مهناز فتاحی به مناسبت رونمایی از کتاب «عروسهای جنگ» که 18 فروردین رونمایی میشود، یادداشتی را در اختیار ایبنا قرار داده است. وی در بخشی از این یادداشت مینویسد: «بهار آمده است... کتاب من هم با بهار میآید... قرار است این غنچه بشکفد. میدانم خاطرات این عروسهای عزیز عطر خوشی دارد.»
این که کارتِ دعوت عروسیت را برای فامیل بفرستی و بفهمی که نه اشتباه کردهای دیگر نباید منتظر آمدنش باشی... از همه بدتر زمانی که بعد از چهل روز زندگی با همسری مهربان و عزیز او برود، شهید بشود، تو تنها بمانی و حرفهایی که روحت را آزار میدهند...
یا نه، تازه سه ماه از ازدواجت گذشته باشد و همسرت یک روز برود و تو بعداز سی سال هنوز منتظرش باشی که برگردد...
«عروسهای جنگ» کتابی است که برای خود من جذابیت و تازگی داشت. از شهدا بسیار شنیده بودم اما از عروسهای شهید کمتر... از عروسهای مفقود الاثر کمتر... از عروسهای آزاده... این بار از پنجرهای دیگر دیدم و نوشتم.
یادم میآید دو ماهی که با این عروسها مصاحبه داشتم از غم و غصه صدایم گرفت. هرچه هم دوا درمان کردم فایده نداشت. غمباد گرفته بودم. مگر میشد دیگر حرفی زد؟ فقط بغض بود و آرزوهای به دل مانده اما یک چیز مرهم همه دردها و زخمها بود این که خدا با آنها بود که توانستند سختیها و دردها را تحمل کنند. این که میدانستند اگر همسرانشان را زود از دست دادند به خاطر ارزشهای بزرگ بود.
چقدر عشق اعظم قاضی دل نشین بود وقتی می گفت «علیاکبر که رفت تصمیم گرفتم تا پایان عمرم به او وفادار بمانم» چقدر نگاه فاطمه ماهیدشتی منتظر بود وقتی میگفت «من منتظرم و هر روز آینه و شمعدان عروسیم را پاک میکنم شاید احد من روزی برگردد»
و چقدر اصرار عصمت امامی قشنگتر که «خانم فتاحی میخواهم این کتاب زودتر چاپ شود تا مردم سرگذشت مرا بخوانند و بدانند من فقط چهل روز با همسرم زندگی کردم اما قدمم نحس نبود. من فقط یک نوجوان کم سن و سال بودم که همسرم را بسیار دوست داشتم. او که رفت روح من هم با او رفت»
به نظر من، این زنان نیز رزمنده بودند. رزمندههای صبور و بی صدا. رزمندههایی که در پیروزی در دفاع مقدس شریک بودند اما هرگز ادعایی نداشتند. رزمندههایی که بهترین بندگان خدا در زمان کوتاهی همسرشان بودند. زنانی که قلبشان آن زمان همراه همسرانشان به جبهه رفت و زخمی باز آمد. عروسهایی که دامادهایشان با آن که عاشقانه دوستشان داشتند اما عشق خدا را انتخاب کردند و رفتند. و به همین خاطر فصلهای کتاب من این گونه نامگذاری شدهاند: عروس شهید، عروس مفقود الاثر، عروس آزاده.
بهار آمده است... کتاب من هم با بهار میآید... قرار است این غنچه بشکفد. میدانم خاطرات این عروسهای عزیز عطر خوشی دارد. میدانم جوانهای سرزمینم مهربانانه این کتاب را خواهند خواند و به سرگذشت جوانان سرزمینشان که عاشقانه جنگیدند و صبورانه ایستادند فکر خواهند کرد. زنانی که در اوج جوانی از بسیاری آرزوهای خود گذشتند تا امروز ما در آرامش و مهر زندگی کنیم.
تولد کتاب «عروسهای جنگ» مبارک.
نظر شما