درنشست «جریانشناسی رمان ایرانی از عامهپسند تا نخبهگرا» عنوان شد
نادیده گرفتن عامهپسندها به نفع ادبیات نیست !
اگرچه ادبیات نخبهگرا موردتوجه بسیاری از نویسندگان و منتقدان ادبی است اما ادبیات عامهپسند نیز نباید نادیده گرفته شود. در یک نگاه ادبیات عامه پسند کمک میکند تا ادبیات بدنه قویتر شود.
موضوعهای محدود و همسویی با حکومت مرکزی
در ابتدای این نشست محمد حسینی با اشاره به وضعیت تاریخی سواد در ایران گفت که تجربه های داستانی و حکایتهای ما در ایران دارای سنت شنیداری است و سواد در کشور ما دایره محدودی داشته و در اختیار دربار و افراد خاص قرار داشت. به همین دلیل سابقه های مکتوب در تاریخ ادبیات ما قابل توجه نیست.
وی با بیان این مقدمه و تشریح روند تاریخی رمانهای عامهپسند به تحولات دوران مشروطه و تاثیر آن بر ادبیات داستانی اشاره کرده و گفت: قالب داستانی، بومی ایران نیست و سابقه فقط صد ساله دارد. از دوران مشروطه زبان و بیان خاصی رواج پیدا کرد. از این دوره مردم کوچه و بازار به عنوان شخصیت در داستان وارد میشوند که تا پیش از آن رواج نداشت. از دیگر دلایل موثر تاریخی رواج صنعت چاپ و رونق آن است که ادبیات مکتوب را دچار تغییر میکند. حسینی با ذکر این موضوع ادامه میدهد که تجربه های اولیه داستان نویسی با تقسیم بندی که امروز در این نشست بررسی میشود امکان ندارد.
این نویسنده یکی از ویژگی هایی داستان عامه پسند را تبعیت تولیدکننده از تمایلات توده دانست و افزود: موضوعات محدود مانند اتفاق، عشق، حادثه، معجزه، رسیدن از فقر به ثروت و موراردی از این دست موضوعات محدودی هستند که مورد توجه توده مردم بوده و نویسنده تنها میتواند با اتکا به شیوه نگاه کردن و ورود به آنها پرداختهای متنوعی داشته باشد. وی با اشاره به شماری از این نویسندهها از صدرالدین الهی، حجازی تا ر.اعتمادی، پرویز قاضی سعید و م.مودب پور نام برد که داستانها و پاورقیهای این نویسندگان در پیش و پس از انقلاب با اقبال زیادی روبرو بودند. توجه به خواستههای حاکمیت و جاری کردن تمایلات حکومت در داستان از دیگر ویژگیهای ادبیات عامه پسند است که حسینی با تاکید بر آن، معتقد است که یکی از ویژگیهای بارز ادبیات عامهپسند همسویی با حکومت مرکزی است. «پس از انقلاب این ویژگیها ادامه یافت و موضوعهایی مانند مخالفت پدر و مادر در روابط عاشقانه، غلبه عاشق بر یک سد محکم و مثلثهای عشقی از جمله دغدغههایی بودند که در ادبیات عامهپسند دیده میشوند و این موضوع خود را بازتولید میکند»
ابزارهای جدید ما را با سواد نمیکند
حسینی با بیان این ویژگیهای ادبیات عامهپسند به طور ضمنی موضع خود را در تقابل با این نوع ادبیات بیان کرد و در عین حال وضعیت کنونی کتابخوانی در جامعه ایرانی را اسفبار توصیف کرد و گفت که باید از خواندن هر نوع کتابی استقبال کرد چرا که خواندن هر نوع کتابی ارزشمند است. وی با اشاره به تاثیر اینترنت و شبکههای مجازی گفت که ابزارهای جدید تنها ما را باخبر میکند و لزوماً با سواد نمیکند. به همین دلیل باید از خوانده شدن هرکتابی استقبال کرد.
چهار نسل ادبیات نخبهگرا
سخنران بعدی این نشست کاوه فولادی نسب بود که در مقدمه ای با استناد به پژوهشها و تجربیات شخصی خود و دوستانش، تلاش کرد تا از ارزشگذاری و تقسیم این مساله به خوب و یا بد دوری کند. وی نقش ادبیات عامه پسند را آشتی دهنده ادبیات با شهروندان و جامعه دانست و گفت: زمانی نقش ادبیات عامه پسند مضموم شمرده میشد اما اکنون اینگونه نیست.
فولادینسب با ارائه جریانشناسی تاریخی ادبیات نخبهگرا با اشاره به گونههایی از ادبیات نسلی با اتکا به معیارهای تاریخی سیاسی، بحث را پی گرفت و از چهار نسل مختلف نام برد. وی با اشاره به اینکه از دهه40 ادبیات نخبهگرا به سمت نظر و مبانی نظری حرکت کرد به ویژگیهای این نسل اشارهکرد و از جمالزاده، هدایت و علوی نام برد که به دنبال کشف فرم بودند. فولادی نسب گفت که این نسل با توجه به تسلطشان به زبانهای خارجی فرم جدیدی را در ادبیات وارد کردند که کیفیت آن تحت تاثیر ترجمه قرار داشت و رگههایی از واقع گرایی اجتماعی در آثار این نسل دیده میشود. او البته این تاکید را هم اضافه کرد که بحث درباره کلیت آثار است.
فولادینسب در تشریح نسل دوم به نویسندگانی اشاره کرد که پس از کودتای 28مرداد شکل گرفته و ذره ذره مواجهه با نظریه در آثار دیده و کار در این مساله جدی میشود. ادر این دوره ستیلای رئالیسم اجتماعی به چشم میآید و بار شدید سیاسی که ادبیات بر دوش خود احساس میکند، از ویژگی بارز این دوره است. در این دوره گونهای به نام ادبیات روستا شکل میگیرد که غلامحسین ساعدی و محمود دولت آبادی آثار درخشانی را در این گونه خلق کرده اند. وی به ادبیات آلترناتیو اشاره میکند که در این دوره شکل گرفته است و استیلای ایدئولوژی بر ادبیات را از ویژگی های بارز این دوره میداند.
در ادامه فولادی نسب به تشریح نسل سوم ادبیات نخبهگرا پرداخت و از تاثیر پدیده انقلاب بر این حوزه سخن گفت و اغلب نویسندگان که عضو حزب توده یا سازمان چریکهای فدایی خلق بودند مهاجرت کردند یا تحت تاثیر شرایط اجتماعی آن دوره کارهای کم فروغی در عرصه ادبیات نخبهگرا شکل گرفت. در این دوره چند شکل مختلف از آثار خلق شدند که که گونه ای از آن ادبیات جنگ بود که وی این گونه را به دو دسته مستقل و وابسته تقسیم بندی کرد.
این سخنران به تشریح گونه ای از ادبیات در میان آثار نسل سوم اشاره کرد که به لحاظ فنی، نظریترین گونه ی ادبیاتی است و به رئالیسم جادویی نزدیک میشود. به گفته فولادینسب شکل گیری این گونه ی ادبی همزمان با رویدادهایی بود که دنیا نیز شاهد شکل گیری این سبک بود و از لحاظ زمانی به ادبیات دنیا نزدیک میشود. وی به طور کلی ادبیات بعد از انقلاب را به دو نیمه تاریک و روشن تقسیم کرد که نیمه اول آن تحت تاثیر وقایع انقلاب و جنگ، در دورهای بود که تمرکز از روی فرهنگ و هنر گرفته شده است. در نیمه دوم، انتخابات سال 1376 گفتمان جدیدی را حاکم کرد که باعث رونق ادبیات نخبهگرا شد. در حوزه نظری روزنامهها صفحات ادب و هنر داشتند و تاثیر تکنولوژی منجر به ظهور ابزارهای جدید شد و تجربههای وبلاگنویسی در اواخر دهه 70 این رونق را بیشتر کرد.
فولادینسب با تکیه بر پژوهشهای شخصی خود ظهور نسل چهارم را از این دوره میبیند. نویسندگان جدید سبقهای در وبلاگنویسی دارند. در این دوره جریانهای نوین شکل گرفت. این محقق ادبی به گونهاای از ژورنالیسم ادبی اشاره کرد که در این دوره شکل میگیرد و سابقههایی از آن در برخی روزنامههای قبل از انقلاب به صورت خیل یکم وجود داشت اما در دهه 60 و 70 رو به خاموشی رفت.
این سخنران افزود که در حوزه ادبیات نظری نویسندگان سعی میکنند داستان پست مدرن بنویسند و همین تجربههای عملی قابل مطالعه و پژوهش در ادبیات داستانی اتفاق افتاد، چیدمان جنسیتی نیز دچار تغییر شد و نویسندگان زن مانند فریبا وفی و زویا پیرزاد ظهور کردند که از نمونههای بارز این سبک ادبی هستند. به گفته او در دهه 80 نگاه مبتنی بر ساختارگرایی غالب میشود و ادبیات داستانیتر شده اما در مفاهیم نظری دچار ضعف میشود. در این دوره دو گونه ادبیات آپارتمانی و ادبیات شهری رواج یافته و علیرغم ظهور با مشکلاتی همراه است که با آنچه در دنیا از این گونهها دیده میشود تفاوتهایی در صورتبندی دارد.
این پژوهشگر ادبی ادامه داد که از ویژگیهای دیگر این دوره حرکت ادبیات نخبهگرا به سمت ادبیات بدنه است. بسیاری از نویسندگان به استقبال از سوی مخاطب و فروش توجه دارند و این موضوع چه در ذهن نویسنده و چه در ساختار و فرم داستان تاثیر دارد. علیرغم اینکه توجه به چنین موضوعاتی در ادبیات نخبهگرا اهمیت ندارد اما به دلیل اینکه ادبیات را با جامعه آشتی میدهد خوب است.
فولادینسب در پایان بحث خود گفت که ادبیات دهه 90 را هنوز نمیتوان ارزیابی کرد اما درکلبه نظر میرسد، «حرکت به سمت بدنه»، در دام بازاری شدن میافتد و دیگر نمیتوان شاهکارهایی مانند همسایهها، جای خالی سلوچ یا آثار گلشیری را در این دوره دید.
نمیتوان ادبیات عامه پسند را نادیده گرفت
مرضیه سبزهعلیان سخنران آخر این نشست از محل تلاقی ادبیات عامهپسند و ادبیات نخبهگرا سخن گفت و سخنان خود را با این سوال آغاز کرد که «آیا محل تلاقی میتواند باعث تقویت شود و اصلاً آیا چنین محلی وجود دارد یا نه؟» وی در پاسخ به این مساله با ارائه بررسی های تحلیلی و مقایسهای در قالب مجموعهای از ویژگیهای هر دو گونه بحث خود را آغاز کرد.
سبزهعلیان ابتدا به شاخصی درباره نویسندگان این دو گونه اشاره کرد و گفت «عموماً در ادبیات عامهپسند نویسندگی، اغلب شغل نویسنده نیست و مانند خوانندگان این آثار، نویسنده نیز از سر تفنن و سرگرمی به موضوع نگاه میکند. اما در ادبیات نخبهگرا علیرغم اینکه نویسنده ممکن است درآمد چندانی هم نداشته باشد اما نویسندگی را به عنوان شغل نگاه کرده، ماجرا برای او جدی است و تلاش میکند تا اطلاعات خود را بهروز کند»
وی در ادامه با ارائه یک مقایسه تطبیقی درباره عنوانها، قطع و طرح جلد، طرح و پی رنگ، فضاسازی و سایر تفاوتهای ادبیات عامهپسند و نخبهگرا تلاش کرد تا مرز میان این دو را مشخصتر کند. او توضیح داد: این مرز بسیار زیادتر از فاصله ای است که در اروپا وجود دارد. در اروپا مخاطب هر دو اثر را میخواند چون محل تلاقی را به هم نزدیک کردهاند. وی به نمونههای موفق اما معدودی که توانستهاند هر دو طیف مخاطب را با خود همراه کنند اشاره کرد و گفت که «باید تلاش شود تا پلی در بین ادبیات عامهپسند و نخبهگرا زده و مرز این دو به هم نزدیک شود».
در پایان سبزهعلیان هم مانند دو سخنران پیشین از بحث های خود نتیجه گرفت که ادبیات عامهپسند، ادبیات بدنه است و برای ادبیات کشور، مخاطب تربیت میکند و نمیتوان آن را نادیده گرفت. وی گفت این ادبیات میتواند سرانه کتابخوانی را افزایش دهد. این منتقد ادبی با اشاره به محل تلاقی دو ادبیات، به راه حل سومی اشاره کرد که از میان برمیآید و به استناد به جملهای از شفیعی کدکنی با این مضمون که «یک اثر ارزشمند ادبی، کاری است که هم عوام بپسندد و هم خواص بر آن صحه بگذارد» تلاش کرد تا این راه حل را تشریح کند.
نظر شما