
ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
در مورد شعرها و ترانه های آن زمان درباره اتوبوس به طور اختصار برایتان شرح داده شد. حال می رسیم به شعرهای عامیانه آن زمان درباره تاکسی.
با ورود تاکسی و ماشین های کرایه به عرصه خیابان های تهران، اولین معترضین آن ها، درشکه چی ها بودند، که روز به روز کارشان کسادتر می شد و هر روز یا هر ماه در یکی دو خیابان از مرکز شهر توسط اداره تامین عبور و مرور یا راهنمائی به حاشیه شهر رانده می شدند، یعنی به خیابان های خلوت و قاعدتاً خالی یا با اندکی سکنه. از این رو، جماعت درشکه چی چاره ای نداشتند یا با وضع موجود بسازند یا این که آن ها هم به جای سورچی بودن، اتومبیلچی بودن را انتخاب کنند. البته سورچی های جوانتر، والا درشکه چی های مسن که سن و سالی از آنان گذشته بود، نه حال و بنیه رانندگی را داشتند و نه تمکن مالی و نه حوصله پوشیدن لباس فرم و کلاه پهلوی بر سر گذاشتن را، و عده ای از آنان که اصلاً شوفری را قرتی بازی می دانستند، و با وضع موجود کنار می آمدند. ولی در خیابان های تهران درشکه چی ها و رانندگان تاکسی دشمن خونی یکدیگر شده بودند و به ندرت از کنار هم رد می شدند و فحش یا متلکی نثار یکدیگر نمی کردند. حتی بعضی مواقع بعضی از رانندگان جَلَب تاکسی، به محض دیدن مسافری که می خواست سوار درشکه شود ترمز کرده و مسافر را با همان قیمت طی کرده سوار می کردند، و در جواب فحش های درشکه چی با غش غش خنده جواب وی را می دادند.
صفحه 142/ این اتولی که من می گم / عباس حسینی/ نشر نامک/ سال 1390/ 358 صفحه/ 10000 تومان
نظر شما