سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۸ - ۱۲:۰۴
الهيات انتقادي حقيقت را در عمل مي‌جويد

نويسنده كتاب «الاهيات انتقادي: رويكردي بديل اما ناشناخته» مبناي اين اثر را الهيات انتقادي از نوع «هگلي» آن برشمرد و گفت: در اين نوع از الهيات حقيقت تنها از دل شناخت حاصل نمي‌شود، بلكه بايد خود را در جهان واقعي نشان دهد و نقش رهايي بخش را بر عهده گيرد. الهيات انتقادي تنها از آموزه‌ها سخن نمي گويد و در پي بررسي آن در مقام عمل است.\

حسن محدثي در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، واژه انتقادي در الهيات را داراي دو معنا دانست و گفت: نقد معرفتي، يكي از معاني اين واژه است كه به كانت نسبت داده مي‌شود. حال بايد دريافت اين نوع خاص از معرفت و امكانات شناخت در ديدگاه كانت چيست و گزاره‌هاي آن در چه جامعه‌اي استوار است و تا چه اندازه‌ قادر خواهد بود مورد اتكا قرار گيرد. پرسش از خودانديشانه يا جزمي بودن اين معرفت نيز بخش ديگري از موضوعات قابل بررسي در شناخت كانتي است.

وي در تشريح معناي ديگر الهيات انتقادي گفت: اين معنا كه مبناي اصلي اين اثر نيز قرار گرفته، معناي «هگلي» الهيات است. در اين معنا انتقاد به معناي توجه به آثار اجتماعي يك باور و پيوند ميان نظريه و پراكسيس (عمل) است. نكته اساسي در الهيات انتقادي اين است كه باورها و عقايد و آموزه‌ها در عمل به چه چيزي منجر مي‌شوند. نقد كانتي به نقد معرفتي بدل مي‌شود كه نظام فكري را به نقد مي‌كشد، اما نقد هگلي متوجه واقعيت اجتماعي است و منجر به نفي نوعي از وضعيت اجتماعي مي‌شود.

نويسنده كتاب «زير سقف اعتقاد: بنيان‌هاي ماقبل انتقادي انديشه شريعتي» ادامه داد: بنابراين الهيات انتقادي تنها يك بحث معرفتي خاص نيست و داراي آثار اجتماعي نيز هست. در نقد كانتي، معرفت اولويت دارد و در نقد هگلي، عمل در اولويت است. البته اولويت در اينجا به معناي برتري و تفوق است، نه به معناي مقدم بودن. در اين كتاب كوشيدم نوعي از الهيات را كه تنها از آموزه‌ها سخن نگفته و در پي بررسي آموزه‌هاي آن در مقام عمل است، معرفي كنم. در اين نوع از الهيات، حقيقت تنها از دل شناخت حاصل نمي‌شود، بلكه موظف است خود را در جهان واقعي نشان دهد و نقش رهايي‌بخش را بر عهده گيرد.
محدثي افزود: در كتاب «الاهيات انتقادي: رويكردي بديل اما ناشناخته» مبنا را بر اين قرار داده‌ام كه الهيات، دين و باورها تنها مجموعه‌اي از اعتقادات نيستند، بلكه منجر به نحوه خاصي از عمل و شيوه زندگي مي‌شوند. بنابراين معيار الهيات در اين ديدگاه مباحث اعتقادي و معرفتي نيست، بلكه معيارش نقش الهيات در رهايي انسان‌ها و ساختن جامعه‌اي عادلانه‌تر و انساني‌تر و بدون از خود بيگانگي است.

وي به انگيزه‌اش از انتخاب عنوان فرعي «بديل اما ناشناخته» اين اثر اشاره كرد و گفت: مقصودم از اين عنوان، ناشناخته بودن الهيات انتقادي در ايران است. الهيات ليبرال برگرفته از متألهان ليبرال‌مسيحي، نوعي از الهيات است كه ما با آن سر و كار داريم. نقدي كه در اين نوع الهيات مطرح مي‌شود، نقدي معرفتي است كه توجه اندكي به نقد اجتماعي دارد. منظور از كلمه بديل نيز جايگزين شدن الهيات انتقادي به جاي الهيات ليبرال و اجزاي آن است.

نويسنده كتاب «دين و حيات اجتماعي، ‌ديالكتيك تغييرات»‌ آثار دكتر علي شريعتي را از نوع الهيات انتقادي برشمرد و گفت: شريعتي با وجوي كه در اين سنت قلم زده است، اما به طور مشخص به سنت الهياتي‌اش نپرداخت. كساني كه او را نقد كرده‌اند نيز متوجه اين سنت و معرفي و پرورش آن نشدند. بسياري از متألهان يا متفكران ديني تنها به بيان و افكارشان مي‌پردازند و متوجه تعلقات فكري‌شان به سنتي خاص نيستند. تنها پس بررسي است كه تعلق آنان به سنتي خاص مشخص مي‌شود. 

وي الهيات انتقادي را منطبق با فرازهايي از سنت انبياي الهي برشمرد و گفت: هنگام رجوع به سنت پيامبران ابراهيمي اعم از ابراهيم(ع)، موسي(ع)، عيسي(ع) و محمد(ص) متوجه قرابت رويكرد آنان با الهيات انتقادي مي‌شويم، زيرا يكي از مولفه‌هاي مهم ايمان در سنت ابراهيمي «عمل» است. هنگامي قرآن نيز از ايمان سخن مي‌گويد، سه مولفه توحيد، معاد و عمل صالح با هم ذكر مي‌شوند و بارها در آيات قرآن شاهد عبارت «عمل الصالحات» هستيم. قرآن اعمال عبادي را در كنار اعمال صالح پذيرفته است و بر عمل تأكيد ويژه‌‌اي دارد.
مترجم كتاب «دين و ساختن جامعه: جستارهايي در الهيات اجتماعي» افزود: سخنان پيامبر(ص) سخن يك آموزگار نبود. شاهد اين امر نيز آن كه تمامي پيامبران الهي از شهر خود رانده شدند، زيرا در كنار ستمديدگان قرار گرفتند و موضعي بي‌طرف اتخاذ نكردند. پيامبران همواره با آموزگاران و فيلسوفان متفاوت بودند. در آمريكاي لاتين نيز برخي كشيش‌ها دست روي دست نگذاشتند و به نفع مظلومان مبارزه كردند. به اين ترتيب مي‌توان با وضوح بيشتري به قرابت رويكرد الهيات انتقادي و پيامبران الهي پي‌برد.

وي ادامه داد: اين گونه است كه الهيات انتقادي در مقابل نگاه مدرسي (مدرسه‌اي) قرار مي‌گيرد. برخي از عالمان دين بر آموزه‌هاي ديني تأكيد كرده و منطق استدلالي براي آن در نظر گرفته و به اين ترتيب دين را به آموزه‌ها و باورها تقليل داده‌اند، در حالي كه الهيات انتقادي، دين را تنها مجموعه‌اي از آموزه‌ها نپنداشته و آن را به عنوان شيوه‌اي براي زندگي در نظر مي‌گيرد. به اين معنا كه آموزه‌ها بايد منجر به نوع خاصي از زندگي شوند.

محدثي به پايه‌هاي سنت انتقادي اشاره كرد و گفت: اين سنت در دوران مدرن مدون شد و به ويژه از «هگل» به بعد و با انديشه‌هاي شاگرد منتقدش «ماركس» سامان گرفت و به صورت جدي مطرح شد. ماركس در انديشه‌هايش بحث پيوند نظريه و عمل (پراكسيس) را مطرح كرد. در نظر او، دين براي توجيه شرايط و امري نظري است. اين امر شايد از تجربه خود ماركس از دين كه در دوران زندگي‌اش مي‌گذرد، متأثر شده باشد.

وي تحليل ماركس از دين را قابل نقد برشمرد و گفت: بسياري از ماركسيست‌ها از جمله «انگلس» نظير ماركس نمي‌انديشند. انگلس معتقد بود مسيحيت اوليه نقش رهايي‌بخش داشته است. نظر نئوماركسيست‌ها به دين نيز متفاوت از ديدگاه ماركس است. درباره ماركس هنگامي كه گزاره‌ها و انديشه‌ها پيوند الزامي دارند، بايد آن پيوند را لحاظ كرد، اما مي‌توان در كنار پذيرش اين امر، به نقد انديشه‌هاي او نيز پرداخت. 

چاپ نخست كتاب «الاهيات انتقادي: رويكردي بديل اما ناشناخته» از سوي انتشارات يادآوران منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط