یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۰
رگباری از شخصیت‌های شبیه به‌هم در بسیاری از آثار دفاع مقدس

نامزد کتاب سال جمهوری اسلامی معتقد است که در بسیاری از آثار دفاع مقدسی ارائه احساسات و باورپذیری شخصیت‌ها اتفاق نیافته است، در نتیجه مخاطب نمی‌تواند وارد وجود واقعی شخصیت شده و با او همراه شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)؛ مهناز فتاحی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ شفاهی جنگ ایران و عراق معتقد است که نویسندگان دفاع مقدس می‌نویسند تا چهره واقعی جنگ و پیامدهای آن را معرفی کنند که قطعا بحث شخصیت‌پردازی در باورپذیری و همزادپنداری شخصیت‌ها جایگاه ویژه‌ای دارد.

وی که پیشتر عنوان برگزیده داستان نوجوانان در جشنواره مطبوعات کودک و نوجوان کشور و برگزیده داستان نوجوان کتاب فصل کشور را کسب کرده است، می‌گوید: «من معتقدم که اگر بخواهیم شخصیتی را معرفی کنیم باید آن‌طوری که بوده با تمام پستی‌ها و بلندی‌ها، نقاط ضعف و نقاط قوت و در مجموع کامل روایت شود، و با چیزی که در دنیای واقعی درباره آدم‌ها می‌بینیم، صدق کند؛ چراکه او هم فردی‌ست با تمام خصوصیات یک انسان که در این جهت موفق عمل کرده، در این جهت خوب کار کرده، در این جهت شخصیت ویژه‌ای داشته و کار مهمی انجام داده است؛ ولی همین آدم گریه می‌کند، یک‌ جاهایی مایوس می‌شود، یک جاهایی کم می‌آورد و ...»
نامزد کتاب سال جمهوری اسلامی (1387) و نامزد جایزه ادبی جلال آل‌احمد (1394) معتقد است که وقتی شخصیتی با تمام مسائل‌اش معرفی می‌شود مخاطب نسل جوان با آن ارتباط می‌گیرد و می‌گوید: «من بسیاری از آثار دفاع مقدسی را دیدم که در آنها ارائه احساسات و باورپذیری شخصیت‌ها اتفاق نیافته است. وقتی این آثار را ورق می‌زنم می‌بینم که برخی از آنها به صورت گزارش‌نویسی‌ست و تنها رگباری از شخصیت‌هایی را می‌بینید که کاملا شبیه به هم و بدون عیب و نقص، در یک مسیر با یک شخصیت‌پردازیِ یک‌شکل حرکت می‌کنند.»
با مهناز فتاحی از تاثیر و جایگاه شخصیت‌پردازی در آثار دفاع مقدس گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانیم:
 
یکی از مباحثی که در ادبیات دفاع مقدس بسیار از آن صحبت می‌شود، بحث شخصیت‌پردازی‌ است. از الزامات شخصیت‌پردازی در آثار دفاع مقدس بگویید.
قطعا شخصیت‌پردازی در هر اثری جایگاه ویژه‌ای دارد و معتقدم که ما، نویسندگان دفاع مقدس می‌نویسیم تا چهره واقعی جنگ، دفاع مقدس و تاریخ هشت‌ساله را به مخاطبان‌مان معرفی کنیم. به‌جز افرادی که در آن روزها حضور داشتند، مخاطبان‌مان کسانی هستند که آن دوره را حس و لمس نکرده‌اند و برداشت‌شان چیزی‌ است که ما به آنها ارائه می‌دهیم. حالا اگر شخصیتی که معرفی و شخصیت‌پردازی می‌کنیم، یک آدمِ خالق‌العادهِ بدونِ عیب و نقصِ همه‌چیز تمام باشد- که معمولا خیلی از کتاب‌ها دچار این مشکل هستند و به صورت کلیشه به شخصیت‌ها پرداخته‌اند- قطعا مخاطب (نه از نسل امروز که حتی از نسل دیروز) هم نمی‌تواند با اثر و شخصیت ارتباط بگیرد، چون شما شخصیتی غیرواقعی را می‌بینید که اغراق‌آمیز بزرگ شده است؛ اما به‌عنوان شخصیت رئال معرفی می‌شود. این درحالی‌ است که آثار دفاع مقدس برگرفته از واقعیت‌ها و مستنداتی‌ است که وجود داشت.
من معتقدم که اگر بخواهیم شخصیتی را معرفی کنیم باید آن‌طوری که بوده با تمام پستی‌ها و بلندی‌ها، نقاط ضعف و نقاط قوت و در مجموع کامل روایت شود، و با چیزی که در دنیای واقعی درباره آدم‌ها می‌بینیم، صدق کند؛ چراکه او هم فردی‌ست با تمام خصوصیات یک انسان که در این جهت موفق عمل کرده، در این جهت خوب کار کرده، در این جهت شخصیت ویژه‌ای داشته و کاری مهمی انجام داده است ولی همین آدم گریه می‌کند، یک‌جاهایی مایوس می‌شود، یک جاهایی کم می‌آورد و ... به این ترتیب باید شخصیتی واقعی ارائه دهیم.
به نظر من شخصیتی که در اثر ارائه می‌دهیم باید از یکسو به قلب مخاطب بنشیند و از سوی دیگر قابل همزادپنداری باشد. بنابراین نویسنده باید شخصیت را خوب ترسیم کرده و در داستان نشان دهد تا مخاطب با او ارتباط بگیرد. دو نکته را در بحث شخصیت‌پردازی مهم می‌دانم، یکی لزوم ترسیم شخصیت به بهترین شکل با استفاده از ابزارهای ادبی شخصیت‌پردازی است به طوری که مخاطب با او همزادپنداری کند، ببیند و حسش کند، با او قدم بزند و در آن مسیر حرکت کند و دوم اینکه آنقدر به چیزهای خارق‌العاده و غیرواقعی نپردازیم که مخاطب باورش نکند و نتواند به او نزدیک شود.
 
قطعا این نوع روایت از سوی برخی از نویسندگان می‌تواند در جلب مخاطب تاثیرگذار و آسیب‌زا باشد. از این منظر این رویکرد را در میزان استقبال از آثار یا حتی نگاه مخاطب جوان‌تر به ادبیات دفاع مقدس چطور ارزیابی می‌کنید؟
فرض کنید من به عنوان نویسنده بخواهم شخصیت یک رزمنده را به شما معرفی کنم با این توضیح که این فرد شخصیت خشک، والا و بزرگی دارد که شما کوچک‌ترین نقصی در آن نمی‌بینید. انسانی که از شما دور است و امکان دارد که شما هیچگاه قادر نباشید که شبیه او شوید. این در حالی‌ است که ما به عنوان نویسنده این شخصیت را معرفی می‌کنیم که مخاطب -به‌خصوص مخاطب نسل جوان- به او نزدیک شود و او را لمس کند.
من در کتاب «طعم تلخ خرما» که برگرفته از خاطرات خودم است، شخصیت پدرم را به عنوان یک فرمانده نظامی و سربازهایش معرفی کردم. سربازهای پدرم در عین‌حال که می‌جنگند؛ اما گاهی می‌ترسند. در قسمتی از این کتاب، پدرم به عنوان فرمانده به سربازش می‌گوید که برود خارج خمپاره بیاورد. و سربازش می‌ترسد و می‌گوید که نه. من نمی‌توانم و خودت برو بیار. این مساله واقعیت را نشان می‌دهد که سربازها هم یک‌جایی می‌ترسند و کم می‌آورند. وقتی مخاطبم این بخش را بخواند قطعا اثر را باورپذیرتر می‌داند.
در کتاب «عروس‌های جنگ» شخصیتی را انتخاب کردم که خودش عروس جوانی‌ است. فردی که عاشق می‌شود. در این کتاب مساله عشق را نشان دادم چون واقعیت زندگی‌ست و من نمی‌توانم بگویم که یک فرمانده هیچ ماجرای احساسی در زندگی‌اش ندارد. نه، به این صورت نیست. در داستانی از این کتاب که درباره ماجرای زندگی سهیلا فرجی است، از زنی می‌گویم که آنقدر عاشق همسرش بود که هنوز که ‌هنوز است وقتی درباره همسرش حرف می‌زند می‌تواند آن حس عشق را به شما انتقال دهد. این دختر در این داستان از لحظات عاشقانه، دلهره‌هایش و ... می‌گوید. مخاطب در مواجهه با این داستان شخصیت را باور می‌کند، دوستش دارد چون آدمی‌ است شبیه خودش. و می‌تواند وجه مشترکی بین خودش و این شخصیت پیدا کند.
وقتی شخصیتی با تمام مسائل‌اش معرفی می‌شود مخاطب نسل جوان با آن ارتباط می‌گیرد؛ اما من بسیاری از آثار دفاع مقدسی را دیدم که در آنها ارائه احساسات و باورپذیری شخصیت‌ها اتفاق نیافته است. وقتی این آثار را ورق می‌زنم می‌بینم که برخی از آنها به صورت گزارش‌نویسی‌ است و تنها رگباری از شخصیت‌هایی را می‌بینید که کاملا شبیه به هم و بدون عیب و نقص، در یک مسیر با یک شخصیت‌پردازی یک‌شکل حرکت می‌کنند؛ اما من معتقدم که در شخصیت‌پردازی باید نکاتی از زندگی شخصیت- در بحث ماجرا و یا شخصیت او- برجسته شود که مخاطب تفاوتی را بین شخصیت‌ها حس کند تا جذابیتی برای او ایجاد شود، باورپذیر باشد و در عین باورپذیری وارد قلب و روح شخصیت‌ها شود. اما در بسیاری از آثار چنین مسایلی رعایت نشده است یعنی اجازه نمی‌دهند که مخاطب وارد وجود واقعی شخصیت شده تا بتواند با او همراه شود. در نتیجه این رویکردها آسیب‌زا هستند و می‌شود برای مثال از ماجرای کتاب‌هایی گفت که تولید شده‌اند، انبوهی از کاغذهایی که به جای خدمت به بحث دفاع مقدس، در بسیاری مواقع باعث دوری مخاطب از خودشان می‌شوند چون حق مطلب ادا نشده است.
 
شما شخصیت‌های آثارتان را چطور انتخاب می‌کنید؟
گاهی شخصیت‌ها خودشان به سراغم می‌آیند، گاهی به واسطه توجه و دقت به اطرافم. در همه کشور -به خصوص در استان ما که جنگ در آن شروع شده و به پایان رسیده است- پر از آدم‌هایی‌ است که هرکدام یک قصه بزرگ دارند. کافی‌ است با آنها آشنا شوی، گفت‌وگو کنی و بفهمی. شخصیت‌های کتاب‌های من همین آدم‌های معمولی‌اند که از کنارم رد می‌شوند. شخصیت‌هایی هستند که مثل بقیه کار کردند؛ اما سعی می‌کنم در وجودشان آن ویژگی بزرگ شخصیتی را نشان دهم. برای مثال شخصیت فرنگیس در کتاب «فرنگیس» که شجاعت و نترس بودن ویژگی بزرگ شخصیتی اوست یا شخصیت مادربزرگ در «باغ مادربزرگ» که حمایتگر و سخاومتند است یا سهیلا فرجی در «عروس‌های جنگ» که دختری 15ساله، عاشق، شاعر است که دوست دارد در اوج جوانی کاری در بحث دفاع مقدس انجام دهد.
یک بُعد از شخصیت آدم‌ها که احساس می‌کنم جذابیت داشته، جای کار دارد و می‌توان آن بخش از زندگی او واضح و روشن شود را در انتخاب مورد توجه قرار می‌دهم. و اگر چنین ویژگی داشت، حتما آن شخصیت را انتخاب می‌کنم. سخت نیست، به آدم‌های معمولی که در جنگ بودند، حتی از کنار من و شما رد شدند، با ما حرف زدند اما شاید به آنها توجه نشده، دقت می‌کنم. اگر با آن‌ها حرف بزنید، جست‌وجو و پژوهش کنید، می‌توانید در زندگی هرکدام‌شان آن نقطه را پیدا کنید. بعضی‌ها آن شخصیت، وجود، و کارهایی که انجام دادند جالب‌تر، بزرگ‌تر یا متفاوت‌تر است که معمولا آنها را انتخاب می‌کنم.
 
از آثار جدیدتان بگویید؛ کار جدیدی در دست انتشار دارید؟
بله. کتابی دارم که تقریبا در مراحل پایانی نگارش قرار دارد و درباره بمباران مدرسه رشیدی کرمانشاه در اوایل جنگ ایران و عراق است. در بمباران این مدرسه که در منطقه محروم قرار داشت، 16 کودک دبستانی شهید شدند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها