چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۱۱:۳۸
اسكندر مقدوني به روايت متن‌هاي پهلوي

كتاب «اسكندر مقدوني به روايت متن‌هاي پهلوي» پژوهش «فرشيد ابراهيمي» بر پايه متن‌هاي پهلوي و با كاوش در گوناگوني‌هاي تاريخي درخور نگرش ژرف‌تر و بررسي موشكافانه‌ است.\

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، داستان‌هاي گوناگوني که درباره چهره‌ تاريخي اسکندر مقدوني نوشته شده، از او چهره‌اي اساطيري به دست مي‌دهد که جداسازي آن‌ها از حقايق تاريخي براي پژوهشگران اين بخش از تاريخ جهان باستان دشوار است. 

نگارنده‌ اين جستار کوشيده است با کاوش در گوناگوني‌هاي تاريخي در باره او، به رده‌بندي اين روايت‌ها و تنوير گوشه‌اي از زواياي تاريک اين پديده‌ تاريخي بر پايه‌ متن‌هاي پهلوي بپردازد.

ماجراي اسكندر و افسانه‌هايي كه درباره‌ جهانگشايي‌هاي او پرداخته‌اند، از آنجا آغاز مي‌شود كه سده‌ها پس از اسكندر، اروپاييان كتابي ساختگي درباره‌ او نوشتند و آن را به «كاليس تنسي» نسبت دادند كه گويا از همراهان اسكندر در جنگ‌ها و رويدادهاي ريز و درشت زندگي آن كشورگشاي غارتگر بوده است.

بي‌پايگي و دروغين بودن اسكندرنامه‌ «كاليس‌تنس»، روشن‌تر از آن است كه نياز به بازگويي درباره‌ مستندات پژوهندگان تاريخ داشته باشد. نويسنده در سرآغاز كتاب كم‌برگ، اما راهگشايش، بحث كاليس تنس دروغين را پيش مي‌كشد و به خواننده مي‌گويد كه ريشه‌ اسكندرنامه‌هاي غربي از كجاست و چگونه به ادبيات ديگر ملت‌ها راه يافته است.

اما نكته‌ با ارزشي كه وي به آن اشاره مي‌كند، اين است كه پندار وارونه برخي از نويسندگان ما، اسكندرنامه هرگز به زبان پهلوي برگردانده نشده است. اين كار با باور ايرانيان كه آن مرد مقدوني راهزن را گجستك (نفرين شده) مي‌دانستند، سازگار نبود. ابراهيمي مي‌نويسد كه اگر هم ترجمه‌اي از ماجراهاي راست و دروغ اسكندر به زبان ايرانيان انجام گرفته باشد، از راه ترجمه‌هاي سرياني به عربي و از آن پس به پارسي دري است(ص 6).

جداي از اين، آنچه شگفت‌انگيز مي‌نمايد، اين است كه پاره‌اي از داستان‌هاي ملي ما، اسكندر را ايراني و از تبار شاهان كياني قلمداد كرده‌اند. بر پايه‌ اين پندار كه پيدا نيست از چه زماني در رگ و ريشه‌ روايت‌هاي داستاني و حماسي ما نفوذ كرده است، اسكندر فرزند داراب (شهريار ايران) و مادر او دختر شاه روم معرفي مي‌شود.

باز در اينجا نويسنده يك پنداشت نادرست را تذكر مي‌دهد و مي‌گويد كه چنين تلقيني از نسب اسكندر، ازآن رو نيست كه ايرانيان مي‌خواستند ننگ شكست از يك غارتگر يوناني را از ياد ببرند؛ بلكه بدان سبب بود كه اسكندر به تمامي ايراني شده بود و دلباخته و شيفته‌ مظاهر استوار فرهنگ ايران بود (ص 7).

بحث افزوده بودن «اسكندر» به شاهنامه‌ فردوسي هم از گفتارهاي كوتاه و ديگر كتاب نويسنده است. او اين بخش از شاهنامه را، بنا به دلايلي كه بايد در خود كتاب خواند، ساختگي و افزوده مي‌داند و باور دارد كه نه تنها روايت اسكندر بدان‌گونه كه در شاهنامه مي‌خوانيم، نمي‌تواند در خداي‌نامه‌ ساساني آمده باشد، بلكه از فردوسي هم نيست.

اين برداشت البته جاي گفت‌وگو دارد و بسيار چالش‌برانگيز است. اما بي‌پايه هم نيست و دلايلي كه ابراهيمي مي‌آورد و ديگران نيز برخي از آنها را برشمرده‌اند، جاي گفت‌وگو و انديشيدن دارد.

بخش اصلي پژوهش نويسنده ويژه‌ متن‌هاي بازمانده‌ پهلوي است. شيوه‌ درست دريافت باور ايرانيان درباره‌ اسكندر نيز از همين راه شدني است. نويسنده، اين متن‌ها را مي‌كاود و رد اسكندر را بازمي‌جويد. با خوانش آنچه او از متن‌هاي پهلوي آورده، درمي‌يابيم كه چرا بخش اسكندر شاهنامه، يا حتي آنچه در برخي از متن‌هاي فارسي درباره‌ اسكندر و كارهاي او آمده، با باور ايرانيان و روايت تاريخ سازگار نيست.

در متن‌هاي پهلوي از چپاولگر مقدوني اين‌گونه ياد شده: «آن مردك نابكار برآفريده، اسكندرِ رومي» (ص 36). پيداست كه چهره‌ اين مرد تباه و زيانكار با آنچه از او در بخش افزوده‌ شاهنامه در اسكندرنامه نظامي و متن‌هاي ديگر ساخته‌اند، همانندي‌ ندارد.

كتاب «اسكندر مقدوني به روايت متن‌هاي پهلوي» كم‌برگ است اما با اين همه دربردارنده موضوعاتي است كه درخور نگرش ژرف‌تر و بررسي موشكافانه‌تر است. اين كتاب تاريخي با شمارگان 2200 نسخه و بهاي هزار و 900 تومان به كوشش انتشارات ابريشمي‌فر منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط