ساختار کلی کتاب
«فلسفه پول» را میتوان بهطور کلی به دو نیم تقسیم کرد: با بحث درباره اشکال عمومی پول و ارزش آغاز میشود (نیمه اول) و سپس بحث به تاثیر کلی پول بر دنیای درونی و فرهنگ میرسد (نیمه دوم). کتاب حاضر در دو فصل و هر فصل در سه بخش تنظيم شده است: ارزش و پول، ارزش پول به مثابه ماده، پول در زنجيره اهداف، آزادي فردي، معادل پولي ارزشهاي شخصي و سبک زندگي بخشهاي اصلي کتاب است. زيمل در اين کتاب پول را به هر پديده اجتماعي قابل تصوري ربط ميدهد. به علاوه به بحثهايي درباره ربط غير قابل حل پول و فرد، و کليت جامعه مدرن ميپردازد. به طور کلی، فصل اول کتاب زيمل تحليلي است و هدف آن بررسي و تحليل پيدايش پول است، فارغ از پيششرطهاي زندگي اجتماعي. او قرائتي از پول را پيشنهاد ميکند که از رويکرد خالص اقتصادي فراتر ميرود. زيمل در فصل اول به شرايط پيشيني ميپردازد که موجد فرمهاي اوليهاند تا تبديلشدن به فرم اقتصاد پولي بالغ. در فصل اول، طبق سنتی که زیمل را موسس آن میدانند، نشان میدهد اين زندگي است که از درون خود فرم اوليهاش را به وجود ميآورد. و فصل دوم کتاب حول فلسفه پول ترکيبي بحث ميکند و مربوط است به آشکارسازي کارهاي صورت گرفته درباره پول در دنيا که دنياي افراد، فرهنگ و جامعه است. زيمل دو مفهوم مبادله را در فلسفه پول به کار ميگيرد: يک مفهوم محدودتر که به مبادله اقتصادي مربوط ميشود و ويژگي آن قرباني و برابري است، (بايد چيزي داد تا چيزي گرفت) و ديگري مبادله به معناي کليتر است که هنگام مبادله چيزي از دست نميرود. مبادله کلي هرگونه تعاملي ميتواند باشد، مثل مبادله عشق، دانش، توجه، شخص.
از چند جنبه میتوان به محمل بحث زیمل در این کتاب پرداخت: اولا، از تمام کارهای زیمل چنین برمیآید که او به موضوع کلی ارزش توجه خاصی دارد و پول نیز صورت خاصی از ارزش است. ثانیا، به نظر میرسد مساله زیمل در این کتاب نه خود پول، بلکه تاثیرش بر طیف وسیعی از پدیدههای مد نظر اوست. ثالثا، زیمل در این کتاب به پول بهعنوان پدیدهای خاص میپردازد که گره خورده با انواع و اقسام ساحتهای دیگر زندگی، مثل مبادله، مالکیت، طمع، بدبینی، آزادی فردی، سبک زندگی، فرهنگ و مسائلی از این دست. و از همه مهمتر زیمل پول را جزء خاصی از زندگی میداند که میتواند در درک کلیت آن به ما کمک کند.
پول: صورت خاصی از موضوع کلی ارزش
مساله اصلی و چهبسا آغازین در «فلسفه پول» رابطه پول و ارزش است. زیمل در بخش اول نشان میدهد انسانها ارزش را با ساختن ابژهها و با جداکردن خودشان از این ابژهها و سپس در تلاش برای غلبه بر فاصله، موانع و مشکلات خلق میکنند. او ضمن اشاره به قابلیت ذهن به «جداکردن خودش از ایدههایی که تصور میکند و نشان دادن این ایدهها توگویی که مستقل از تصور خودش هستند» (ص 169) معتقد است بسط و امتداد ارزشهایی که انسان خلق میکند به ارزش اقتصادیای میرسد که به چیز مورد مبادله نسبت میدهیم. زیمل ارزش چیزها را از جمله آن محتواهای ذهنی میداند که در عین حال که آنها را تصور میکنیم، آنها را به مثابه چیزی مستقل درون تصورمان و مجزا از کارکردی تجربه میکنیم که به سبب آن در ما وجود دارد: «این تصور، هنگامی که محتوایش یک ارزش است، با بررسی دقیقتر به مثابه این حس به نظر میرسد که تقاضایی در حال صورت گرفتن است. این کارکرد، تقاضایی است که به معنای دقیق کلمه بیرون از خودمان وجود ندارد، بلکه از قلمرویی ایدهآل نشئت میگیرد که درون ما واقع نمیشود. آن کیفیتی خاص از ابژههای ارزشگذاری نیست، بلکه عبارت از اهمیتی است که ابژهها برای ما بهمثابه سوژهها به واسطه جایگاهشان در نظم آن قلمرو ایدهآل دارند». (ص 170) بنابراین به نظر میرسد هرچه دشواری دستیابی به یک ابژه بیشتر باشد ارزشاش بیشتر میشود. چنانکه زیمل نشان میدهد این دشواری بین دو حد بالا و پایین در جریان است.
از اینرو، زیمل از «فاصله» میگوید و آن را در تعیین ارزش چیزها بسیار تعیینکننده میداند، فاصله بین خود و چیزها. در نظر زیمل «فعالیت اقتصادی فاصلهها را ایجاد میکند و بر آنها چیره میشود». حتما در تجربه زندگی روزمرهمان دریافتهایم چیزهایی که دم دستاند چندان ارزشمند نیستند و آن چیزهایی هم که خیلی دورند و رسیدن به آنها سخت و دشوار یا حتی غیرممکن است چندان ارزشمند نیستند. ما در زندگی چیزی را با ارزش به حساب میآوریم که نه زیاد دور باشد و نه خیلی نزدیک. از اینرو، زیمل در تحلیل بدیع و مبتکرانه خود زمان را نیز به این فاصله اضافه و مساله را به صورت «فاصله در زمان» تعریف میکند. به این اعتبار که زمان رسیدن به یک چیز، «کمیابی شیء و دشواریهای کسب آن و لزوم چشمپوشی» از چیزهای دیگر برای رسیدن بدان در تعیین فاصله ما با یک چیز تعیینکنندهاند. (ص 177) زیمل در این دامنه کلی ارزش درباره پول بحث میکند. چون پول هم در کار ایجاد فاصله از چیزهاست و هم در کار آماده کردن اسباب غلبه بر این فاصله. تحلیل زیمل پس از صد سال کاملا با تجربه روزمره ما همخوان است: ارزش پولی چیزها آنها را از ما دور میکند، بدون پول نمیتوان به آنها رسید یا به زبان سادهتر آنها را خرید، حال آنکه دشواری رسیدن به پول و درنتیجه به چیزها آنها را در نظر ما ارزشمند میکند. در عین حال، وقتی به پول رسیدیم میتوانیم بر فاصله بین خود و چیزها چیره شویم، یا به زبان سادهتر آنها را بخریم. بنابراین پول کارکردی عجیبی پیدا میکند: به این صورت که اول بین ما و چیزها فاصله میاندازد و سپس اسباب غلبه بر این فاصله را فراهم میکند.
پول چه میکند؟
کسی نیست که نداند چه کارهایی از دست پول برمیآید: از نقش تعیینکننده آن در رشد و گسترش بازار اقتصاد مدرن و نهایتاً جامعه سرمایهداری تا نقش مستقیم و بیواسطهاش در حیات و دوام زندگی روزمره تک تک ساکنان سیاره زمین. اگر بپذیریم در جوامع پیشین و حتی ماقبل سرمایهداری در تجارت یا مبادله کالا به کالا نیازی به پول نبود، در آنصورت پول را باید محصول خاص اقتصاد مدرن دانست. زیمل تاکید دارد «معنای متمایز پول نهتنها از حیث عملی بلکه از حیث نظری نیز فقط با اقتصاد پولی کاملا رشدیافته آشکار میشود». (ص 235) در نظر زیمل «پول به این علت بیشتر و بیشتر نماد ارزش اقتصادی میشود که ارزش اقتصادی چیزی نیست مگر نسبیت (رابطهمندی) اشیای قابل مبادله. این نسبیت، نیز، هرچه بیشتر بر کیفیات دیگر اشیایی که به مثابه پول شکل میگیرند غلبه مییابد، تا سرانجام این اشیا چیزی بیش از نسبیت تجسمیافته نمیشوند». (ص 237) این نسبیت یا رابطهمندی ارزش اشیا را به معنایی عینی خلق میکند، چون فقط از طریق نسبیت یا رابطهمندی است که چیزها در فاصلهای از سوژه قرار میگیرند. اما وقتی با بالا و پایینشدن قیمتها مواجه میشویم «آنچه در نهایت به مثابه ارزش سنجیده میشود پول نیست، که صرفاً نمود ارزش است، بلکه چیزهاست، و تغییرات در قیمت دلالت بر تغییری در روابط آنها با یکدیگر دارد». (ص 231) در نظر زیمل «پول فعالیتهای خارجی سوژه را که به طور کلی توسط معاملات اقتصادی نشان داده میشود، عینیت میبخشد. پول به این ترتیب عینیترین اعمال را، منطقیترین معیارهای مطلقاً ریاضی، رهایی محض از هر چیز شخصی را به مثابه محتوای خود ایجاده کرده است». زیمل اما این فرآیند را جزئی از فرآیند عامتری بهشمار میآورد که در آن ذهن خود را در قالب چیزها مجسم میکنیم و به صورت نمادین درمیآوریم. چون اگر بپذیریم «پول صرفا وسیلهای برای به دست آوردن اشیاست، به سبب خود سرشتش در فاصلهای غیرقابل عبور از اگو که طلب میکند و لذت میبرد قرار میگیرد؛ و از آنجا که پول وسیله ضروری میان اگو و ابژههاست، ابژهها را نیز در فاصلهای جای میدهد». (ص 238) تردیدی نیست که پول دوباره این فاصله را محو میکند، اما در نظر زیمل با انجام دادن این کار، آنها را از نظام اقتصادی عینی خارج میکند. لازم به یادآوری است که کارکرد اصلی پول نزدیکتر کردن آن چیزی به ماست که در غیر این صورت برای ما دستنیافتنی بود.
در نظر زیمل پول کار دیگری هم میکند: عقلانیسازی این دنیای اجتماعی. به این صورت که اقتصاد پولی، عوامل کمی را جایگزین عوامل کیفی میکند. در این زمینه، زیمل تاحدودی به وبر نزدیک میشود: مثالهای زیادی میتوان آورد که «غلبه فزاینده مقوله کمیت بر مقوله کیفیت را نشان میدهند، یا دقیقتر بگوییم تمایل به حل کردن کیفیت درون کمیت را، خارج کردن عناصر هرچه بیشتری از کیفیت را، فقط دادن فرمهای خاص حرکت به آن را و تفسیر هر چیزی را که به طور مشخص، از حیث فردی و کیفی تعیین میشود به مثابه کمیت کمتر یا بیشتر، بزرگتر یا کوچکتر، گستردهتر یا باریکتر، فراوانتر یا کمترِ آن آگاهیها و عناصر بیرنگی نشان میدهند که فقط پذیرای تعین عددیاند - حتی اگر این تمایل مطلقا هیچگاه با هیچ وسیلهای به هدفاش نایل نشود». (ص 408) از اینرو، زیمل یکی از تمایلات اصلی زندگی را تنزل کیفیت به کمیت میداند که در پول به عالیترین و بیهمتاترین شکل خود دست مییابد. او پول را اوج سلسلهای از تحولات تاریخی و فرهنگی معرفی و مسیرش را به روشنی تعیین میکند.
زیمل کارکرد دیگر پول را در افول فرهنگ ذهنی افراد میبیند، یعنی در اهمیت فزاینده پول بهمثابه ارزش. در نظر او «گردش سریع پول عادات خرجکردن و کسبکردن را ایجاد میکند، مبلغ معینی از پول به این ترتیب از حیث روانشناختی اهمیت و ارزشمندی کمتری مییابد، در حالیکه پول به طور کلی به نحو فزایندهای مهم میشود. زیرا مسائل پولی اکنون بر فرد تاثیر حیاتیتری میگذارند تا در سبکی از زندگی که آشفتگی و هیجان کمتری دارد. در اینجا با پدیده بسیار عامی رویاروی هستیم؛ به عبارتی، اینکه ارزش کلی چیزی به همان میزانی افزایش مییابد که ارزش اجزای فردیاش کاهش مییابد». (ص 317) زیمل مثال مهمی در این زمینه میزند: مثلاً هرچه زندگیها و علایق تک تک اعضای یک گروه اجتماعی ارزش کمتری بیابد، اندازه و اهمیت آن گروه اغلب بیشتر میشود. چون فرهنگ عینی، تنوع و گیرایی و جذابیت محتوایش بر اثر تقسیم کار به اوج خود میرسد، تقسیم کاری که غالبا تجلی و مشارکت فرد در این فرهنگ را به تخصصی شدن یکنواخت و محدود بودن و بازماندن از رشد محکوم میکند. از اینرو، نتیجه میگیرد کل هرچه کاملتر هماهنگتر میشود، هماهنگ بودن فرد کمتر میشود.
به هر تقدیر، زیمل در کتاب مفصل، حجیم و تقریبا دشوار «فلسفه پول» نشان میدهد که پول نقشی مرکزی در جامعه مدرن دارد و شاید فقط ابزار به نظر برسد اما این ابزار به قول زیمل «خالصترین مثال ابزار» است (ص 330) و شاید تنها ابزاری که خودش به هدف تبدیل شده است. زیمل تاکید دارد «پول استثناییترین مثال وسیلهای است که به هدف بدل میشود» و در بخش سوم نشان میدهد که چطور احتیاج نهایی به پول به میزانی افزایش مییابد که پول کیفیت یک وسیله محض را به دست میآورد. زیمل این امر را حاکی از آن میداند که «گستره اشیایی که با پول فراهم میشوند پیوسته افزایش مییابد، اینکه چیزها هرچه بیشتر بدون هیچ دفاعی مغلوب قدرت پول میشوند، اینکه خود پول هرچه بیشتر فاقد کیفیت میشود و با اینهمه بدین سبب در همان حال نسبت به کیفیت چیزها قدرتمند میشود». (ص 355) و امروزه همگی میتوانیم تاثیرات ویرانگر جامعهای را ببینیم که در آن پول به خودی خود به هدف و در واقع به هدف نهایی تبدیل شده است. بر کسی پوشیده نیست که «این جلو کشیدن هدف نهایی به جامعترین و بنیادیترین شکلش نه در نمونههای بینابینی زندگی بلکه به جای آن در پول رخ میدهد». طبق تحلیل زیمل، تاثیر پول را میتوان در چند لایه دنبال کرد: پول همه چیز را به پدیدهای مطلقا کمی تبدیل میکند، روابط غیر شخصی بیان انسانها را تشدید میکند، بر آزادی فردی تاثیر مستقیم میگذارد و آن را تهدید به اسارت تودهای میکند، همه ارزشهای انسانی را به زبان واحدهای پولی تقلیل میدهد و بر سبک زندگی انسانها مسلط میشود. بررسی این مسائل موضوع نیمه دوم کتاب است.
قرینههای مارکس و زیمل
«فلسفه پول» را با آثار بسیاری از متفکران بزرگ قرن نوزدهم نیز مقایسه کردهاند. بسیاری از شارحان زيمل این کتاب را با كتاب اصلي دوركيم «تقسيم كار اجتماعي» مقایسه میکنند و حتي برخي آن را نوعي ترجمه از مباحث «سرمايه» ماركس به زبان روانشناسي ميدانند. بسیاری به رغم شباهتهای اساسی این کتاب با نظریه مارکسی، از حیث تصویری که از دنیای مدرن ارائه میدهند، آن را بیشباهت به آرای وبر و «قفس آهنی» او نمیدانند.
فارغ از قضاوت درباره چنین قیاسهایی، قرينههاي بسياري از مباحث ماركس به طور ضمني در كتاب زيمل وجود دارد. حتی محتواي این كتاب براي کسانی جذاب است كه به دنبال یک ماركسيسم مترقياند، مارکسیسمی که برخلاف نسخه ارتدوکس آن صرفاً به مباحث زیربنا و روبنا محدود نمیشود. زيمل نیز همچون مارکس به سرمایهداری و مسائلی میپردازد که اقتصاد پولی را به بار میآورد. با اینحال، تفاوتهای بسیاری نیز با هم دارند. از جمله اینکه زیمل مسائل اقتصادی زمانه خود را نمونه خاصی از مساله عامتر بیگانگی فرهنگ عینی از فرهنگ ذهنی میدانست.
در حالیکه مارکس این مسائل را مختص سرمایهداری میدانست، در نظر زیمل این مسائل بخشی از تراژدی جهانی در ناتوانی افراد در برابر رشد فرهنگ عینی است. بسیاری از شارحان زیمل، از جمله فریزبی، ریشه این اختلاف تحلیلها را در اختلاف سیاسی تعیینکننده زیمل و مارکس میدانند. اگر مارکس مسائل اقتصادی را زمانمند و محصول جامعه سرمایهداری میدید، زیمل این مسائل اساسی را ذاتی حیات بشر میدانست و امیدی به بهبود آنها نداشت.
با اینحال، زيمل در «فلسفه پول» پس از آنکه نظريه ارزش خود را در فصل اول بسط ميدهد در فصول بعدي و خاصه در انتهاي بخش پنجم به نظريه ارزش مارکس و در حقيقت سوسياليستها و مارکسيستهاي معاصر خود ميپردازد و در چند جا نشان ميدهد تحليلهاي اين نظريه در جهت اهداف سياسي سوسياليسم است. زيمل در فلسفه پول توجه دقيقي به نظريه ارزش مارکس دارد که مبتني است بر کار. از ميان رويکردهاي گوناگوني که زيمل به هنگام نوشتن اين اثر به آنها توجه کرده، رويکرد مارکسي تنها رويکردي بوده که آن را آشکارا شايان ذکر دانسته و در حقيقت قسمتي از يک فصل کتابش را به آن اختصاص داده است. اگرچه روشن نيست شناخت زيمل درباره کار مارکس به طور مستقيم يا غيرمستقيم بوده، بايد تصديق کرد زيمل نظريه ارزش مبتني بر کار مارکس را ديدگاه فلسفي جالب توجهي محسوب کرده و در فصلي که به رابطه پول با ارزشهاي شخصي اختصاص داده بحثي طولاني از آن ارائه ميکند.
نظر شما