سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۰
قهرمان‌سازی در ادبیات جنگ، معضل است / مستندنگاری باعث شد ما ادبیات خنثی نداشته باشیم

امیرمحمد عباس‌نژاد؛ نویسنده و پژوهشگر ادبیات پایداری گفت: مستندنگاری باعث شد ما ادبیات خنثی نداشته باشیم. ادبیات خنثی اگر داشتیم، نمی‌توانستیم کتاب‌هایی که قابلیت دیده شدن را دارند منتشر کنیم.

‌سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، زینب آزاد: امیرمحمد عباس‌نژاد که سال‌های زیادی است در عرصه ادبیات پایداری در حال فعالیت است، می‌گوید: «مادرم می‌گوید ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۲، در یک شب بارانی و در روستای میرعلیلو از توابع مشگین‌شهر به دنیا آمده‌ام. اما پدرم تاریخ تولدم را برای ۳۱ شهریور ۱۳۶۱ گرفته است. شاید او می‌دانست که روزی نویسنده دفاع مقدس خواهم شد و همزمان با آغاز هفته پاسداشت مردانی که زخم خوردند اما کمرشان خم نشد، این تاریخ را انتخاب کرده است.»

اولین نوشته عباس نژاد با عنوان «بسیج» در کیهان بچه‌ها منتشر شده است. دوم راهنمایی بوده است که داستانی با عنوان «اسب سفید شاخدار» نوشته و در سروش بچه‌ها منتشر کرده است. از آبان‌ماه ۱۳۷۷ همکاری‌اش با حوزه هنری شروع شده و تا اسفندماه ۱۳۸۹ به‌عنوان کتابدار کتابخانه جنگ حوزه هنری مشغول به فعالیت بوده است. بعد از آن هم به‌عنوان پژوهشگر جنگ و دفاع مقدس فعالیت کرده است. نوشتن را از سال ۱۳۹۰ و با کتاب «بی‌تاب» شروع کرده و بعد از آن هم کتاب‌های «۵۲۸»، «امیر وفادار»، «دا نوشته‌ها»، «نامی ایران»، «یک قطره از هزاران»، «چشم‌های دوربین»، «همرزمان قمی‌ام»، «شبیه دیوارها»، «تن‌های محجر»، «کوپه مطرب‌ها»، «تحلیل گفتمان دا»، «سرباز روح‌الله»، «جامانده»، «جنگ کبیر»، «حمله گرگ‌ها» را نوشته است.

در ادامه بخش اول گفتگوی تفصیلی ایبنا را با این نویسنده دفاع مقدس بخوانید:

- چرا به نوشتن در زمینه ادبیات پایداری علاقه‌مند شدید؟

پدرم سال ۱۳۷۳ کتابی برایم آورد با عنوان «اگر به جبهه می‌رفتم». داخل کتاب نوشته بود تقدیم به برادر خوبم عباس‌نژاد، مرتضی سرهنگی.

کتاب «اگر به جبهه می‌رفتم» آمد و خواندم و کم‌کم یاد گرفتم که ادبیات جنگ به چه می‌گویند و جنگ چیست؟ کتاب‌های جنگ را خواندم. ١٧ آبان ۱۳۷۷ رسید. پدرم گفت برو پیش آقای مرتضی سرهنگی و خودت را معرفی کن و بگو من را فلانی فرستاده است. او به شما می‌گوید چه‌کار کنی. من از مدرسه آمده بودم، ساعت ۵ بعدازظهر بود به خیابان رشت، پلاک ٢٣، طبقه همکف رفتم در را زدم و گفتم حاج آقا سلام علیکم من عباس‌نژاد هستم. نگاهی کرد و خندید و گفت: خوبی بابا، بنشین من این مطلب را بنویسم، می‌آیم پیش شما. حتی جواب سلام را هم نداد. متوجه شدم ذهنش درگیر است. قبل‌تر از آن هم سه چهارماه در انتشارات سوره مهر فروشنده بودم.

تابستان ۱۳۷۷ در خیابان شانزده آذر که در حال حاضر خراب شده، من آنجا فروشنده بودم؛ یعنی با کتاب آشنا بودم و سروکار داشتم. بعد که مدیریت عوض شد و من از فروشگاه رفتم. یک ماه و ۴۵ روز بیکار بودم. به پدر گفتم من نمی‌توانم بیکار باشم، کاری برایم پیدا کن. بیش‌فعال نیستم، اما جنب‌وجوشم زیاد است و نمی‌توانم بی‌کار باشم. اینطور شد که پیش سرهنگی رفتم.

جناب سرهنگی گفت: چه خوانده‌ای؟ جواب دادم: در دبیرستان علوم انسانی می‌خوانم. گفت: از فردا برو پیش آقای میرزاباقر علیان‌نژاد و کار فیش‌برداری را انجام بده. مدتی هم با علیان‌نژاد کار کردم، بعد دیدم باب میل من نیست. آمدم بیرون و به پدر گفتم. بابا گفت دوباره با سرهنگی صحبت می‌کنم. دوباره صحبت کرد و گفت برو کتابخانه جنگ، تازه راه افتاده بود. از ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۹، ده سال در کتابخانه جنگ من فقط کتاب خواندم، مسئول خرید و امانت بودم. کتاب‌هایی را که می‌خریدم عصرها در تاکسی و اتوبوس می‌خواندم. در این ده سال توانستم همه کتاب‌ها را بخوانم، آقای سرهنگی به من کتابخانه سیار جنگ می‌گفت. مثلاً درباره فلان کتاب که سوال می‌کرد، جواب می‌دادم در فلان تاریخ با چنین موضوعی چاپ شده، حتی گاهی می‌گفتم در فلان جشنواره نیز جایزه گرفته است. اشباع شده بودم. هرچه می‌خواندم، می‌گفتم تکراری است. تصمیم گرفتم از کتابخانه جدا شوم. سال ٨٩ از کتابخانه جدا شدم و پیش علیرضا کمری رفتم و پژوهش را یاد گرفتم.

چهار شخص در زندگی من خیلی تاثیرگذار بودند. یکی مرتضی سرهنگی بود که من را با ادبیات جنگ آشنا کرد، دیگری صمدز اده بود که من را با کتاب‌شناختی و کتاب‌شناسی آشنا کرد، پس از آن علی‌رضا کمری بود که با پژوهش و تاریخ‌شفاهی آشنا و سرانجام ساسان ناطق که مرا وارد خاطره شفاهی کرد.

- چهار فردی که در حال حاضر از چهره‌های اصلی ادبیات پایداری شناخته می‌شوند.

بله، ولی خب دوستان دیگری هم هستند. اما این افراد خیلی تاثیرگذار بودند؛ جناب سرهنگی که از هفده سالگی با او آشنا هستم، به نوعی پدر معنوی من است و در نقشی که یک نفر می‌توانست به عنوان یک راهنما و معلم برای نوشتن داشته باشد، به من کمک کرد. سال ۱۳۹۰ نزد علیرضا کمری رفتم و در «نام‌آورد» جلد دوم دستیار تحقیقاتش بودم. کم‌کم این روند پیش رفت. سال ۱۳۹۱ کتاب «بی‌تاب»، کتاب صد صفحه‌ای پالتویی است درباره زندگی‌نامه شهید محمد حجازی، فرمانده منطقه سوم سپاه که برای پشتیبانی بود که نشر فاتحان چاپ کرد. در اینجا چاپ کتاب‌های من شروع شد. در کنارش هم درس می‌خواندم. سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۳ به سربازی رفتم که در همان کتابخانه سرباز بودم، با همان دیپلم امریه شدم. سال ۱۳۸۴ به دانشگاه رفتم و در مقطع کارشناسی رشته پژوهشگری علوم اجتماعی را خواندم که تا سال ۱۳۹۰ طول کشید.

- چرا این قدر زیاد؟

چون کار می‌کردم و شاغل بودم. وقفه می‌افتاد. درسی داشتیم با عنوان آمار. من همیشه از ریاضی نفرت دارم. فکر می‌کنم این درس را سه بار گرفتم تا بالاخره توانستم آن را قبول شوم. سال بعد ارشد پژوهش علوم اجتماعی را شروع کردم که مشکل نداشتم و سال ۱۳۹۵ هم در مقطع دکتری در رشته جامعه شناسی فرهنگی ادامه تحصیل دادم. توی ارشد آقای دکتر علیرضا شایان‌مهر کتاب «جامعه‌شناسی جنگ» را نوشته‌اند که دو تا مقاله از من چاب شد. بعد کتاب «دا نوشته‌ها» را نوشتم. در سال بعد هم کتاب «۵٢٨» را نوشتم درباره بازروایی خاطرات بمباران بیمارستان صحرایی ۵۲۸ سومار بود، که انتشارات سوره سبز منتشر کرد. بعد از آن هم کتاب «امیر وفادار» درباره خاطرات و زندگی‌نامه امیر ظهیرنژاد را نوشتم. بعد از آن هم چندین کتاب در حوزه تاریخ شفاهی و خاطره شفاهی نوشتم

- چرا ادبیات پایداری؟ شما که علوم انسانی خواندید چرا سراغ نوشتن رمان نرفتید؟

من به شخصه به سند علاقه دارم و کتاب‌هایی که با تخیل نوشته شود، میانه خوبی ندارم. اول ابتدایی بود، کتاب «بوفالوها» را که یک کتاب داستانی و تخیلی بود را جایزه گرفتم، فقط یک بار خواندم، اما کتاب‌هایی که بر پایه خاطره نوشته شده بودند را بارها خوانده بودم، و با قهرمان کتاب همذات پنداری می‌کردم.

- معمولاً افرادی که در خانواده‌های نظامی بزرگ می‌شوند و رشد می‌کنند، از کارهای نظامی متنفر می‌شوند، اما شما به نوعی جذب شدید، نه مستقیماً اما به صورت میان‌بر وارد همان مسیر شدید. شما فکر می‌کنید علت آن چیست؟ چون خاطره‌ای که در ذهن‌تان مانده، این است که پدر هیچ‌وقت نیست و بیشتر زمان‌ها ماموریت است، شاید آن اضطراب و ترس در کودکی شما نمانده باشد، اما استرس بر خانواده حاکم بوده، اینکه جنگ بوده و اتفاقات بعدی و تبعات آن. مواردی از این دست از زندگی شما حذف شده و علاقه شکل گرفته است، فکر می‌کنید علتش چیست؟

بله. درست است. چون بعدها مثلاً سال ۱۳۹۴ رفتم در جبهه مقاومت کار کردم، در لبنان و سوریه. سال‌هایی که بابا خانه نبود و به دلایل شغلی در مأموریت‌های چندماهه بود، مادربزرگ مادری‌ام شب‌ها برایمان قصه می‌گفت. از پدر می‌گفت که در کدام منطقه است و در حال مبارزه است. او ناخواسته برای ما قهرمان‌سازی و قهرمان‌پروری می‌کرد. یا هر وقت بابا می‌آمد برایمان هدیه می‌آورد، فکر می‌کنم قصه‌های مادربزرگ و آن هدیه های بابا که باعث شد شخصیت فرهنگی من شکل بگیرد و به سمت نوشتن کشانده شوم.

البته از نقش مادر هم نمی‌توانم غافل بمانم، نقش مادر در کودکی خیلی مهم است، او شخصیت فردی و اجتماعی فرد را می‌سازد و با خاطراتی که مادر تعریف می‌کرد باعث شد که من از حرف‌های آنها سوژه بگیرم. سال ۱۳۸۵ پژوهشی انجام دادم با عنوان بررسی انگیزه ازدواج دختران با رزمندگان زمان جنگ، چه علت و دلیلی داشت؟

این ایده از زندگی مامان و بابا گرفته شد. سوال دوران بچگی‌ام این بود؟ چرا مامان با بابا زندگی می‌کند، در صورتی که بابا اصلاً نیست. پدرم سابقه انقلابی داشت، و توی انقلاب نقش آفرینی کرده است و بعد از پیروزی هم به نوعی فعالیتش در حیطه‌های مختلف فرق کرده بود. یعنی فردی با چنین گذشته و کارنامه به خواستگاری مادرم رفته بود و مادرم ازدواج با او را قبول کرده بود. این پذیرش از سوی مادرم چه دلیلی داشت؟ این موضوع برایم دغدغه بود که در سال ۱۳۸۵ خود را نشان داد.

- لابه‌لای صحبت‌هایتان گفتید اینکه تخیل وارد روایت شود، کمی آزاردهنده است و شاید جذابیت مستندنگاری نداشته باشد. در این رابطه چند وقت پیش بحثی راه افتاد که مستندنگاری در حال به زوال بردن ادبیات است. شما هم چنین نظری دارید؟

مستندنگاری ادبیات را زنده نگه داشت. اگر مستندنگاری نبود، نمی‌گوییم ادبیات ما مرده اما ادبیات تک خطی و بسیار خثنایی داشتیم.

چند وقت پیش نویسنده نوقلمی صحبت کرده بود که من در نوشته‌هایم که خاطره شفاهی است از تخیل استفاده کردم. این حرف بسیار غلطی است، تخیل در خاطره شفاهی جایگاهی ندارد، اگر تخیل وارد خاطره شود، سندیت خاطره زیر سوال می‌رود و نویسنده ناخودآگاه قهرمان‌سازی و قهرمان پروری می‌کند و دست به تحریف می‌زند.

مستندنگاری باعث شد ما ادبیات خنثی نداشته باشیم. ادبیات خنثی اگر داشتیم، نمی‌توانستیم کتاب‌هایی که قابلیت دیده شدن را دارند منتشر کنیم. ادبیات مستندنگاری به نظر من خودش یک ژانر است. ادبیات تنهاترین و قوی‌ترین زبان برای هویت‌بخشی، تحکیم انسجام فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و قومیتی است و حتی می‌تواند از مشکلاتی که در جامعه است، برون‌رفت کند. وقتی شما مستند می‌نویسید یعنی مستنداتی که باعت شده ما تحکیم وحدت داشته باشیم، ادبیات رمان شاید نتواند این کار را انجام دهد. اما مستندنگاری می‌تواند.

- این تخیل بازی در مستندنگاری خلل ایجاد می‌کند، شاید هم از طرف خانواده راوی با این مواجهه نشدند که مثلاً برخوردی سر این ساخت روایت‌ها داشته باشند؟

خانواده شهید کتاب را نمی‌شناسد، خاطره را نمی‌شناسد. می‌گوید همین بوده. وقتی با آنها مصاحبه می‌کنید، می‌گویند پسر من خیلی خوب بود، در چهارسالگی نماز شب می‌خواند. همه اینها قهرمان‌سازی می‌کند، آن آقا قهرمان را نشان نداده، ساخته است. یکی از معضلات ما این است که ادبیات جنگ قهرمان می‌سازد.

- نکته‌ای که در دهه هشتاد خودش را نشان داد این بود که قشری از مخاطبین عام، دیگر سراغ کتاب‌های ادبیات پایداری نرفتند و حرف‌شان این بود که ما نمی‌توانیم شبیه آنها باشیم، آنها دست نیافتنی و یک قشر جدا شده هستند، آنها مخلوق دیگری هستند که نمی‌توانیم به آنها برسیم و بعد از آن، شاید عبارت درستی نباشد، اما یک سری کتاب‌های دست پایین تولید شد، به شدت سطحی که آن قدر اسطوره را پایین و دم‌دستی آورده بود که بقیه خصلت‌های واقعی‌اش هم شناخته نمی‌شد. این دو نکته، کاری کرد مثلاً مخاطبی که علاقه شخصی به چنین کتاب‌هایی داشت هم به سراغ آنها نرود و کلاً سلیقه‌اش را تغییر داد.

درست می‌فرمایید. سال ۱۳۹۶ اولین نویسنده‌ای بودم که در بحبوبه جنگ سوریه به آنجا رفتم. آن موقع هنوز جنگ تمام نشده بود. هیچ‌کدام از این دوستان که امروز درباره سوریه می‌نویسند، در زمان جنگ نبودندو همه آنها بعد از جنگ رفته‌اند زمانی که دیگر داعش از بین رفته بود، و الان شدند صاحب نظر در جنگ سوریه. من هم به سفارش حاج قاسم به سوریه رفتم، یعنی سردار حاج قاسم به من گفت برو و درباره عملیات نبل و الزهرا کتاب بنویس، من همیشه می‌گویم حاج قاسم علاوه بر اینکه یک فرمانده تمام عیار و نخبه نظامی بود، یک روان‌شناس، جامعه‌شناس، مردم‌شناس و فرهنگ‌شناس بسیار خبره‌ای بود. به هر حال به توصیه حاج قاسم به سوریه رفتم و برای نوشتن کتاب‌های مربوط به جنگ سوریه آنجا ماندم.

اینکه شما می‌گویید کتاب‌هایی که دهه هشتاد منتشر شد و کاملاً هم درست می‌فرمایید که ذائقه مخاطب نمی‌پذیرفت. شاید این نگاه درست باشد که ما نمی‌توانیم مثل آنها باشیم، اما یکی از برکات جنگ سوریه همین بود که نشان داد هنوز چنین آدم‌هایی وجود دارند، از دیگر از برکات جنگ سوریه که نشان داد ما تقریباً ١۵٠ تا ٢٠٠ فرمانده تمام عیار دهه هفتادی تحویل این مملکت دادیم. چون با آنها زندگی و این خصیصه را مشاهده کردم.

- حتی اغتشاشات اخیر نشان داد که ما دهه هشتادی‌های این شکلی هم داریم. مثل شهید آرمان، شهید عجمیان...

بله، دقیقاً همین است.

- چند سال پیش رهبری گفتند آثار ادبیات پایداری و دفاع مقدس صدبرابر شود. یک برهه‌ای این برداشت می‌شد که یک ناشر صد اثر چاپ کند. نویسنده‌هایی شروع کردند به نوشتن و از آن قالب استفاده کردند و کپی‌کاری (مشابه‌نویسی و رونویسی از دست یکدیگر) و.. اما کُنه مطلب این نبود. اصل مطلب این بود که شاید این صدبرابری، برای نشان دادن ابعاد مختلف جنگ و پایداری، زوایای متفاوت و حتی الگوسازی به نوعی، به مردم معرفی شود. شما برای صدبرابری چه کردید؟

یکی از معضلات ادبیات و فرهنگ و هنر این است که ما اگر سخنی از رهبری می‌شنویم یا رفتاری می‌بینیم درست منظورشان را نمی‌فهمیم. منطور از صدبرابری این نیست که من در سال ١٨٠٠ کتاب چاپ کنم. متولی کتاب دفاع مقدس دستور می‌دهد همه اداره کل‌ها، ۶٠ کتاب چاپ کنند، سی و یک استان که می‌شود ١٨٠٠ کتاب، به چه قیمتی؟ جواب این درخت‌هایی که قطع و کاغذ شده‌اند چه کسی می‌دهد؟! بعد در استان‌ها چون مامورند، کار را شغل می‌دانند نه وظیفه و مسئولیت! کتابی که دویست صفحه است به ده کتاب بیست صفحه‌ای تبدیل می‌شود و فقط گزارش می‌دهند. خدمت رهبری می‌روند و می‌گویند آقا ما فلان تعداد کتاب چاپ کرده‌ایم. ده‌برابر اینکه شما ده نویسنده خوب و برتر معرفی و پرورش دهید و بنویسد، شما از نظر کیفیت به ده برابری برسید نه کمیت! یکی از دغدغه‌هایم آموزش است. به همه استان‌ها می‌روم و آموزش می‌دهم. کتابی نوشته‌ام با عنوان روایت کلمات، ماحصل بیست و پنج تجربه سال قلم و قدم زدن در حوزه ادبیات است. در این کتاب مصاحبه و تدوین در حوزه خاطره و تاریخ شفاهی بیان شده است. اگر روزی عباس‌نژاد نبود، این کتاب می‌تواند به کسی که می‌خواهد وارد نویسندگی شود، کمک کند.

- گفتید ادبیات مستندنگاری ژانر است. ما در ادبیات داستانی ژانرهای مشخصی داریم، طنز، رمان، داستان کوتاه. در ادبیات پایداری تنوع ژانر نداریم و گویی چنین چیزی تعریف نشده و شاید بعصی جاها تداخل ایجاد می‌شود بین خاطره، تاریخ شفاهی، مستندنگاری، زندگی‌نامه و رمان. چرا برنامه مشخصی برای ادبیات پایداری وجود ندارد که مخاطب بداند آنچه که می‌خواند، خاطره است، این تاریخ شفاهی است و دیگری مستندنگاری و این سه کاملاً با هم فرق دارد.

دلیلش این است که مدیرهایی که در این کار هستند، کتاب نمی‌خوانند و خودشان نویسنده نیستند. هر زمان کسی نتوانست فرق رمان، تاریخ شفاهی، خاطره شفاهی و زندگی‌نامه داستانی را از هم تفکیک کند، آن زمان می‌داند هر ژانر چقدر متفاوت است. هنوز هم همه می‌گویند رمان «دا»، دلیل اینکه این افراد ژانرها را نمی‌شناسند به این دلیل است. تاریخ شفاهی و خاطره شفاهی، از هم جدا هستند اما همه به خاطره شفاهی می‌گوید تاریخ شفاهی، در صورتی که اینها فرق دارند.

- این وسط تنها کسی که آسیب می‌بیند مخاطب است و همیشه سردرگم است.

بله درست است. البته در اینجا نقش پژوهش‌گر و نویسنده مهم است. بعصی از نویسنده‌های ما هنوز نمی‌دانند رمان چیست، داستان کوتاه چیست، خاطره چیست و تاریخ شفاهی.

- نباید در این رابطه تعریف و چارچوبی وجود داشته باشد؟

حتماً باید تعریف دقیق صورت بگیرد. این اتفاق از همان مرحله سفارش کار به نویسنده صورت بگیرد. مدیری که به نویسنده سفارش کار می‌دهد، چون شناختی از تاریخ شفاهی و خاطره شفاهی ندارد، به نویسنده می‌گوید تاریخ شفاهی باشد و وقتی نویسنده کار را تمام می‌کند، می‌بیند مثل فلان کتاب نیست و کار را قبول نمی‌کند. در صورتی که چون فرق تاریخ شفاهی و خاطره شفاهی را نمی‌داند، فکر می‌کند هر چیزی که نوشته شود تاریه شفاهی است.

نویسنده‌های ما دنبال این هستند که کتابی بنویسند تا تقریظ رهبری بگیرند. تقریظ گرفتن هم آسیب دارد، اچون ما هیچ وقت به متن‌های تقریظ دقت نمی‌کنیم، اگر بر تقریظ‌های رهبری تحلیل گفتمان صورت بگیرد مشخص می‌شود که چه نکته‌های ظریف و ریزی در حرف‌ها و تقریظ‌های حضرت آقا است، که آن می‌تواند چراغ راه و پویایی اندیشه نویسندگان باشد. هر چند همه کارهایی که مدیران فرهنگی در این چهل سال انجام ندادند، رهبری تک و تنها انجام می‌دهد و بار همه کارهای نکرده این مسئولان فرهنگی را به دوش می‌کشد و تک و تنها، جلوی اپوزیسیون و هجمه‌هایی که علیه دفاع مقدس بوده، ایستاده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط