"فائزه ديني" مترجم كتاب "معماري اسلامي اندلس" گفت: معماري اسلامي اندلس ميتواند دست آوردها و پيامهاي بسيار براي معماري ايران داشته باشد.\
فصل نخست اين كتاب، به مهمترين رويدادها در معماري اندلس تا پايان سده سوم هجري قمري اختصاص دارد. بحث اين فصل با چگونگي سلطنت ويزيگوتها(گوتهاي غربي) در ابتداي سده دوم هجري آغاز ميشود و گسترش اسلام، امارت خاندان اموي و جانشينان عبدالرحمن اول ادامه مييابد.
فصل دوم به معماري سدههاي دوم و سوم اختصاص دارد. مخاطب در اين فصل با چگونگي تاسيس مسجد جامع قرطبه و اهميت مسجد جمعه، مسجد جامع اموي در سويل(اشبيليه) و بوباسترو آشنا ميشود.
ديگر فصلهاي اين كتاب به تكوين معماري در دوره عبدالرحمن سوم و جانشينانش، معماري سده چهارم و سپس عصر ملوك الطوايف، معماري دوره تسلط بربر، معماري برابطي و موحدي و در نهايت معماري در عصر حكومت بنو نصر ميپردازد.
از ويژگيهاي اين كتاب، جدا از شيوه روايت تاريخي در توضيح روند تكوين معماري اندلس، بايد به تاكيد و دقت نويسندگان در توجه به پيوستگي وقايع تاريخي و معماري هر دوره، و نقش امراي اسلامي اندلس و نيز، فرهنگ اسلامي در شكوفايي معماري اين حوزه جغرافيايي در مقاطع تاريخي خاص اشاره كرد.
گفتوگوي زير با مترجم اين كتاب – فائزه ديني – به منظور آشنايي بيشتر با كتاب «معماري اسلامي اندلس» و اهميت آن در حوزه نشر آثار معماري در كشور انجام شده است.
توضيح مختصري دربارهي نويسندگان كتاب، ماريانه باروكاند و آخيم بدنورتس ارايه دهيد.
ماريانه باروکاند، متولد 1941 در فرايبورگ (ساکسنی) آلمان، درجه دکتری خود را در 1969 از دانشگاه استراسبورگ گرفت. از 1976 به تدريس تاريخ هنر اسلامی در دانشگاه سوربن پاريس مشغول بوده است ( از 1985 استاد اين دانشگاه و در فاصله سال های 1989 تا 1993 مدير دپارتمان عربی و مطالعات اسلامی سوربن بوده است). در 1999 به عضويت لژيون دونور درآمد. اما آخيم بدنورتس عکاسی حرفه ای است. در واقع، تخصصش مستندسازی مصور معماری تاريخی است. او در آثار متعددی در همين زمينه همکاری داشته است، چون هنر رومی وارRomanesque Art (2003) و باروک: معماری، پيکره سازی و نقاشی (2008). در کتاب معماری اسلامی اندلس نيز بيشتر همين نقش را به عهده داشته است.
چهطور با اين كتاب آشنا شديد و ترجمه آن چگونه انجام گرفت؟
معرف کتاب به من و پيشنهادکننده اصلی برای ترجمه آن همسرم، آقای دکتر طباطبائی، بودند که خود از هنرپژوهان حوزه فلسفه و تاريخ هنر و مترجمان فعال در اين زمينه هستند. چنين به نظر میرسيد که جای خالی کتاب مستقلی درباره هنر معماری در اسپانيای اسلامی (يا اندلس) در ميان آثار ترجمه شده در ساليان اخير کاملا احساس میشود. به همين دليل انتشار ترجمه اين کتاب به فرهنگستان هنر پيشنهاد شد. من نيز که پيش از اين در ترجمه برخی آثار، از جمله کتاب نويسندگان برجسته قلمرو هنر (تهران، 1384) و کتاب نگار نگارگران ( ويژه نامه کمال الدين بهزاد، 1382) با انتشارات فرهنگستان هنر و در ويرايش ترجمه کتاب معماری اسلامی (تهران،1381) اثر جاناتان بلوم و شيلا بلر با انتشارات سمت همکاری داشتم، نامزد اجرای اين کار شدم. ترجمه در مدت حدود چهار ماه به پايان رسيد، پس از آن، ويرايش ترجمه به صورت افتخاری به کوشش همسرم در کمتر از يک ماه انجام گرفت و همين جا بايد فرصت را مغتنم بشمارم و از دقت نظر ايشان در اين خصوص سپاسگزاری کنم. به هر حال آمادهسازی كتاب برای چاپ و انتشار آن حدود دو سال به درازا کشيد. اما اين مدت انتظار طولانی برای چاپ کتاب سرانجام با حسن نظر و انتخاب آن از سوی کميته کتاب فصل به عنوان ترجمه برگزيده زمستان 86 در حوزه معماری ختم به خير شد.
درباره موضوع کتاب و چند مورد از ويژگيهاي آن برايمان بگوييد.
مسلمانان نزديک به هشت قرن در اسپانيا حکومت کردند از شعبان 92 قمری (آوريل-مه 711 م.) تا سقوط دولت بنونصر در غرناطه (گرانادا) در دوم ربيع الاول 897 قمری ( 3 ژانويه 1492م.). آنان در اين مدت تمدنی درخشان پديد آوردند با شهرهای آباد، کشاورزی و صنايع منظم و به ويژه معماری پرشکوه - که نمونه مشهور آن کاخ الحمراء در غرناطه است. نام بسياری از شهرهای اندلس در اصل معرب يا عربی بوده – زيرا اصلا مسلمانان بسياری از آنها را تأسيس کردند - و امروز اين نامها به همان صورت يا با تحريف باقی است: تاريفا برگرفته از نام طريف بن مالک، سردار مسلمان؛ کاديس از قادس؛ مادريد از مجريط؛ کوردوبا از قرطبه؛ ساراگوسا از سرقسطه و... کتاب معماری اسلامی در اندلس در 9 فصل سير تطور معماری را در اين دوران تاريخی از آغاز تا انجام پی میگيرد؛ يعنی ازحکومت عبدالرحمن داخل و تأسيس دولت امويان در اندلس (موسوم به عصر خلافت)، عصر ملوک الطوايف، حکومت مرابطون، و سپس موحدون، و بالاخره امارت بنونصر در غرناطه. هر بخش با فصلی درباره رويدادهای تاريخی متناظر آن دوره آغاز میشود و بلافاصله در فصل بعدی مهمترين آثار معماری آن دوره به تفصيل معرفی میشود. تصاوير گويا و پلانهای همکف در اين فصول، مطالب را برای خواننده هر چه روشنتر میسازد. در اين ميان، يافتههای دست اول حاصل از کاوش های اخير باستان شناسان اطلاعات کتاب را کاملا روزآمد ساخته است.
محور اصلي ارايه مطالب در اين كتاب چيست؟ به نظر ميآيد بناهاي مهم از نظر دورههاي تاريخي و تقدم و تاخر ساخت و بهرهبرداري طبقهبندي شدهاند. اين شيوه چه كمكي به پيشبرد بحثها ميكند؟ (براي مثال، شيوه ديگر ارايه بحثها، ميتوانست بررسي بناهاي مورد نظر در قالب حوزههاي مشخص جغرافيايي منطقه اندلس باشد كه شايد گونه گوني سبكهاي مختلف معماري هر منطقه را نيز بهتر مشخص ميكرد. پرسش اين است: نقاط قوت شيوه بررسي تاريخي در اين گونه مطالعات چيستند؟)
در کتاب برای مطالعه آثار معماری ترتيب يا تسلسل تاريخی مد نظر بوده است. دلايل متعددی برای انتخاب اين شيوه می توان ذکر کرد: ترسيم منحنی فراز و فرود سبکهای معماری در طول زمان؛ بررسی تأثيرات يک سبک خاص بر معماری دوره بلافصل آن؛ تعيين عناصر وام گرفته شده از معماری های مجاور( در زمان و مکان)؛ بررسی پيوند مؤلفههای تاريخی با جهتگيری خاص در معماری (مثلا در خصوص تأثير آموزه های اعتقادی موحدون در بی پيرايگی تزيينات معماری). اينها از مزيت های اين نوع رويکرد تاريخی است.
انتشار اين كتاب در ايران چه كاركرد خاصي ميتواند داشته باشد؟ آيا معماري اندلس – فارغ از ضرورت و فايده همه پروژههاي تحقيقاتي – نكتهاي آموختني و قابل اجرا براي معماران امروز ما دارد؟
نويسندگان کتاب در پيشگفتار اين نکته را به صراحت يادآور شدهاند که معماری اندلس قرنها پس از مرگ يا افول خود، نشانههای آشکارش را در شبه جزيره ايبری و در خارج از آن(مثلا در شمال افريقا) بر جا نهاده است. سپس اين پرسش را پيش کشيدهاند که "چه مؤلفه هايی در اين معماری هست که می تواند اين پويايی را پس از مرگ آن توجيه کند؟" و در جايی ديگر ( اواخر فصل هشتم) مینويسند که تصرف دوباره اسپانيا به دست مسيحيان مانع از دلبستگی شديد آنان به استعدادهای هنری دشمنان مقهورشان نشد. تأثيرات آشکار معماری مدجّن (Mudejar) - اصطلاحی که برسبک متمايز معماری مسلمانان اسپانيا پس از فتح آن به دست مسيحيان اطلاق میشد - در بناهای رومانسک، گوتيک، و رنسانس مورد قبول و تأييد جمعی ازهنرپژوهان بوده است. و چنان که اشاره شد، تأثير اين معماری بر معماری شمال افريقا، به ويژه در مراکش و الجزاير، اظهر من الشمس است. حال بايد پرسيد که چنين معماریای که پس از مرگش ،از سويی، اين همه ارمغان برای معماری مغرب زمين داشته، و از سوی ديگر در معماری مغرب عربی نفوذ آشکاری يافته است، آيا نمی تواند هيچ دستآوردی برای معماران ما داشته باشد؟
اگر امكان پاسخگويي به اين پرسش هست،(به لحاظ گستردگي بسيار اين بحث) در چند جمله، مهمترين محورهاي تفاوت اسلوب معماري اسلامي اندلس را با معماري اسلامي ايران بيان كنيد.
در معماری اندلس پارهای از مؤلفهها و عناصر هست که در معماری اسلامی ايران کمتر نشانی از آنها میتوان يافت. از مهمترين اين مؤلفهها عنصر اسپانيولی - گوتی است که پيش از فتح اندلس به دست مسلمانان در دوران سيادت اقوام گوت در آنجا در معماری بومی ريشه داشت. مؤلفه مهم ديگری که از سدههای پنجم تا هفتم هجری همزمان با تسلط مرابطون و سپس موحدون به معماری اندلس افزوده شد، عناصر معماری بربر است. از همين جا معلوم میشود که چرا معماری اندلس اين همه با معماری ايران متفاوت به نظر میرسد.
نظرات