یکشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۱ - ۰۸:۰۰
ضوابط دخل و تصرف در حیطه تاریخ شفاهی مشخص شود

در میزگرد ایبنا برای نقد و بررسی کتاب «یحیی» از جمله آثار نشر مرز و بوم، نویسنده اصلی این اثر از تلاش زیاد و یک نوع کار مهندسی برای تولید این کتاب صحبت کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «یحیی» یکی از آثار نشر مرز و بوم است که به روایتی از زندگی سید یحیی رحیم صفوی به زبان مخاطب پسند می‌پردازد. از این فرماندهان ارشد دوران جنگ تحمیلی کتاب دو جلدی تاریخ شفاهی در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است اما این اثر برای مخاطبان خاص همچون پژوهشگران نظامی مناسب است.
 
محمد علی آقا میرزایی نویسنده «یحیی» به همراه محبوبه عزیزی همکارش در پروژه آماده سازی این کتاب زیر نظر مرتضی سرهنگی تلاش کرد‌ه‌اند کتاب تاریخ شفاهی رحیم صفوی و اثری از همسر این سردار جنگ را به زبانی جذاب‌تر به رشته تحریر درآورند. برای این منظور هم جلساتی موسوم به یحیی خوانی برگزار کرده‌اند.

این کتاب حدود یکسال است که روانه بازار نشر شده و به قول مرتضی قاضی، مدیر وقت انتشارات مرز و بوم در فروش خرد کتابفروشی‌ها توفیق خوبی کسب کرده است.

خبرگزاری ایبنا به منظور بررسی این اثر چندی پیش اقدام به برگزاری میز گردی کرد که روز گذشته قسمت اول آن منتشر شد. در این جلسه مرتضی قاضی، محمد علی آقا میرزایی و محبوبه عزیزی  به عنوان دست اندرکاران اصلی تولید کتاب صحبت کردند. همچنین مرتضی انصاری زاده، هادی لطفی و میثم رشیدی مهرآبادی هم به عنوان منتقدان اثر صحبت کردند. ضمن اینکه تعدادی از علاقمندان به آثار حوزه فرهنگ مقاومت نیز حضور داشتند.

در قسمت اول این نشست نویسندگان راجع به اهداف تولید کتاب، داستان نگارش اثر صحبت کردند و مرتضی انصاری زاده نیز بخشی از نقدهایش به کتاب را مطرح کرد.
 

در ادامه مشروح قسمت دوم این نشست را از نظر می‌گذرانید:
آیا مسیر نگارش کتاب «یحیی» ادامه خواهد داشت؟
مرتضی قاضی: کار آقا رحیم اساسا پایلوت بوده برای اینکه ببینیم مسیر چه شکلی است و کتاب تاریخ شفاهی آقا رحیم هم یک جلدش درآمده این کتاب به لحاظ محدوده زمانی تا آزادسازی خرمشهر یعنی سال اول جنگ هست و شاید این کتاب ادامه پیدا نکند.
 
نقاط قوت و ضعف اثر چیست؟‌
هادی لطفی: (مسئول سابق بخش تدوین انتشارات راهیار و نویسنده کتاب «پایان مجسمه») بخشی از صحبت‌های من ناظر به صحبت‌های آقای انصاری زاده است قسمت اول بحثم این است که کتاب «یحیی» را یک قدم رو به جلوی انتشارات مرزوبوم می‌بینم چرایش هم این است که وقتی با فرماندهان و افراد مختلف ساعت‌ها مصاحبه می‌شود و این مصاحبه‌ها یک جایی ثبت و ضبط می‌شود اگر به قولی نزدیک‌ترین حالت به همان مصاحبه‌ها باشد چه نیاز است در این کتاب نگفتیم که خاطرات سردار را منتشر می‌کنیم به این امید که بعد از این کتاب یک محصولی داستانی و اثری جذاب بیرون بیاید.

از این نظر است که یک قدم رو به جلو هستیم و به نظرم وارد این مرحله شویم خوب است و باید ساختارهایش را درست کنیم و سعی کنیم درست به جلو برویم ولی همینکه این مسیر باز شود و ادامه بدهیم خوب است. بحث بعدی واقعا جای تشکر دارد از نویسنده و انتشارات در این حوزه و ما 50 ساعت یحیی‌خوانی را در کتاب می‌بینیم و سه نفری یا دونفری با آقای سرهنگی این متن که بارها خوانده شده کار عجله‌ای جمع شده و منتشر شود متوجه می‌شوم برای کار زحمت کشیده شده در بحث مصداق‌ها که این نکات به من منتقل می‌شود یکی بحث شروع است و به دنبال موردی بودند که با آن شروع کنند یکی بحث فصل‌بندی‌هاست که سعی بر این شده که خودش یک قاعده‌ای داشته باشد و در فصل‌بندی‌ها تقریبا پایان فصل‌ها با یک کششی تمام شود شروع فصل بعد خودش یک جذابیتی دارد و سعی شده تا آخر باشد و این تلاش دیده می‌شود.

بحث کلید واژه‌ها و قلاب‌هایی که در متن مدام مخاطب را یاد دو فصل قبل می‌اندازد مثل گوشواره، داستان چاه و... اینها خوب است و البته یکی دو مورد مصنوعی می‌شود ولی در کل خوب است و این تا آخر ادامه دارد و این تداعی‌‌ها لذت‌بخش است و این اطلاعاتی که در متن کتاب است در خلال داستان گفته شده و این به نظرم خیلی دلنشین بود. به صورت کلی از اول مستقیم اطلاعات گفته نشده به صورت داستانی روایت شده و حتی در بحث نظامی هم همینطور مثلا تیپ محمد رسول‌الله به یاد خواننده می‌ماند و داستانی روایت کرده‌ایم و نشان‌دهنده این است که متن بارها خوانده شده و برایش فکر شده است.

و قسمت دوم در ادامه صحبت‌های آقای انصاری‌زاده در بحث باورپذیری کمی ضعف دارد و خواننده وقتی کتاب را می‌خواند باید برایش باورپذیر باشد کتاب با همه محاسنی که دارد یک عدم تعادل و نابرابری در آن است راوی ما در منزل در موقعیت شهری و در جنگ با هم فرق می‌کند و تعادل ندارد و شاید مقتضیات خود شخصیت است که در جبهه و منزل یک شکل نیست. یحیی در منزل در موقعیت شهری خیلی جزئی‌نگر و آدم ادبی و روحیه لطیف است ولی این آدم وقتی در منطقه عملیاتی عوض می‌شود و دیگر آن یحیی نیست کلی‌گویی می‌کنیم فقط نظاره‌گر است و کلمات ادبی را نداریم و سرعت پایین تعریف کردن و جزییات را نداریم و به نظرم اگر این حل می‌شد تعادل باعث می‌شد این کتاب خیلی بهتر از این باشد. بعد از این مسائل و این اختلافات این سوال پیش می‌آید حالا رحیم صفوی کدام است و کدام اصل و درست است؟ رحیم صفوی جزئی‌نگر و لطیف و یا رحیم صفوی جنگ و جبهه. در این قسمت‌ها تعادل کتاب به هم خورده است و بحث دیگر اینکه کلید‌واژه و قلاب‌ها و تداعی‌ها در قسمت‌های جنگ نیست و همه برای زندگی شهری رحیم صفوی است وقتی این تداعی‌ها در زندگی شهری زیباست چرا برای قسمت‌های منطقه این مدل بازی‌کردن با متن را نداریم و من خواننده دنبال یحیی در زندگی شهری نیستم و ما سراغ یحیی رفتیم به خاطر اینکه فرمانده بوده و ای کاش همه قلاب‌ها برای مانور از قسمت زندگی شهری یحیی نبود و یحیی در منطقه هم تداعی می‌شد و قسمت‌های خیلی خوب کتاب یحیی در زندگی پشت منطقه است و ای کاش شروع کتاب از یک قسمت عملیات منطقه شروع می‌شد. غلبه زندگی شهری یحیی بر زندگی منطقه و جبهه بیشتر است و این کتاب بیشتر زندگی شهری یحیی است تا بعد فرماندهی و جبهه یحیی صفوی.
 
اول شخص نوشتن همیشه مناسبت نیست!
مرتضی­ انصاری­‌زاده: خب من برگردم به نقدهایی که مطرح کردم. ببینید، قالبِ اول شخص ذاتاً به چیز­هایی مثل روابط خانوادگی و روابط دوستانه در کار نیاز دارد که در ذات خاطرات نقش داشته باشند. پس همین‌جا مشکلی درست می­‌شود. درواقع آدمی مثل وزیر اقتصاد، وزیر جنگ و فرمانده‌ای که بیش­تر درگیری­‌اش در جلسات فرماندهی است، از این جنس خاطرات کمتر دارد. من نمی‌­گویم نمی‌­شود، ولی به آن آقای سفیری هم که آمد پیش ما و گفت که کتاب من به شکل اول شخص و مثل دا نوشته بشود، گفتم: «من این کار را انجام نمی­‌دهم، چون احساس می­‌کنم نمی‌­شود و کتاب خوبی درنمی آید، ولی اگر توانستید انجام بدهید، من خودم اولین خواننده و خریدارش هستم.»

از آن طرف اگر بیاییم مهندسی معکوس بکنیم مثلاً در کتاب «احمداحمد» که خانمش فاطمه فرتوت‌زاده درگیر ماجرای مجاهدین می‌­شود، این ماجرا یک حالِ خانوادگی به کل کتاب می­‌دهد. این مسائل خانوادگی کتاب را خیلی جذاب می‌­کند یا اصلاً در خودِ کتاب «دا» نود درصد ماجرا دارد توی خانواده چهارپنج نفری و همان جمع محدود خودشان می­‌گذرد؛ مثلاً اینکه خبر شهادت برادرشان بیاید، شهید شدن پدر و ماجرای مادر. خب وقتی این جنس خاطرات در گفته های راوی نباشد، کتاب اول شخص خوبی درنمی‌آید. البته این نشانه ضعف نویسنده نیست یعنی نویسنده نمی­‌تواند بگوید آقا! خاطرات این راوی این­ها را ندارد ولی من همه را باید بسازم. وقتی که خاطرات دارد در سطح فرماندهی می­‌گذرد، قالب اول شخص نه تنها ممکن است کتاب را ضعیف بار بیاورد، حتی ممکن است مزیت‌های عادی کتاب را هم از بین ببرد. الان در مورد کتاب یحیی داریم می گوییم که از قالب اول شخص استفاده کرده‌ایم تا کتاب را مخاطب عام بخواند و برای مخاطبِ عام جذاب­تر باشد، ولی به نظر من اتفاقاً همان قالبِ سؤال جوابی در مورد آقارحیم برای مخاطب عام جذاب­تر بود. مثلاً در صفحه ۲۸۶ این کتاب، یک سری اطلاعاتِ پراکنده آمده که آدم نمی‌­فهمد واقعاً یعنی چه.

بعد اتفاقی که می­‌افتد این است که منِ مخاطب می­‌گویم چقدر اینجا گنگ است. کتاب با این هدف نوشته شده که جذاب­تر شود، ولی من دیدم برای من مخاطب عام چقدر گنگ­‌تر شده. بعد رفتم سراغ کتاب تاریخ شفاهی آقارحیم که محتوای این کتاب از آن کتاب آمده، و دیدم سؤالاتی که آقای اردستانی کرده، اتفاقاً انسجامی به متن و اطلاعات متعددی که پشت سر هم دارد می­‌آید، داده. وقتی آن سؤال­ها حذف شده و منطق این بخش‌های کتاب مشخص نیست، اتفاقاً باعث شده خواندن قسمت­‌های نظامیِ کار کتاب یحیی سخت­تر شده است.

به این خاطر این را می‌­گویم که آنجا، در کتابِ تاریخ شفاهی نوشته آقای اردستانی، وقتی ایشان دارد از فرمانده سؤال می­‌کند، همزمان انگار یک اکتشاف­‌گر است که دارد می­‌رود جلو و خودش می‌خواهد بفهمد ماجرا چی است و با سؤال­هایش توی متن عینیت پیدا می­‌کند، منتهی این طرف خیلی جاها سؤال­ها حذف می‌­شود و منطق آمدن مطالب برای مخاطب از بین می‌رود.

کتاب یک ساختار کلی به این شکل پیدا کرده که تا حدودِ یک‌­ چهارم آن، خیلی با تمرکز و با طمأنینه درباره تک­ تکِ صحنه­‌ها و گفتگوی عادی با دو نفر را مثلاً در سه صفحه، چهار صفحه با جزئیات فراوان صحبت شده. از حدودِ یک­ چهارم به بعد، همه فصل‌ها تقریباً ساختاری حفظ شده دارد که توضیح می‌دهم. البته خود آقای آقامیرزایی هم گفتند که این کارها آگاهانه بوده است. آن اتفاق این است که اولِ فصل، دو صفحه یک گفتگوی صمیمانه و با طمأنینه با همسرشان آمده، آخر فصل هم همین طور است، وسطِ فصل کلاً یک سری اطلاعاتِ رگباریِ پراکنده درباره ماجراهای جنگی است. مخاطب این حالت را پیدا می‌­کند که این دو صفحه را می­‌خوانم، بعد بقیه صفحه­ ها را خیلی گذری ورق می­‌زنم تا باز برسم به آخرِ فصل، جایی که بتوانم قلابی به آن بیندازم. با ادبیات خودِ شما که ما اگر تلاش می­‌کنیم با این­جور کار­ها مخاطبِ عام برای این کتاب­ها را بسازیم، به نظرم اتفاقاً همان مخاطبِ خاص را هم داریم از دست می­‌دهیم. یعنی مخاطب عام وقتی این همه انتخاب­‌های مختلف در بازار دارد، نمی‌­آید برای اینکه هر بیست صفحه، چهار صفحه­‌اش آن حالت ادبی را داشته باشد، بخواند و آن شانزده صفحه وسط را تحمل کند.

نکته بعد این است که تقریباً یک ­چهارم اول کتاب خیلی با طمأنینه پیش می‌رود و یک حال و هوای کاملاً داستانی دارد. وقتی می­‌آییم جلو، مثلاً برای یک صحنه عادی چندین صفحه جز­ء به ­جزء توضیح دادید. از یک جایی به بعد، اطلاعاتِ خیلی رگباریِ پشت ­سر­هم و تند تند می‌آید. جالب است من مقایسه می­‌کردم، می­‌دیدیم بعضی جاها چقدر آقای آقامیرزایی و احتمالاً همراهان‌شان سرِ انتخاب کلمات زمان گذاشته‌اند. اما از طرفی جاهای دیگری از کتاب اتفاقاً چقدر عین کتاب تاریخ شفاهی آقارحیم است.

یعنی فقط شاید یک جمله حذف یا یک کلمه حذف شده و مثلاً پاراگراف عیناً همان پاراگرافِ کتاب تاریخ شفاهی است. من در مصاحبه­‌های قبلی آقای آقامیرزایی دیدم که فرموده بودید قسمت­‌های تاریخ شفاهی جنگِ این کار کاملاً مستند است، مثلاً جاهایی که ما دخل و تصرف کردیم، جاهای دیگرش است. من فکر می­‌کنم برای یک کتاب نمی‌­توان به مخاطب گفت که آقا یک جاهایی‌­اش را ما تخیل کردیم یا دخل و تصرف­‌های زیادی کردیم، یک جاهایی­‌اش نه، خاطر تو جمع باشد که عیناً تاریخ شفاهی جنگ است. به­‌نظرم این مسیرِ پر چالشی است. برای بحث دخل و تصرف­های نویسنده در متن، من دیگر دنبال این نرفتم که بخواهم مصاحبه­‌هایی را که گرفته‌اند ببینم و مقایسه کنم (که البته خود این هم یک کار است و فوایدی دارد) ولی با چشمِ عادی هم یک سری چیز­ها برای من واقعاً عجیب است.

حالا شما فرمودید ما تخیل نکردیم و این کار اصلاً به صورت کلی تخیل ندارد، ولی مثلاً فصل دومِ این کار را واقعاً متوجه نمی‌­شوم چطور می‌شود یک بچه پنج ساله، روز اولی که از روستایشان آمده، از باغِ توی شهرشان هشت صفحه، ده صفحه توصیف عینیات ارائه بدهد. ما آدم­‌های عادی پنج سالگی‌­مان یک تصویر گذرا فقط یادمان مانده ولی اینجا مثلاً می­‌گوید: نور می­‌خورد توی چشمم، بعد یک ­کم جلوتر که رفتم، شاخه­‌ها بیش­تر بود، نور دیگر برطرف شد، داشتم غذا می بردم برای آن آقای ته باغ بود، پایم گیر کرد... ببینید هشت صفحه، ده صفحه عینیاتِ یک صحنه دارد توصیف می‌شود. مسئله این هم نیست که بگوییم آقای صفوی در ادامه که بزرگ شدند با این موارد مواجه می‌شوند و این خاطراتِ آینده‌شان است، یعنی توصیفی که کرده‌اند، آینده را توصیف کرده‌اند، نه! همان لحظه است، همان صحنه، همان روزِ اولی که وارد باغ می‌­شوند، یک بچه پنج ساله دارد ده صفحه پشت سر هم عینیات جزئیات را توضیح می­‌دهد. 

من نمی­ گویم اشکال دارد، اصلاً بحثِ من سر اشکال داشتن نیست ولی وقتی مخاطبی این را ببیند، قضاوت می­‌کند. یعنی خود­ به خود قضاوتی نسبت به کلیتِ متن برایش پیش می­‌آید. می­‌گوید نویسنده اینجا خودش را مجاز دانسته خیلی از کار­ها را انجام بدهد، پس من قضاوتی هم که نسبت به قسمت­‌های نظامی‌­اش می­‌کنم، همین است که دخل و تصرف در آن قسمت‌ها هم احتمالاً انجام شده.
 
نقطه شروع یحیی چگونه است؟
میثم رشیدی مهرآبادی: من چند نکته را عرض می‌کنم. نکته اول اینکه در کتاب یحیی چرا باید سرطان مادر نقطه عطف داستان باشد و در اتفاقات جنگی ایشان نقاط عطف بهتری می‌شد یافت. نکته بعدی چرا فصل‌ها اسم ندارد و ما فهرست نداریم و در این فضا کتاب‌های دیگر مرز و بوم که روایت مستند است فصل اسم دارد و خیلی به خواننده کمک می‌کند تا یک نگاه کلی به موضوع داشته باشد. مسئله بعد این است که در فضای غیررسمی از دوستان شنیدم آقا رحیم از این کتاب راضی نیست لطفا در مورد توضیح دهید تا بتوانم از کتاب دفاع کنم. نکته دیگر اینکه در جاهایی که نویسنده خودش برای فضاسازی ورود می‌کند به نظرم هوش خواننده آنقدر بالا رفته که حتی در یک جمله می‌تواند متوجه شود که این کلمه از دهان راوی بیرون آمده یا خیر و این کار نویسنده را خیلی سخت می‌کند.

در مورد نکته آقای لطفی هم که گفتند زیست زندگی شخصی آقارحیم را نشان می‌دهد اتفاقا کسانی که دنبال زندگی جنگی آقا رحیم باشند قاعدتا کتاب اصلی را می‌خوانند چه محققان یا علاقه‌مندان اتفاقا ما باید پشت صحنه زندگی شخصی را به دست بیاوریم و این پررنگ‌بودن آن یکی از نقاط قوت کتاب است و نکته آخر اینکه روی جلد نوشته شده روایتی از زندگی سیدیحیی رحیم صفوی و این یک پرانتز می‌‌خواست رحیم یا یحیی و در خط چهارم از پایین قسمت بدرقه کتاب هم یک عبارت «به عنوان» دوبار تکرار شده که برای نشر مرز و بوم با دقت بالایی که در متن دارد.
 
نظر سردار رحیم صفوی درباره کتاب چه بود؟
مرتضی قاضی: من یک جلسه با آقامیرزایی رفتیم بیت و با آقای رحیم صفوی صحبت کردیم و ایشان تحلیلش این بوده نویسنده ماجرا را اینطور دیده و من پشت این کتاب هستم و قرار شد ایشان تقریریه بنویسد و ایشان گفتند اگر تاریخ شفاهی خودم بود می‌نوشتم.
در بحث ویراستاری کتاب روی جمله و کلمه کلمه وقت گذاشته شده ویراستار محترم سریع انجام دهد و سرعت در کنار اینکه دست به ترکیب متن به لحاظ زبانی نزند و این کتاب ویراستار صوری می‌خواهد ما با مجموعه ویراستاران ارتباط داشتیم با آقای صالحی و با خانم رمضانی ارتباط گرفتیم و ایشان خانم ادهم برای این کار انتخاب شد و کار در سریعترین حالت انجام شد.

راضیه حقیقت: در مورد ویرایش من به صورت مستقیم در جریان نبودم ولی با شناختی که از ویراستار دارم ایشان خیلی دقیق و نکته‌سنج هستند و بعد از بررسی کتاب از لحاظ ویرایش کتاب یکدست است و ویرایش صوری تقریبا مطلوب است و ویرایش زبانی هم قرار بوده که ایشان در متن دست نبرند به طورکل برای ارزیابی ویرایش یک کتاب به خصوص در متن دفاع مقدس چند ملاک وجود دارد اگر کتاب تاریخ شفاهی است زبانش معیار رسمی است و اگر کتاب خاطره‌نگاری هست زبانش گفتاری است و گفتارش معیار است و اینکه اول باید نوع کتاب را باید در نظر بگیریم که تاریخ شفاهی است یا خاطره‌نگاری است و براساس آن ویراستار تشخیص دهد که متن باید گفتاری باشد و به زبان راوی نزدیک باشد یا به زبان معیار رسمی که در واقع زبان همه نویسندگان و فرهیختگان است نزدیک باشد.

به نظرم کتاب یحیی آن طور که باید و شاید به زبان گفتار راوی نزدیک نیست یعنی ما دقیقا آقای رحیم صفوی را جز در قسمت‌هایی که با همسرشان گفت‌وگو دارند شاید آن زبان نباشد. در بحث ویرایش صوری با 10مولفه‌ و عنصر از جمله دستورخط، املا، فاصله و نیم‌فاصله‌گذاری، منابع، ارجاعات، پاراگراف‌بندی و در بحث بعدی ویرایش زبانی که حدود 24 مولفه را باید در نظر بگیریم در یک کتاب و گاهی شاید هم بیشتر.

اینجا باید ویراستار دقت کند که آیا کتابی که تاریخ شفاهی نیست و خاطره‌محور است به زبان گفتار راوی نزدیک است یا خیر؟ اگر به زبان گفتار راوی نزدیک باشد ویراستار کارش را کامل انجام داده وگرنه ویراستار باید با نویسنده تعامل داشته باشد و متن را به زبان راوی برساند.
 
نویسندگان با چه اطلاعاتی کتاب‌شان را کامل کردند؟
مرتضی قاضی: در این کتاب متن تاریخ‌شفاهی در اختیار آقای آقامیرزایی قرار گرفته نه متن مصاحبه‌های خام. متن تاریخ شفاهی خود مرکز اسناد، متنی است که تدوینگر براساس متن اولیه نوشته است و یک لایه روی آن کار شده است و متن کتاب چاپ شده دست آقای آقامیرزایی بوده و اصل مصاحبه‌ها خوانده نشده. کتاب از جنوب لبنان تا جنوب ایران نوشته مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کتاب شوق وصال و کتاب همراه، خاطرات همسر آقارحیم دست نویسنده کتاب بوده است. آقای انصاری‌زاده. به نظرم شما باقی نقدهای خودتان را به شکل مصداقی بفرمایید تا صحبت‌های آقای آقامیرزایی را بشنویم و جلسه را تمام کنیم.

داشتید می‌فرمودید که از مطالعه متن کتاب متوجه می‌شویم که دخل و تصرف‌هایی اتفاق افتاده است. به نظر شما این دخل و تصرف‌ها در کدام بخش‌های کتاب بیشتر است؟

 
نقدی به توصیفات کتاب
مرتضی­ انصاری‌­زاده: بله، در قسمت‌­های خانوادگی نوع دخل و تصرف­ها بیشتر است. همان‌طور که عرض کردم برای من سوال است که بچه پنج ساله چه­ جوری می‌تواند در ده صفحه یک صحنه را توصیف کند؟ یا اینکه وقتی آقای صفوی قبل از انقلاب تیر می‌­خورند توصیف مطالبی در مورد ایشان باعث می‌شود که ما این مطالب را به ذاتِ شخصیت ایشان نسبت بدهیم. احتمالاً این مطالب به دلیل استفاده از تکنیک­‌های داستانی بوده است. 

نکته دیگر در مورد تکرارها و تداعی‌ها در متن است. مثلاً آن چاهی که آقارحیم در آن افتاده، دائم در کلِ کتاب دارد تکرار می‌­شود، انگار مسئله‌ای که ایشان در کودکی پیدا کرده، یا ترس از توی چاه افتادن یا بیماری مادرشان یا آن آقایی که ته باغشان زندگی می­‌کردند، این­ها دارد به­ عنوان نماد­هایی در کلِ کتاب تکرار می‌­شود و انگار جزء شخصیت ایشان شده. می­‌خواهم بگویم این‌ها دیگر تأثیر صرفاً فضاسازی و تکنیک‌هایی از این دست نیست، این کارها دارد شخصیت را به ما این­‌جوری معرفی می­‌کند. شما در صحبت‌هایتان فرمودید که برای نوشتن این کتاب از الگوی فیلم­نامه­‌ها استفاده کرده‌اید، ولی باید دقت کنیم در فیلم­نامه­‌ها وقتی که مسئله­‌ای را در کودکی شخصیت فیلم می‌گذارند، این مسئله در بزرگسالی‌­اش هم نمود دارد. یعنی آن مسئله سهم دارد در اینکه این شخصیت فیلم چه نوع شخصیتی است، ولی ما الان برای آقای صفوی احتمالاً این انتظار را نداریم و نمی‌خواهیم. یعنی نمی‌خواهیم مطلبی مانند کابوس و ترس را از دوران کودکی ایشان بگوییم که در بزرگی ایشان هم بروز و ظهور داشته باشد.

شما اگر هدفتان از ابتدا این بوده که زندگی شخصی و پشت جنگ آقای رحیم صفوی را به­‌عنوان آدم عاطفی نشان بدهید، به‌­نظرم می­‌شد حتی مثلا یک­ پنجم، یک­ ششم کتاب حذف شود، چون اطلاعاتی در کتاب آمده که مخاطب وقتی به آن‌ها می‌رسد، ورق می­‌زند و جلو می رود و ما شاید الان خیلی نگران نباشیم که مخاطب با نخواندن این بخش‌ها اطلاعاتی را از دست داده و اگر این اطلاعاتی که فایده ای برای مخاطب ندارند، حذف شوند، خیلی اتفاقی نمی­‌افتد. شما چند بار گفتید که ما به اتفاقات بیرونی وفادار بودیم. نگاه کنید! مستند بودن لزوماً به این نیست که ما به اتفاقاتی که بیرون افتاده وفادار باشیم. مخاطب‌­های این دوره ممکن است خیلی متفاوت از شما تفسیر کنند. مثلاً جاهایی به اتفاقات بیرونی وفادار بوده‌اید، ولی با درونیات آدم­ها خیلی آزادانه کار کرده‌اید. یعنی وقتی آقارحیم تیر می‌­خورد، دارد به ماجرایی در گذشته فکر می­‌کند که این دیگر کار شمای نویسنده است.

یا مثلاً ماجرای ترس از افتادن در چاه انگار تا آخر عمر با این راوی هست. یعنی ممکن است مخاطبی ترس یحیی از داخل یک محیط بسته تاریک را یک جور دیگر تفسیر کند و بگوید این ترسِ از محیط تا آخر عمرش در شخصیت این آدم مانده. می­‌خواهم بگویم مخصوصاً مخاطب‌­های الان که آثار مختلف می­‌بینند ممکن است متن را جور دیگری تفسیر کنند، باید به این هم توجه داشته باشیم. اول صحبت هم عرض کردم که چارچوب­‌های نگارش در حوزه مستندنگاری تدوین نشده است. این اشکال نویسنده‌­ها نیست واقعاً، یعنی ضوابط دخل و تصرف در حیطه تاریخ شفاهی خیلی مشخص نشده است. من فقط نکته­‌ام این است که تا آن زمان که این استانداردها مشخص بشود، وظیفه شخصی نویسنده­‌ها این است که توضیح بدهند چکار کرده‌اند. شما توی مقدمه تا حدی گفته‌اید، ولی به­‌نظرم مثلاً همان توصیفات پنج سالگی مصداقی خوب بود که در دو­سه صفحه در مقدمه توضیح می­‌دادید که از نظر ما استناد این است.

یعنی وقتی ما مثلاً این اطلاعات را از کودکِ پنج ساله روایت می­‌کنیم، به این دلیل مستند است. من فکر می­‌کنم تا زمانی که ضوابط تدوین نشده، «اعلام کاری که کرده‌ایم» و «مفهوم مستند بودن از نظر ما»، تا حد زیادی مشکل را حل می­‌کند. مثلاً اگر از نظر شما که می­‌فرمایید «من آزادانه، تا حدی دخل و تصرف می­‌کنم، راوی که تأیید کند، مستند است»، به نظرم خوب است توی مقدمه بیاورید که ما روش کارمان این است. ما این کار را انجام می­‌دهیم، حالا دیگر قضاوتش با خودِ خواننده باشد که بداند با چه متنی سر و کار دارد.

نکته آخر را هم عرض کنم. من متوجه هستم که شما می­‌خواهید آقای رحیم صفوی را به عنوان فرمانده‌ای جنگی توصیف کنید که زندگی شخصی دارد، ولی به نظرم با همین هدف­‌گذاری خیلی جاهای متن می­‌توانسته حذف شود. مثلاً در یکی از بخش‌های کتاب این‌طور آمده «اداره دوم ستاد مشترک ارتش باید اطلاعات درباره وضعیت ارتش عراق می­‌داشت، همچنین به خواست و اراده سیاسی صدام حسین که قرارداد ۱۹۷۵ جلوی دوربین تلویزیون در مجلس عراق پاره کرده بود، گزارش تهیه می‌­کرد تا اداره سوم براساس آن طرح مشخص می‌­شد لشکر­های نیروی زمینی کجا باید مستقر شوند و پایگاه­های هوایی یا نیروی دریایی چه وظایفی دارند.

اداره سوم مشترک باید از نیروی زمینی، هوایی و دریایی می­‌خواست طرح دفاعی‌­شان را آماده کنند. ارتش آمادگی اطلاعاتی و عملیاتی نداشت و حملة عراق ما را غافلگیر کرد. ارتش... » و همین­‌جور پشت سر هم  اطلاعاتی داده می­‌شود. خب این اطلاعات با هدف شما که تولید کتاب برای مخاطب عام است، متناسب نیست.
 
صحبت‌های پایانی نویسنده
محمد علی آقامیرزایی: در مورد شکل کلی کار در شورای تشکیل شده در مرکز اسناد و تحقیقات که متشکل از دو گروه تاریخ شفاهی‌ها و خاطره‌ از جمله مصطفی رحیمی خانم رامهرمزی و گلعلی بابایی آقای قاضی و آقای سرهنگی و آقای نیازی همه بودند گروه تاریخ شفاهی به خاطره‌نگاری می‌گویند کار شما سندیت ندارد و گروه خاطره به تاریخ شفاهی‌ها می‌گویند که کار شما خواننده ندارد و در کتاب «یحیی» یک کار ریل‌گذاری راه سوم و خط سوم پیدا کنیم یک کاری که هم استنادش درست داشته باشد و هم خواننده را جذب کند و این کتاب یک محصول است و در این کتاب با ترکیب تاریخ شفاهی و خاطره به محصول سوم رسیدیم این روایت زندگی است وذاتش این است که اول شخص باشد و داستانش به آن معنای داستان نیست و خاطرات آقارحیم و همسرش است و هر دو زنده است و باید اول شخص باشد و اینها خاطرات مستند است و محصولی است که هم استناد و هم خواننده دارد و سرطان مادر نقطه عطف آقارحیم است.

اینجا نقطه‌ای است که یک لحظه با خدا قهر کرده و به خاطر هم شروع کتاب با این موضوع بود و این کتاب مهندسی شد واقعا کار کردیم 50 ساعت نبوده 50 جلسه بود و برای هر مورد بحث کردیم و تجربه موفقی بود و بعد از این تصمیم گرفتیم گروه شویم و در جاهایی از کتاب سهم نویسندگی خود را ایفا کردیم و دراماتیزه کردیم و من به عنوان نویسنده از خودم تخیلی نکردم در فصل‌بندی تعمد داشتیم که اسم برای فصل تعیین نکنیم چون کار روایی است و کار ما متفاوت باشد و خواننده با شماره وارد شود و فصل و متن را لو ندادیم. اگر آقا رحیم را از نزدیک دیده باشید و صحبت کرده بود کتابی که در مورد روستایش منتشر شده جزء به جز تا درختان کتاب را توصیف می‌کرد اما در مورد عملیات بیت‌المقدس از روی کتاب می‌گفت ناچار بودیم تکیه‌مان بر زندگی شهری ایشان باشد و جلسات یحیی‌خوانی به همین دلیل ضبط و ثبت شد که سهم نویسنده را ببینیم و نویسنده چطور دخل و تصرف می‌کند تا قاب ماندگار و ماندگاری را در ذهن مخاطب ایجاد کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها