جمعه ۱۴ آبان ۱۴۰۰ - ۰۲:۰۰
کتاب‌فروشی «خانه کتاب»، مرکزی فرهنگی برای گفت‌وگو و نشر آگاهی

جمعی از دوستداران فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی در شهرستان گرگان به مناسبت 14 آبان‌ماه سال‌روز 10سالگی کتاب‌فروشی «خانه کتاب» یادداشتی را قلمی کردند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب (ایبنا) در گلستان، در تقویم رسمی کشورمان روز چهاردهم آبان‌ماه به نام «روز فرهنگ عمومی» نام‌گذاری شده است و در تقویم فرهنگی گرگان‌زمین، چهاردهم آبان‌ماه یادآور سالروز تأسیس کتاب‌فروشی خانه کتاب به‌عنوان یکی از پاتوق‌های فرهنگی دیار میرداماد، لامعی، فخرالدین اسعد گرگانی، سیدحسین میرکاظمی، پرویز کریمی و بسیاری از چهره‌های فرهنگ و ادب کهن دیار استرآباد و گرگان است.

«خانه کتاب» در چهاردهم آبان ماه 90 در همین مکان فعلی‌اش (خیابان ولی‌عصر، بین عدالت هشت و ده، زیرزمین بانک سامان) به همت «پوریا میدانی» هنرمند و دانش‌آموخته‌ی موسیقی و به‌اتفاق یکی از دوستانش آغاز به کار کرد.

دوستی که کمتر از یک سال رفت و «پوریا میدانی» تا به امروز و در سالروز ده‌سالگی‌اش تنهایی به کارش ادامه داده است.

فضای دنجی در حدود کمتر از 100 مترمربع که کتاب‌هایش را همواره با نظم خاصی به‌صورت موضوعی و زیرشاخه‌ای دسته‌بندی می‌کند. از تنها کتاب‌فروشی‌های شهر که کتاب‌های کمک‌درسی، دانشگاهی و لوازم‌التحریر عرضه نمی‌کند و فقط و فقط کتاب‌های عمومی دارد.

مکانی همواره پویا که در تمام سالیان گذشته تا به امروز سازنده‌ی خاطرات جمع بسیاری در ذهن و دل مشتریانش بوده و با برپایی نشست‌هایی چون «پنجشنبه‌های خانه کتاب»، «سه‌شنبه‌های نقد و تحلیل داستان»، «خوانش گروهی نمایشنامه در آخرین پنج‌شنبه سال» با حضور مؤلفان، مترجمان کتاب و منتقدان استانی و ملی و علاقه‌مندان به فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی، بانی اندیشه‌ورزی و تداوم انس و الفت دوستداران فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی بوده است.

به بهانه‌ی 10 سالگی کتاب‌فروشی «خانه کتاب» جمعی از مشتریان دائمی این پاتوق فرهنگی یادداشت‌هایی را قلمی کرده‌اند که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.
 
فربد رضا پور
سینمایی نویس و فعال کتاب‌خوانی
خاطرات من از «خانه کتاب» درست از روز افتتاحش شروع میشه و اونقدر زیاده که مجال طرحش تو این چند خط نیست. «خانه کتاب» در زمان افتتاح از معدود کتاب‌فروشی‌هایی بود که کتاب‌هایش تنظیم موضوعی داشت؛ خصیصه‌ای که تا قبل از آن کمتر شاهد وجودش در کتاب‌فروشی‌ها بودیم.

همچنین به دلیل آگاهی گسترده‌ای که متولیان خانه کتاب یعنی پوریا و بهنام از حوزه کتاب، ترجمه و نشر داشتند، بهترین راهنمایی‌ها را به مشتریان خود می‌کردند.

وجه تمایز دیگر «خانه کتاب» با خیلی از کتاب‌فروشی‌های دیگه پشتوانه‌ی فرهنگیشه، پوریا میدانی عزیز -که خودش جزو قشر کتاب‌خوان و فرهیخته‌ی جامعه محسوب میشه- به‌نوعی متولی «خانه کتاب» بوده و هست که همین نقطه تفاوت «خانه کتاب» با خیلی از کتاب‌فروشی‌های بزرگ شهر ماست و شاید همین وجه تمایز باعث شد اندک زمانی بعد از افتتاح، تبدیل به پاتوق اصلی اهل فرهنگ بشه.

پاتوقی که واسه من به‌شخصه منشأ خیلی از رفاقت‌ها و نقطه شکل‌گیری دوستی با بسیاری از آدم‌حسابی‌های شهرم بوده؛ روزهایی که بی‌بهانه و بابهانه دور هم جمع می‌شدیم و گپ می‌زدیم و حظ می‌کردیم و خاطره می‌ساختیم که آخرینش هم شب یلدای دو سال پیش بود...چه شب به‌یادماندنی‌ای بود...لعنت به کرونا.

تو این روزگار ناملایم و این فضای سرد بازار کتاب سرپاماندن «خانه کتاب» در کنار کتاب‌فروشی‌های دیگه‌ی گرگان به‌خودی‌خود سرمایه‌ای گران‌بها و نقطه‌ی امیدی برای قشر کتاب‌خوان شهرمونه.

در پایان جاداره یه «خسته نباشید» اساسی به پوریای عزیز بگیم که با وجود تمام ناملایماتی‌ها مردانه پای خانه کتاب ایستاد.

امید که روزی برای جشن پنجاه‌سالگی خانه کتاب -عمری اگر باقی بود- چندخطی بنویسیم.

کیومرث سلیمانیان مقدم
نویسنده و فیلم‌ساز
اینکه از کی شد و چطور، یادم نیست. اگر هم یادم باشد و بیاید، دلم نیست که به دنبالش بگردم. قشنگی‌اش انگار، ناگهان بودنش است. این بودن را قبلش نداشتیم و هنوز هم نداریم. چرا؟ چون پویاست؛ آدمی که در چارخانه ی خانه کتاب، آن‌قدر آن دیگریِ دور و نزدیک را هم‌زمان دارد که خیلی بی‌تکرارش می‌کند. زحمت دارد. خیلی زحمت دارد. ولی با تمام چالش‌هایش مانده و نفسش قطع نشده. بسیاری آمدند و کمک کردند و رفتند و گاهی هم ماندند هنوز. همین بس اگر تنها کارش باشد که انگار آنجا برای خودمان است. این را خیلی‌ها می‌خوانند. خودی و غیرخودی. حرف‌های دیگرم بماند برای پوریا و خودم که از دالان زیر پله و صدای قدم‌هایم می‌شناسد منم.

پوری (پوریا) چایی داری یا نه؟! زیرش و روشن کن، اومدم.

حسین ضمیری
شاعر و پژوهشگر فرهنگ‌عامه
از بس کتاب درگرو باده کرده‌ایم
امروز خشت میکده‌ها از کتاب ماست
 
آدم‌های زیادی در خیابان ولی‌عصر گرگان بالا و پائین می‌روند. گاهی به‌شتاب و گاهی به نرمی؛ اما تعداد معدودی با پله‌های خانه کتاب انس و الفت دارند. سال‌هاست که یک تلنگر عظیم در ورودی آن طنزی سیاه را به رخ می‌کشد:

             «اینجا کتاب زنده ست» 

بارها دلم می‌خواست بالا و پائین این جمله بنویسم: آی آدم‌ها!  آدم‌ها! 

بیش از ۲۰ سال است که به دوستی با جناب «پوریا میدانی» -خانوادگی- مفتخریم؛ جوانی شیدا و هنرمند که بی‌هیچ ادعایی صلیب انسان بودنش را به‌تنهایی بر دوش کشید، تاوان داد و شرافتمندانه زندگی کرد.

این روزها تعداد عاشق‌های جامعه ‌کم شده؛ آن‌قدر که از فاصله‌هایی دور می‌توان عطر حضورشان را حس کرد.

پوریا از آن دسته عارفانِ عاملی ست که می‌داند از زندگی چه می‌خواهد و در قبال جامعه‌ی خود چه باید بکند.

​​​​دوستش دارم و دوستش داریم.

ده‌سالگی خانه‌ی کتاب، یعنی آنکه یک نفر ده سال است که جنگیده، تیر خورده، بلند شده و ادامه داده و جنگیده و ... . 

از اهالی گلایه نیست، از اهالی انتشار داناگری و نیکویی‌هاست.

شادی‌اش مُسری ست. صدایِ سازَش، گفتگوهایش، مهربانی‌هایش مختص خود اوست.

​​​​​پوریای عزیز مهرت مانا؛ روشنایِ عشقت روشنگر؛ قلمت جاری؛ قَدَمت استوار؛ جانت سلامت و عمرت دراز باد. 

سپاس که هستی و سپاس که چراغ این خانه را به‌نیکویی روشن نگاه داشته‌ای.
 
سارا سعیدی
دانش‌آموخته‌ی ادبیات و داستان‌نویس
«خانه کتاب گرگان» شکل و مدل درست یک کتاب‌فروشی بوده؛ توی این سال‌های اخیر توی یه شهرستان نه خیلی بزرگ؛ اما با ادعاهای اساسی... نه‌فقط برای اینکه پاتوق اهل مطالعه و هنر و اندیشه بوده. همیشه توی این ده سال، همه‌ی بچه‌کتابخونا یه‌جور اونجا راحت بودن؛ گاهی فقط می‌نشستن و با «پوریا میدانی»ش گپِ از هر دری می‌زدن؛ قرار گذاشتن برای گفتگوهای غیررسمی و دوستانه و یا جدی و مصاحبه‌طوری توی حیطه‌های مختلف از فضای ادبی، هنری، فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و خلاصه همه‌رقم حرفی زده می‌شه؛ از اتفاق روزگار یه مرکز فرهنگی که شبیه مرکز فرهنگیه؛ باید بازم گفته بشه که نصف بیشترشم مال حضور خود پوریا میدانی بوده و هست. فقط این نه از این بیشتر خانه‌ی کتاب تصویر دقیق از وضعیت کتاب و کتاب‌فروشی مستقل و بی‌حمایتِ از ما بهترون توی این شهر بود که بی‌سرمایه‌های عجیب‌وغریب از طرفی و از اون طرف و بی‌فروش کوسن و روبالشتی و ... داره خودشو سرپا‌ نگه می‌داره؛ خبری از کتاب درسی و کنکور و گاج و کانون و قلم چی و ... نیست؛ بالای صد بار اونجا بودم و مراجعه‌کننده اومده؛ پرسیده کتاب کمک‌درسی؟ گفته نه؛ ما اینجا کتاب داریم؛ برو... این خیلی‌خیلی ایول‌ داره که بتونی «جنسی» که مشتری پرور باشه و ... نیاری و در واقع مقاومت کنی برای نگه‌داشتن تنها پایگاه، مأمن، جای دل‌دادن و جمع‌شدن اهالیِ بی‌جا ... و رانده و مانده ...
 
 
علیرضا ابن قاسم
شاعر گرگانی
سال ۹۰ که  «خانه‌ی کتاب» تأسیس شد عملاً وضعیت کتاب و کتاب‌خوانی به‌گونه‌ای وارد چرخه‌ی متفاوتی از عرضه و تقاضا شد. کتاب‌خوان جامعه‌ی آن روز -که می‌توان آن‌ها را به کتاب‌خوان عادی و حرفه‌ای تقسیم کرد- گروه دیگری را هم دربرمی‌گرفت که خود صاحب‌قلم بودند و همواره برای گپ وگفت و تبادل آرا مشخصاً به کتاب‌فروشی‌های موجود پناه می‌بردند؛ پرواضح بود که فضا و مکان به‌گونه‌ای بود که اصلاً امکانش میسر نمی‌شد تا آن‌ها تبدیل به پاتوق شوند؛ هرچند که در دوره‌ای میان‌ سال‌های ۶۸ تا ۷۱ کتاب‌فروشی کوچک «بابک» در محله‌ی شیرکش محفل شاعران و نویسندگان شد ولی حقیقتاً مکان کوچک و محقر آن نمی‌توانست  پذیرای جمع نویسندگان باشد البته باید از کتاب‌فروشی‌های  «جلالی» و همچنین  «جنگل» هم گفت که همیشه از حضور شاعران و نویسندگان استقبال کرده‌اند؛ اما  «خانه کتاب» به‌واسطه محیطی که از زمان آغاز فراهم کرده بود، به نظر می‌آمد که به لحاظ شکل، متفاوت با آن چیزی است که به‌طور معمول در کتاب‌فروشی‌ها جریان داشت.

انگار در  «خانه کتاب» عرضه‌ی کتاب به مسئله‌ای جنبی تبدیل‌ شده بود. دوست عزیزمان جناب «پوریا میدانی» همواره با روی گشاده راغب به این بودند که فضای  «خانه کتاب» به سمت و سویی برود که دوستان هنرمند  «خانه کتاب» را همچون یک کتاب‌فروشی صرف نبینند؛  بلکه «خانه کتاب» را مرکزی فرهنگی برای گفت‌وگو و ابراز و نشر آگاهی بدانند. من خوب به خاطر دارم که با دوست منتقدم جناب  «حسن تاجدینی» از همان آغاز به‌گونه‌ای کوچ فرهنگی داشتیم و بیشتر مواقع در  «خانه کتاب» بودیم به‌طوری‌که تقریباً پاتوق فرهنگی ما بود. در سال‌های اخیر جناب «میدانی» با برگزاری جلسات نقد و معرفی کتاب در عصرهای پنجشنبه توانست  «خانه کتاب» را به سطحی ارتقا دهد که از یک‌ نهاد فرهنگی انتظار می‌رود. آمدوشد هنرمندان به خانه کتاب نوید شکوفایی هرچه بیشتر استعدادها را می‌داد که هیولای کرونا فرود آمد و دیگر چیزی برای گفتن نگذاشت. در این مدت «پوریا میدانی» با صبر و حوصله همچنان بر همان اندیشه‌ای که در سر داشت، پای فشرد و توانست بعد از نزدیک به 2 سال که سایه‌ی کرونا همه‌چیز را تحت‌الشعاع قرار داده بود، دوباره ببالد و گرمای نشر آگاهی را بپراکند و این بسیار مسرت‌بخش است و باعث روزافزونی شعور و فرهنگ و درنتیجه تعالی انسانی است.

علی بایزیدی
شاعر، نویسنده و پژوهشگر
«خانه کتاب»، خانه‌ای برای «کتاب» و «دوستداران کتاب» و نه چیز دیگر
با ورود صنعت نوین چاپ و گذر از سال‌های نسخه خطی و چاپ سنگی، رفته‌رفته بازار نشر و کتاب در ایران در اواخر دوران قاجار در شهرهای بزرگ کشور رشد و توسعه یافت و در کنار آن، صنف و شغلی تازه با نام «کتاب‌فروشی» رونق گرفت. گرچه این شغل هم مثل دیگر مشاغل با کوچ و هجرت بانیانش روزی به اتمام می‌رسد؛ اما هستند هنوز هم کتاب‌فروشی‌هایی که نسل در نسل در جای‌جای ایران همچنان پابرجا و فعال‌اند. کتاب‌فروشی اسلامیه در تهران با بیش از 120 سال قدمت، کتاب‌فروشی کتابخانه احمدی در شیراز با حدود 120 سال سابقه، کتاب‌فروشی گل‌بهار یزد با 95 سال فعالیت، کتاب‌فروشی جاودان خرد (انتشارت گوتنبرگ) با بیش از 70 سال حضور و ...

در شهر گرگان، اما تاریخچه‌ی کتاب‌فروشی، ماجرای پرپیچ‌وخم خودش را دارد. از سال‌های دوردست پیش از انقلاب که بگذریم، در چهار دهه‌ی اخیر یعنی از اوایل دهه 1360 بدین سو کتاب‌فروشی‌های چندی پا گرفته‌اند که بعضاً در کج و کوج این راه صعب، عطای کار را به لقایش بخشیده‌اند یا به سرنوشت‌های خاص دیگری دچار شده‌اند؛ اما در ابتدای دهه‌ی نود، شاهد تولد یک کتاب‌فروشی واقعی و متفاوت در این شهر بوده‌ایم که شاید اگر حداقل یک دهه زودتر به دنیا آمده­ بود، حال و روزگار متفاوت‌تری برای مؤسسش رقم می‌زد. در سال‌هایی که تورم بسیار کمتر بود، رسانه‌های مجازی و اینترنتی یا نبودند یا این‌گونه پرمخاطب نشده بودند و البته از دانلود کتاب‌های اسکن شده و پی‌دی‌اف شده هم تقریباً خبری نبود. قشر جوان جامعه، تراکم بیشتری داشت و خلاصه حال و هوای کتاب‌خوانی و کتاب‌فروشی خوش و خرم بود.

بااین‌همه کتاب‌فروشی«خانه کتاب» -که حالا دهمین سال تأسیسش را جشن می‌گیرد- در دهه‌ی ظهور و بروز اپلیکیشن‌های تلفن همراه و فراگیرشدن اینترنت و کم‌شدن درصد جوان جامعه و البته ماجرای بیماری ارتباط کاه کووید 19، در تاریخ معاصر این صنف محبوب در شهر تاریخی گرگان، توانسته است چند ویژگی خاص و متفاوت را عرضه کند که در بین ده‌ها کتاب‌فروشی موجود و سابق، بسیار کمتر دیده‌شده است.

یک. مدیر این کتاب‌فروشی خود از اهل فرهنگ و هنر است و در رشته موسیقی سنتی استاد است. این مقوله به روند رو به رشد و توسعه و انرژی‌بخشی به فعالیت خاص کتاب‌فروشی کمک شایانی می‌کند.

دو. گرچه فروش کتاب یک فعالیت اقتصادی و یک مقوله تجاری است؛ اما در یک‌ سوی دیگر نام این شغل، با کلمه‌ای ریشه‌دار، فرهنگی، علمی و ذاتاً غیرتجاری روبرو هستیم؛ یعنی «کتاب». اغلب آن‌هایی که نگاه صرفاً اقتصادی و تجاری به این شغل و صنف دارند، اصولاً یا وارد مقولات حاشیه‌ای کار می‌شوند؛ یعنی فروش لوازم‌التحریر و کتاب‌های درسی و دانشگاهی و کمک‌آموزشی که امثال آن در این شهر و دیگر شهرها به‌وفور یافت می‌شود: کتاب‌فروشی‌هایی چون جلالی، دانشجو، شهر کتاب، کتاب سرو، سرزمین کتاب و در سال‌هایی دورتر، کوروش، کوروش زاده، فجر، صحرایی و... اما در خانه کتاب، شما فقط و فقط کتاب می‌بینید؛ حتی خودکار و مداد و دفتر هم به فروش نمی‌رسد. این از همان هنرمندبودن مدیر این فروشگاه، جان­مایه می‌گیرد. در سال‌های دور و نزدیک فقط کتاب‌فروشی‌های آژینه به مدیریت سیدحسین میرکاظمی، داستان‌نویس مشهور گرگانی، از این موهبت برخوردار بود.

سه. یکی دیگر از مزایای خانه کتاب که باز هم شاید از همان روحیات هنری و فرهنگی مدیرش مایه می‌گیرد، وجود برخی مجلات و جراید خاص در این مجموعه است؛ نشریاتی چون بخارا، زنده‌رود، استارباد، میرداماد، ترکمن‌نامه و امثالهم که در دکه‌های مطبوعاتی حضور کم‌رنگ‌تری دارند؛ و به دلیل شباهت ظاهری­شان به کتاب، سال‌های بسیاری است که در کتاب‌فروشی‌های خاص کشور توزیع می‌شوند و خوشبختانه خانه کتاب یکی از این پایگاه‌ها است.

چهار. اشراف مدیریت خانه کتاب به کتاب‌های قدیمی و تازه‌های نشر و کتاب‌شناس بودنش، این شانس را برای جویندگان کتاب فراهم می‌کند که بتوانند در این کتاب‌فروشی به دنبال کتاب‌های موردعلاقه‌شان بگردند و اگر هم کتاب مدنظرشان را نیافتند، مدیر هنرمند این کتاب‌فروشی خیلی زود آثار موردنظر را از انتشاراتی‌های تهران برای آن‌ها تهیه می‌کند.

پنج. برگزاری نشست‌های ادبی و نقد کتاب و شعرخوانی و دورهمی‌های فرهنگی در چند سال گذشته که از ايده‌های جذاب و مخاطب جذب کن مدیر این کتاب‌فروشی بوده است (گرچه در یکی دو سال اخیر به‌خاطر شیوع ویروس کرونا برچیده شده و البته در همان سال‌های برگزاری هم حواشی پرفشار و تنشی هم از ناحیه برخی نهادها برای مدیر فروشگاه ایجاد کرده بود)، به‌هرروی این اقدام تا پیش‌ازاین در هیچ کتاب‌فروشی دیگری دیده نشده بود و البته پس‌ از آن، یکی دو کتاب‌فروشی دیگر نیز به این جرگه پیوستند.

امیدوارم که فعالیت فرهنگی، سازنده و پرنشاط پوریا میدانی و «خانه کتاب» تا سالیان سال تداوم پیدا کند و این خانه همچنان پرکتاب و پرمخاطب باقی بماند.
 
زهرا عباسی
فرهنگی و مروج کتاب‌خوانی
کتاب‌فروشی ازنظر من یه جای دنج پر از نور و آرامشه، یه گوشه‌ی دنج خلوت که می‌شه کنار قفسه‌هاش قدم بزنی و کتابا رو نگاه کنی. گه‌گاهی هم یه کتاب رو برداری و تورق کنی و بوش کنی.

توی این کتاب‌فروشی، لوازم‌التحریر نمی‌فروشند؛ ماگ و مجسمه و دکوری نمی‌فروشند؛ کتاب‌های درسی و دانشگاهی نمی‌فروشن؛ اینجا فقط کتاب هست. کتاب‌فروشی باید بوی کتاب و عود بده. اگر توی این کتاب‌فروشی یه فروشنده‌ی آگاه و مطلع هم باشه که دیگه نور علی نوره؛ کسی که با هیجان و علاقه بهت کتاب‌هایی که جدید چاپ شدن رو معرفی کنه.

خانه‌ی کتاب برای من دقیقاً همین کتاب‌فروشی بود. اتفاقی تابلوش رو دیدم و از پله‌ها پایین رفتم. یه آقای خیلی جدی روی یه صندلی نشسته بود و سه‌تار می‌زد. بعدها فهمیدم که صاحب اونجاست. از وقتی اونجا رو یاد گرفتم؛ هر وقت که خیلی ناراحت بودم و غم تو دلم تلنبار بود، می‌رفتم اونجا و پشت درش غم و دردم رو فراموش می‌کردم. یادمه وقتی خبر بیماری یکی از عزیزانم رو گرفته بودم، دوباره این تابلو رو جلوی صورتم دیدم. از پله‌هاش رفتم پایین و با خانوم فروشنده‌ی مهربونش نیم‌ساعت گپ زدم. یه کتاب عجیب هم خریدم. «سیلویا بیچ و نسل سرگشته» اثر «نوئل رایلی فیچ» . هنوز هم نتونستم بخونمش. اونجا شده بود جایی که حال بدم رو خوب می‌کرد و حال خوبم رو خوب‌تر. جایی که می‌شه پشت درش غم و غصه‌هات رو بذاری زمین و دور از هیاهوی بیرون از ته دل نفس بکشی.

امیدوارم خانه‌ی کتاب همیشه همین‌جوری بمونه. یه گوشه‌ی دنج و آروم با یه آقایی که گاهی سه‌تار و عود می‌زنه و دوستانی که باهاشون در مورد کتاب گپ بزنی.

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها