جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۶
دل ربودی و بِبُردی دین و دل را سر به سر

هرمزگان- صفحه ادبی آدینه‌های انتظار در شعر شاعران مهدوی هرمزگان  از عطر انتظار در ساحل بیکران خلیج‌فارس و دریای مکران؛ سبز، زیبا و معطر است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): ادبیات، عاشقانه‌ای است تا وعده‌ها را به تصویر بکشد. سر قرار برود، در خلوت ها، خلاصه خوبی‌ها باشد. ادبیات این افتخار را دارد که دلدادگی ها را دریابد. شعر در کوهپایه برای خود چادری بر پا کرده و همه آن‌هایی را که می‌خواهند به قله صعود کنند را با چای آتیشی و نبات و اندکی هل و گلاب و زعفران، میهمان کند. در مسیر نیز، پناهگاه‌هایی برای عاشقان ایجاد کرده است و در قله هم منتظر دیدار است. شاعران هرمزگان در آن‌جا منتظر هستند.

محمود زندیار - شاعر مهدوی:

هر کجا هستی بگو تا من تمنایت کنم

هر کجا هستی بگو تا من تمنایت کنم
عمر خود را تا فدا بر تربت پایت کنم

دل ربودی و بِبُردی دین و دل را سر به سر
از کجا جویم تو را یکباره پیدایت کنم

هر گلی را دیده‌ام اشکم ز غم جاری شده
در چه بستانی گُل نرگس تماشایت کنم؟

در میان عاشقان تنها تو مانی جاودان
جاودانی جان من همتای یکتایت کنم

تا نسیم عشق تو آید به این جان و دلم
ای بهارم در دلم چون گل شکوفایت کنم

دلبران را در همه عالم تو معشوقی و من
همچو مجنون ای صنم در عشق لیلایت کنم

جان و دل عشق منی ای غایب از چشمم بیا
اشک محمود است و غم هر جمعه نجوایت کنم.

محمدزمان حیدری- شاعر دری زبان:

چون رنج ندیدن یار چقدر ناگوار است

دل ناله کن اگر تو را هوای زیستن بود
چشم گریه کن اگر تو را برای گریستن بود

چون رنج ندیدن یار چقدر ناگوار است
عالم به راه آمدن آن در انتظار بود

دل‌ها تمام رنجور و دردمند بی قرار است
دیریست چشمان به درب نظاره‌گر یار بود

اگر آن آید دلها به کل حرم کبریا می‌شود
چون به درد داغ شما آقا جان مبتلا می‌شود

رموز مهر شما کلید بسیاری از حقایق است
هزاران گره بسته به یک نظر شما واه می‌شود

این چه دردیست آقا جان انتظار ظهورتان
با ظهورتان هزاران درد بی درمان دوا می‌شود

با آمدنت جهان عطر صفاهی دیگر دارد
دلهامون یا بن الحسن نیاز چون شما یاور دارد.

مهدی رستگاری- شاعر آئینی

هزار سال گذشته است و آفتاب نشد

هزار سال گذشته است و آفتاب نشد
دلی رها ز غم و درد و التهاب نشد

به ژرفنای زمین رفت گویی اقیانوس
از آن زمان خبری از وجود آب نشد

دوید هر طرف انسان از آن زمان اما
به سعی و هروله حاصل به جز سراب نشد

بر آتشی که برافروخته است اهریمن
کدام قلب به جا مانده که کباب نشد

شگفت آوری روزگار ما کم نیست
عجب که طاق کبود جهان خراب نشد

به دور غیبت کبری کدام سنگی ماند
که از حرارت ظلم و ستم مذاب نشد

نگاه کن که بدون تو این جهان خشکید
به لب بسوخت دعایی که مستجاب نشد

امیدواری مهدی به نور صاحب عصر
شده است بسته که محدود این حجاب نشد

بیا که هیچ زمانی چنین زمین خدا
غریق آتش سوزنده عذاب نشد.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 2
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • روح الاه IR ۲۰:۲۵ - ۱۴۰۳/۰۲/۲۵
    عالی خوبه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها