالبوف و سیاحتنامۀ ابراهیمبیک از مراغهای.
مسعود کوهستانینژاد در اثری پنج جلدی، گزیدهای از رمانهای تألیفشده در فضای فرهنگی مشروطه را گِرد آورده است. او دورۀ زمانی مورد نظر خود - «انقلاب فرهنگی مشروطیت»- را از اواخر عصر ناصری تا 1306 شمسی، سال تثبیت سلطنت رضاشاه، در نظر میگیرد. ارزش کار او در نقل آثاری است که در لابهلای صفحات نشریات زمانهای بهتاریخپیوسته، از یادها رفتهاند. او، همچنین، با نقل فرازهایی از بررسیهای ادبیِ نوشته شده در مطبوعات آن سالها، بر ارزش پژوهشیِ کار خود میافزاید. اما وی به قراری که، بهطور ضمنی، گذاشته – چاپ رمانهای تألیفیِ درج شده در پاورقی مطبوعات – پایبند نمیماند: جلد اول شامل داستان شگفت یا سرگذشت یتیمان اثر میرزااسمعیل آصف، مکتوب قصهنما و افکار پریشان یا حکایت خیالی- هر دو از مؤلفی ناشناس، مصاحبه اثر علیمحمد کاشانی، مکتوبات یک انگلیسی نوشتۀ غلامرضا، و بختیارنامه است. از بین این آثار، بختیارنامه یک رمانس کهن ایرانی است و نه نمونهای از مشقهای ایرانیان در رمان جدید، یا رمانی «با کلیه خصوصیات رماننویسی عصر مشروطیت». هرچند مؤلف، چاپ بختیارنامه را نوعی «پشتوانهسازیِ» نهضت رماننویسی تلقی میکند، این متن در چارچوب کتاب حاضر قرار نمیگیرد. مهمترین خصیصهای که آثار رماننویسان معاصر را از قصههای کهن متمایز میسازد، جنبۀ واقعگرایانۀ آنهاست- یعنی آنچه که در این رمانس غایب است. مصاحبه اثر علیمحمد کاشانی نیز بیش از آنکه رمان به حساب آید، متنی است ژورنالیستی که، به شیوۀ رواجیافته در مطبوعات دورۀ انقلاب مشروطه، روالی گفتوگویی دارد.
در جلد دوم نیز معلوم نیست چرا در کنار رمانهای جالب توجهِ عروسی مهرانگیز اثر یحییمیرزا اسکندری و گلآقا و گلتاج از ابوالقاسم سروش، ترجمۀ سفرنامۀ افسری روسی به ایران نقل شده است. جلد سوم به رمان غیاث خشتمال اثر عیسی سروش اختصاص یافته است. معلوم نیست چرا در مقدمۀ این جلد، چندبار به جای عیسی سروش، نام عیسی صدیق آمده است.
نکتۀ قابل ذکر اینکه محیط طباطبایی[2] داستان گل آقا و گلتاج را اثر طبع میرزاعیسی سروش، و نه ابوالقاسم سروش، میداند و بر آن است که چون ع. سروش برای حفظ کار اداریِ خود، مطالب ژورنالیستیاش را با حرف "ع" امضا میکرد، محققان تاریخ مطبوعات در شناسائیِ او به اشتباه افتادهاند.کوهستانینژاد رمان غیاث خشتمال را اثر طبععیسی سروش قلمداد میکند، در حالیکه این اثر نوشتۀ میرزاابراهیم شیرازی «ناهید» نگارندۀ روزنامۀ ناهید است[3]. این رمان که به مدت یک سال در پاصفحۀ ناهید چاپ میشد، به صورت نمایشنامه نیز درآمد و به روی صحنه رفت.
ارزشمندترین متن نقل شده در جلد چهارم، رمان نیرنگ سیاه یا کنیزان سفید اثر ملکالشعرا بهار است. متنهای دیگرِ این جلد، پهلوان زند از شیرازپور پرتو و ایام محبس اثر علی دشتی، قبلاً به صورت کتاب چاپ شدهاند و دسترسی به آنها دشوار نیست. این نکته دربارۀ رمانهای گردآمده در جلد پنجم، از عباس خلیلی و عبدالحسین آیتی (یک جلد از اثری سهجلدی) و حسینعلی گلشن نیز صادق است. به این ترتیب جلدهای اول تا چهارم حاوی متنهای ارزشمندی هستند که- به سبب گمشدن در لابهلای صفحات مطبوعات و نه، چنان که مؤلف میگوید، «غرض منتقدان ادبی»- در بررسیهای مربوط به تاریخ رماننویسی ایران مغفول ماندهاند. و حالا، با سعی کوهستانینژاد، به عرصۀ رماننویسی فارسی بازگشتهاند. وی، از این نظر حفرههایی از تاریخ ادبیات معاصر را پر کرده است.
البته میشد به جای آثاری که جایشان در این کتاب نیست، نمونههای دیگری را – اگر مؤلف به آنها دسترسی مییافت- گذاشت، مانند: حقیقتالامر (1286ش) از احمدمیرزا مدیر نشریۀ بلدیه تبریز، خواب و خیال (1286ش) از حاجیمیرزاحسین خان [به نقل از هما ناطق]، روزنامۀ غیبی رؤیای صادقه (1279ش) نوشتۀ سیدجمالالدین اصفهانی و یاران او، خلسه (1271ش) اثر اعتمادالسلطنه (که به همت محمود کتیرایی به صورت کتاب هم منتشر شده است) و....
در چنین مجموعهای، به جهت رعایت جنبۀ استنادی تحقیق، ذکر نام نشریاتی که رمانها از آنها نقل شدهاند، ضروری است. مؤلف گاه این امر را رعایت کرده و در موارد متعدد به ذکر «یکی از روزنامهها» اکتفا کرده است.
مسعود کوهستانینژاد در «مقدمۀ» جلد اول، با اشاره به فضای فرهنگی چیره بر دربار ناصرالدین شاه، عزم این شاهِ سفرکرده به فرنگ را در آشنائیِ ایرانیان با فرهنگ و تمدن اروپا مؤثر میداند. شاه میکوشید با ایجاد دارالترجمه برای برگرداندن رمانهای فرنگی به زبان فارسی، سفرنامهنویسی، علاقه به روزنامههای فرنگی، در عین توجه به نقالیهای سنتی، بین سنت و تجدد تعادلی برقرار کند.
در دورۀ سلطنت او، ایرانیان مهاجر و مترجمان داخل کشور، با الگو قرار دادن رمانهای ترجمه شده شروع به نگارش رمانوارههایی کردند که با چاپ «در روزنامههای دولتی و نیز اندک اندک از طریق چاپ و انتشار به شکل کتاب، در میان تحصیلکردگان و فرهنگدوستان نفوذ پیدا کرده و رواج یافتند». مؤلف شرحی میدهد از کتاب احمد اثر طالبوف، به عنوان رمانی آموزشی. و از آن به عنوان «نخستین تجربۀ رماننویسی مدرن ایرانی» یاد میکند. آنگاه ردّ شیوۀ مکالمهای این اثر را در مکالمۀ سیاح ایرانی و هندی نوشتۀ مؤیدالاسلام، و مصاحبه از محمدعلی کاشانی میگیرد. این آثار به فرم گفتوگو نوشته شدهاند که در دورۀ مشروطیت، با تَرَک برداشتن ساختار استبداد، به وجه ادبیِ تازهای در گفتار سیاسی و ادبی بدل شده بود.
مؤلف، متعاقباً، شرحی میدهد از متنهایی که گردآوری کرده است و سرنوشت نویسندگان آنها. و خبرهای مطبوعات آن سالها دربارۀ آن متنها را نقل میکند.
پس از 1285ش و پیروزی انقلاب مشروطه، رمانهای بیشتری نوشته شد و در آنها «طرح مباحث اجتماعی... به سرعت به مسائل سیاسی گسترش یافت». در رمانهای یحییمیرزا اسکندری، ابوالقاسم سروش و ملکالشعرا بهار با رویکرد سیاسیِ متفاوتی مواجه میشویم. این نویسندگان، بهخلاف رماننویسان پیشین، انتقاد اجتماعی خود را در عین تفاهم و همراهی با دولت برآمده از مشروطه، انجام میدهند. زیرا دولت وثوقالدوله (1297- 1299ش) میخواست «نظم و نسقی به کشور بحرانزده و در آستانۀ فروپاشیِ کاملِ ایران بدهد».
اما در اغلب رمانهای دهۀ 1290-1300ش. مشکلات سیاسی- اجتماعی به صورت دیگری مطرح میشوند. مؤلف در انتقاد اجتماعیِ نگارندگان این رمانها انگیزۀ سیاسیِ مشخصی میبیند و میگوید، برخلاف ملکالشعرا بهار، تأکید کسانی همچون مشفق کاظمی نویسندۀ تهران مخوف و شیرازپور پرتو مؤلف پهلوان زند، «برای تخریب وجهۀ سلطنت قاجار به نفع جناح سیاسیای بود که در پی برانداختن قاجاریه و سلطنت سردارسپه» بود.
کوهستانینژاد، بر اساس چنین تبیینی از وضع رمان ایرانی، عدم چاپ رمان نیرنگ سیاه به صورت کتاب و مطرح نشدن آن در تاریخهای ادبی دورۀ معاصر را ناشی از مخالفت ملک الشعرا با حکومت رضاشاه میبیند. در حالی که بهار، اگر میخواست، میتوانست طی سالهای 1298 تا 1306 متن خود را به صورت کتاب منتشر کند. شاید او نوع ادبیِ تازۀ رمان را چندان جدی نمیگرفت و از اینرو در پی چاپ اثر خود به صورت کتاب نبود. و یا شاید چون، به قول افشار، «روزنامه مدت هفتاد و پنج سال یگانه وسیلۀ مکتوب ارتباط علمی و فکریِ افراد جامعۀ ایرانی بود»، ملکالشعرا به چاپ رمانش در روزنامه اکتفا کرده بود، همانطور که مقالاتش سالها بعد به سعی محمد گلبن به صورت کتابی مدوّن درآمد.
اما مؤلفِ مشروطیت ایران و رمان فارسی بر آن است که «رمان نیرنگ سیاه و دیگر رمانهای عصر مشروطیت، قربانی برخورد کاملاً سیاسی- فکری حاکم بر فضای فرهنگی- هنری ایران با آنها شدند... به دلیل حمایت آشکاری که در رمان نیرنگ سیاه از اصلاحات وثوقالدوله در سالهای 1297 و 1298 شده است، رمان مزبور به فراموشی سپرده شده و حتی با توهین و تهمت مانع از طرح آن رمان در ادبیات معاصر ایران می شود...[که] حکایت از لحاظ کردن گرایشهای سیاسی در نقد ادبی و بررسی تاریخ ادبیات معاصر ایران دارد» (ص41). تاریخهای ادبیِ معاصر، مانند از صبا تا نیما (1350)، در زمانی نوشته شدهاند که دعوای قاجار و پهلوی تمام شده بود. و یحیی آرینپور کسی نبود که در جهت دفاع از پهلوی، رمان ملکالشعرا بهار را نادیده بگیرد. به گمانم فرضیۀ مؤلف، تا زمانی که مستند به اظهار نظری از بهار یا نگارندۀ دیگری از عصر مشروطه در این باب نباشد، قابل دفاع نیست.
هر تحقیقی، روایت محقق است از موضوعی که برگزیده؛ و مانند هر روایت دیگری، فرایند نظمبخشیِ دوبارۀ آنچیزی است که رخ داده یا گمان میرود که رخ داده باشد؛ و در آن افق تاریخیِ روزگار محقق با افق تاریخیِ زمانۀ رویدادها درهم میآمیزد؛ نوعی ساختمند کردن وقایع است در قالب یک طرح و پیرنگ، تا ما را قادر به درک دقیقتر آن بسازد؛ و- بنا بر شیوۀ ربط دادن حادثهها به یکدیگر یا مهمتر جلوه دادن شخصیتی از شخصیت دیگر و تعیین علت و معلولها و ... - از تأویل و تفسیر محقق متأثر است. تبیین تاریخ ادبیات نیز عمدتاً از منطقی روائی پیروی میکند. گزینش واقعیت ها و شیوۀ مفهومی کردن آنها - نحوۀ چیدن وقایع کنار هم، برای ایجاد طرح و پیرنگ- شبیه کارِ داستاننویس است. البته توفیق محقق بسته به آن است که قصۀ تحقیق خود را در قالب طرحی تا حد امکان باورپذیر پیش ببرد.
لنگربه گمانم، تقیّد مؤلف بر غرضورزیِ مورخان تاریخ ادبی معاصر در کمتوجهی به رمان ملکالشعرا، بازنمائیِ تاریخی او را محدود ساخته و سبب کمتوجهی به نقش تعیینکنندۀ عوامل دیگر شده است.
صاحب این قلم، به عنوان محقق تاریخ داستاننویسی ایران، قدردانِ تلاش مسعود کوهستانینژاد است. زیرا وی موفق به گِردآوردن برخی از رمانهای دور از دسترس در کتاب پنج جلدی خود شده است.
[1].ایرج افشار، «جریانهای ادبی در مجلات فارسی»، راهنمای کتاب، سال 20، 1356.
[2]. محیط طباطبایی: تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، انتشارات بعثت، تهران 1366، ص 263 و 264.
[3]. ابوالقاسم حالت: «ناهید، شیرینزبانی»، مجلۀ تلاش، شمارۀ 37، مهر آبان 1351.
نظرات